📌 معاویه و قدرت انگارهسازی
🔹معاویه پسر ابوسفیان با مشاورهی عمروعاص یکی از پیچیدهترین جنگهای شناختي تاریخ را علیه امیرالمؤمنین امام علی و امام حسن(علیهما السلام) به راه انداخت و توانست ارادهی جامعهی اسلامی را سست کند و میان آنها تفرقه و اختلاف فکری و سیاسی بیاندازد و در نهایت حکومت را تصاحب کند.
🔸بزرگترین حربهی معاویه، انگارهسازی ترکیبی و دستکاری ذهن مردم متناسب با دغدغهها و ویژگیهای آنها بود. انگارهسازی به گسترش جهل، حیرت و گمراهی میانجامد.
🔹انگارهها تصویرهای ذهنی است که به جای حقیقت مینشیند و به جای واقعیت، جلوهگری میکند و مانع ارتباط ذهن با خود واقعیت و جلوههای حقیقی آن میشود. انگارهها ذهن را جهت و فکر منحرف میکند اما در عین حال ادعای واقع بودگی و حقیقیبودن دارند.
🔸حرکت انگارهسازی معاویه چند سویه بود. برای مردم شام انگارهی بینماز بودن امام علی(علیه السلام) را خلق کرد. برای خوارج قرآن و حکمیت را دست آویز اختلاف افکنی قرار داد. انگاره ارجا را در حوزه اعتقادات و ایمان ترویج کرد. برای اختلاف افکنی در سپاه امام حسن (علیه السلام) سردار سپاه را فریب داد و سپاه را متفرق کرد و در نهایت کاری کرد که یاران امام، او را مذل المومنین بخوانند.
🔹جنگ شناختي معاویه با حربهی انگارهسازی، در گسترش جهالت و سرگشتگی و گمراهی بسیار موفق عمل کرد و در برابر غفلت عالمان و متفکران و مبلغان جامعهی اسلامی فقط خون حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) بود که توانست نقشههای معاویه و یزید را در دراز مدت نقشه بر آب کند. به همین جهت در زیارت اربعین میخوانیم:
♦️و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حيرة الضلالة
🔹(خداوندا، امام حسین) خون قلب خودش را در راه تو داد تا عباد (مردم جامعه اسلامی) را از جهالت و سرگشتگی گمراهی نجات دهد.
در این عبارت لطائفی هست از جمله در کلمه #عباد. یعنی مؤمنین و مسلمین گرفتار جنگ شناختي و جهالت و حیرت شدند.
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش اول
🔹 هر دورهای از تاریخ انسان در ذیل شبکهای از مفاهیم شکل و سامان یافته است و با تغییر آن شبکهی مفهومی، دوره قبل به پایان رسیده و دوران جدیدی آغاز شده است. چرا که بنیاد حیات انسانی، معانی مستقر در فرهنگ عمومی است که در واژگان محوری و بافتار شبکهای آن خود را آشکار میسازد و به دانشها، مهارتها و هنجارها و آداب جهت و نظام میدهد.
🔸 یک دورهی از حیات انسانی و تمدن بشری در حول شبکهی مفهومی "هستی"، "معرفت" و "سیاست" شکل گرفت و نوع خاصی از نظام دانایی، اخلاقی و رفتاری را به وجود آورد. در این دوره:
۱. "هستی" معرّف واقعیت و راهنمای انسان برای اتصال وجودی به اشیا است. هر شیای موجود است و وجود آن نه به اعتبار انسان بلکه بهرهمند از نفسالامر تلقی میشود که از ذاتیات و عرضیات برخوردار است. البته موجودات در یک نظام حقیقی قرار دارند و رابطهی وجودی و سلسله مراتبی میان آنها برقرار است.
۲. "معرفت" معرف شناخت انسان از واقعیت است و حقیقت آن در حکایتگری و واقعنمایی آن است. معرفت آنگاه که صادق مدلل باشد "علم" است که یا از قوانین عام هستی پرده بر میدارد (علم کلی یا فلسفه) و یا از عوارض ذاتی موجودات تفحص میکند(علوم جزیی). آنچه همهی این علوم را در کنار هم و در یک رابطهی پیوسته قرار میدهد واقعنمایی و حقیقتبودگی آنهاست.
۳. "سیاست" عنوان مشیر حیات انسانی است که نتیجه عملی معرفت است و غایت آن اتصال به حقیقت هستی و مبدأ واقعیت (خدا) است. سیاست برون داد معرفت حقیقی است لذا بنیاد سیاست، تدبیر و هدایت مبتنی بر فضیلت(اخلاق) و پرهیز دادن از رذایل و بدیها است و مجری آن حاکم فاضل و دولتمرد برای تحقق مدینه فاضله است.
🔸 این شبکهی مفهومی در حکمت دینی انبیا بنیاسرائیل و حکمای یونان تکوّن یافت و توسط حکمای مسلمان رشد و توسعه یافت و در #حکمت_متعالیه به مرحلهی عالیه خود رسید.
🔹اما همزمان با اوجگیری و تکامل این شبکهی مفهومی در #شرق عالم، تحولات جدید فکری و معرفتی در #غرب جهان ایجاد شد و زمینهی شکلگیری نظام دانایی دیگری فراهم شد که پس از چند سده به هیأتی مستقل و متمایز درآمد و شبکهی مفهومی نوینی بر سه پایهی "ذهن، زبان و جامعه" را به وجود آورد.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش دوم
🔹 پس از آشنایی غربیان با معارف اسلامی و تراث ارسطو و دو تفسیر متفاوت از فلسفه مشایی (تفسیر ابن سینایی و تفسیر ابن رشدی) مرحلهی جدیدی در جهان غرب شکل گرفت که موجب نوزایی (رنسانس) شد. عصر رنسانس آغازی بر یک تحول معرفتی و دگردیسی فکری بود که ابتدا در الهیات مسیحی و سیاست خود را نشان داد و بعد از آن در عصر روشننگری به حوزه فلسفه و تاریخ و اقتصاد کشیده شد.
🔸 تلقی ناقص اصحاب کلیسا از عقل و معرفت و القای تقابل آن با ایمان نقطه آغاز این دگردیسی محسوب میشود. در تلقی مسیحیت، گسترهی هستی در قلمرو ایمان است و عقل بدان راهی ندارد و علاوه بر آن به فضیلت و اخلاق هم دسترسی ندارد. لذا بنیاد آگاهی انسان ایمان و دلسپردگی شورمندانه است. همین امر موجب شد که انسان غربی، ریشهی همهی عقبماندگی تمدنی و شکستهای نظامی خود از مسلمین را در ایمان و الهیات مسیحی جستجو کند و برای جبران عقبماندگی ها و شکستها به عقل و علم رو بیاورد. لذا برای این مهم به تولید الهیات، منطق و فلسفهای نوین نیازمند بود. لوتر، کالون و آراسموس به صورتبندی جدیدی از الهیات روی آوردند، بیکن و دکارت و هابز تا کانت و هگل، به طراحی منطق و فلسفه پرداختند که بر بنیاد #شک استوار بود. نتیجهی این طرح جدید در قرن بیستم میلادی آشکار شد و به استیلای غرب (در دوچهره ی لیبرالیسم و سوسیالیسم) بر همهی مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی منجر شد. این تلاش گستردهی نظری و فلسفه به خلق شبکهی مفهومی جدیدی منجر شد که میتوان سه مفهوم "ذهن"، "زبان" و "جامعه" را محور آن