📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش دوم: نقش فلسفه
🔸 بر اساس آنچه گفته شد #فلسفه رسالتی محوری در ساخت واقعیت اجتماعي دارد چرا که شناخت معانی که در کانون عقلانیت اجتماعی و جامعه برآمده از آن است اموری انتزاعی و ذهنی است وجز ازطریق عقل انتزاعی ومتافیزیکی ممکن نیست.
🔹 بر مبنای قویم حکمت متعالیه، معنا همان محکی ومطابَق معرفت است که امر حقیقی در مصداق واقعی است. نفس آدمي بواسطه مفاهيم ازمعنا وحقیقت مصداق حکایت می کند وبدین واسطه طراحی از واقعیت ارائه و براساس همان طرح با واقعیات و اشیا ارتباط برقرار می کند. بنابراین حیث وجودی هر معنایی هماهنگ با نفس الامر مصداق آن است، اگر ظرف ثبوت مصداق، خارج از ذهن باشد حقیقت معنا نیز خارجی است و اگر نفس الامر معنا عالم ذهن و ثبوت ذهنی باشد حقیقت معنا نیز ذهنی و دارای ثبوت ذهنی است وآثار ولوازم آن رادر پی خواهد داشت. بنابراین انتخاب معنا ومحکی معرفت ازطریق التفات به معلوم امری ارادی است اما پس از اراده و درک معانی، لوازم و پیامدهای آنها انتخابی و تفکیک پذیر نیست و همواره با آمدن هر معنایی، لوازم و پیامدهای آن به عنوان عرض ذاتی با آن خواهند آمد.
🔸براساس حکمت متعالیه، انسان (فاعل شناسا) هنگام مواجهه با اشیا، حالتی در او محقق می شود که به نحو ذاتی و بالفعل، نشان دهنده آن اشیا است و حقيقتي از آن شئ در نفس او شکل می گیرد که بدان معنا گفته می شود. پس معنا علاوه بر حضور در نفس ادمی، در موطن مصداق و فرد هم تحقق دارد و با آن موجود است. البته در مصداق حیثیت های مختلف معنایی به نحو بسیط و واحد وجود دارد اما ذهن می تواند معانی موجود در مصداق را تجزیه و تحلیل کرده و به نحو مستقل ومتمایز درک کند. يعنی ذهن معانی موجود در مصداق را کشف و در عالم ذهن از یکدیگر تفکیک و تجزیه می کند. این معانی گاه آشکار و ظاهر است و با مشاهده تجربی قابل ادراک است، گاه در یک واقعیت و در میان چند واقعیت پنهان است و به چنگ حواس در نمی آید در این صورت عقل با گذار از ظاهر به باطن، معانی نهفته را کشف و آشکار می سازد.
🔹بنابراین هر انسانی و هر جامعه ای با دو دسته معانی و حقايق سروکار دارد و هر کدام بخشی از نظام معنایی و شبکه مفهومی او را می سازند و از این طریق زندگی را ممکن و معنادارو ارتباط با سایر موجودات را سهل الوصول و جهتدار می کند. با نگاه دقیق، روشن میشود که هیچ انسان و جامعه ای نمی تواند بدون این دو دسته مفاهيم به حیات خود ادامه دهد و روابطی با خود و پیرامون خود برقرار کند.
🔸معانی محسوس، قابل مشاهده و آزمون پذیر از طریق #علم_تجربی قابل تجزیه و تحلیل است و ازطریق علوم تجربی وارد فرهنگ عمومی می شود. اما معانی غیر محسوس که مشاهده پذیر نیستند از طریق علم تجربی قابل شناخت و تجزیه و تحلیل نیست و به دانشی دیگر با ابزاری متفاوت از حس و تجربه نیاز است تا آن معانی شناخته شود. نکته جالب توجه این استکه حتی معانی محسوس نیز برای شناخته شدن و علوم تجربی برای سامان یافتن نیازمند معانی غیر محسوس و کلی هستند. اين معانی که زیرساخت علوم تجربی هستند نه از طریق علوم تجربی ادراک و اثبات می شوند و نه از این طریق به فرهنگ عمومی منتقل می شوند. بلکه درصورت ادعای حصر علم به علم تجربی، سرنوشت معانی کلی از دو حال خارج نیست. ۱. یا در دایره موهومات و خرافات و غیر علمی و غیر عقلانی تعریف می شوند و از فرهنگ عمومی حذف می شوند. در این صورت فرهنگ عمومی سالم، فرهنگ خالی از معانی کلی و امور غیر محسوس می شود.
۲. یا اینکه یک درجه بالاتر می آیند و در دایره احساسات و پدیده های انسانی صورتبندی می شوند و هرگونه سنجش وارزیابی منطقی وعقلانی نسبت به آنها غیرممکن می شود امااز آنجا که هیچ جامعه ای نمی تواندبدون معانی کلی وغیرمحسوس به حیات خودادامه دهد این معانی ازدایره احساسات وامور شخصی خارج نمی شود امادیگر عقل وعلم سازنده آنها نیست بلکه وهم وخیال عهده دار ساخت آنهاست که دراین صورت اسطورهها نماینده معانی کلی و سازنده نظام معنایی و جهان اجتماعی خواهندبود.
🔸 آنچه می تواند این معانی را درک و به مجموع آن، سامان علمی و منطقی دهد #عقل انتزاعی و دانش #فلسفه به عنوان علم کلی و مابعدالطبیعه است. بدون فلسفه و علمِ به حقیقت هستی و شناخت معانی کلی، جهان اجتماعی یا از معانی کلی و غیرمحسوس تهی می شود وبه یک جامعه خشکِ ماشینی تبدیل می شود که نتیجه قهری آن نهیلیسم وبحران معناست. يادست به دامن اسطوره ها، موهومات وبرساختههای تاریخی بشر می شود تا بحران معنا راحل کند و محیطی آرام برای گذراندن زندگی بی دردسر در همین جهان رافراهم سازد.
🔸 عقل انتزاعی بااستفاده ازادراکات جزئی ومحسوسات میتواند به لایه های زیرین وپنهان حقیقت موجودات پی ببرد و باساخت معقولات اولي ومعقولات ثانیه ترسیمی ازنظام هستی ارائه می دهد.
ادامه دارد
سید مهدی موسوی
https://eitaa.com/hekmat121/680
📌 حرکت، تعقل و تأله
(درآمدی برحکمت عملی)
بخش هجدهم:
🔹 مسئولیت اخلاقی تعدادی باید و نبایدهای صرف نیست که به صورت تجزیهای راهبرکنشگر اخلاقی باشد؛ یعنی درهرموقعیتی، کنشگر براساس اگاهی و تعقل مسئوليت خود را تشخیص وباید ونباید خاص آن موقعیت راازخفای ذهن به سطح اشکار آن بکشاند وکنشی انجام دهد. هر چند برخی از مردمان چنین میکنند اماکنش اینها ازثبات واتقان برخوردار نیست بلکه همواره یک #نظام_مسئوليت_اخلاقی وجود داردکه مجموعهای ازارزشها وقواعد رفتاری به گونهای درکنار هم قرار گرفتهاند که یک سامانهی فکری، گرایشی ورفتاری راپیشنهاد میدهد. شکلگیری هرنظامی ازمسئولیت اخلاقی متوقف برنوعی مابعدالطبیعه والهیات بنیادین وتلقیای از سیرحرکت تکاملی وانحطاطی بشر است.
🔸نمونهی این نظام اخلاقی رادر #اخلاق_سرمایه_داری میتوان مشاهده کرد که نمونه نظام ازمسئولیت اخلاقی است. دراخلاق سرمایهداری برپایه شبکهی مفهومی منفعت بنیان، صورتی هماهنگ ازهمه مفاهیم وارزشهای اخلاقی ارائه شد که موجب تقویت بنیان توسعهی منفعت محور شده است. حتی مفاهیم وارزشهای سنتی را نیز در درون خود هضم کرده وازنو بازسازی کرده است لذا به ساخت #الهیات_توسعه برای بنیادگذاری اخلاق سرمایهداری منتهی شده است تاموجب توجیه گرایشها و کنشهای انسان در جهت تصرف بیشتر طبیعت وکسب منافع وسیعتر باشد. چراکه درجامعهی الهیاتمحور مسیحی و یهودی(قرن۱۶ تا۱۸ میلادی) بدون پشتوانهی الهیاتی امکان طرح اخلاق وتوسعهی منفعت محور ودنیامدار وجود نداشت، مگرآنکه نوعی زیرساخت فلسفی-الهیاتی برای آن دست و پا شود. ازاینرو بخش اعظم تلاش متفکران عصر رنسانس وعصر روشنگری بازخوانی دوباره متون مقدس وبازسازی معرفت دینی باظرفیت پشتیبانی ازتوسعهی مدرن درلایههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شد. پروتستانتیسم وتجدیدنظرهای لوتر، کالون وآراسموس واتباع هریک درالهیات کاتولیک به تبع پژوهشهای طبیعیاتی جدید، تلاشهایی برای ارائهی دستگاه الهیاتی نوین وپایهگذاری اخلاق جدید بودکه لاجرم به بسط سرمایهداری، مدرنیته و توسعهی مادی وغفلت ازمعنویت، جهان غیب ومابعدالطبیعه شد.
🔹البته طبیعت مباحث الهیاتی شکلگیری نوعی نگرش تاریخی به حیات انسان وسیر تکامل وانحطاط اجتماعی و تمدنی است، براین اساس، به تدریج نوعی تاریخ و ریشههای معرفتی نیز برای اساس سنت یهودی- مسیحی برای آن تهیه شد. بهگونهای که سیر تاریخ بشریت وجامعهی انسانی درمسیر تکامل مادی وسرمایهداری تفسیر شد، تفسیری که حداقل دوثمر برآن مترتب شد:
۱. بازخوانی تاریخی امر اخلاقی ودینی واثبات اینکه میراث بشری درمرحله تکاملی وافسونزدایی وخرافهزدایی ازآن به مدرنیته منتهی شد ومدرنیته سرآمد همهی دورههای بشری ومیراث برهمه ارزشها وقواعد رفتاری است، به تعبیر دیگر همه میراث بشری (اخلاقی، دینی و فلسفی) درشرق وغرب، بخشی از گذشته دنیای جدید غرب است که به #علم_تجربی (ساینس) منجر شده است وعلم تجربی زیرساخت همهی ارزشها، هنجارها، قوانین وساختارهای توسعهیافته است.
۲. ازاین روایت الهیاتی-تاریخی برای شدن آینده وفعلیت امکانها درمسیر توسعهی مدرن بهره شد ودرنهایت به تولید #فلسفهی_تاریخ برای شناخت چگونگی شدنها ومدیریت تغییر وتکامل انسان درجامعه وتاریخ منجر شد.
🔸خلاصه درپرتو پیشرفتهای طبیعی، الهیات پروتستانتیسم وفلسفهی مدرن تاریخ از سوی متفکران غربی تلاش زیادی برای بازخوانی نظام اخلاقی وطرح زیرساختهای جدیدی برای مسئولیت اخلاقی شد که نقطه مشترک عموم آنها قطع رابطه اخلاق بامابعدالطبیعه وجهان غیب ودستوپا کردن بنیاد علمی ویا تاریخی برای آن بود.
🔹 امانکته مهم این است که تلقی مدرن ازاخلاق ومسئولیت اخلاقی به صورت یک منظومه و شبکه طراحی شده است وبه اعتبارات اجتماعی ولایههای هنجاری، قانونی و ساختاری جامعه نیز تسری پیدا کرده است و نظامات هنجاری، قانونی وسازمانی متناسب باخودرابه صورت مستمر وپویا، تولید وتجویز کرده است.
🔸این ویژگی اختصاصی به اخلاق سرمایهداری ندارد بلکه هرنظام اخلاقی کلنگر که ریشه درزیرساختهای معرفتی وتمدنی باشد چنین خواهد بود. ازاینرو، الهیات توحیدی سازندهی نظریهای درمسئولیت اخلاقی است که به همهی اعتبارات اجتماعی درمسیر ایجاد حیات توحیدی جهت میدهد وهنجارها، قوانین فقهی-حقوقی ونظامات انسانی و اجتماعی(تعلیم وتربیت، فرهنگ، سیاست، اقتصاد، صنعت وفناوری) راپیشنهاد میکند.
🔹نکته مهم درالهیات توحیدی این است که همه اعتبارات وقوانین فقهی وحقوقی برنامهی عملی برای تحقق مسئولیت اخلاقی است. یعنی بسترساز حیات طیبه توحیدی و تسهیلگر بندگی خداوند و نفی عبودیت غیرخدا است. اتصال وجودی زندگی متناهی انسان به حیات پاک غیرمتناهی است.
🔴 ادامه دارد...
#دستگاه_محاسباتی
#عقلانیت
#کنش_اخلاقی
#مسئولیت_اخلاقی
#نظام_سازی
#حکمت_عملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121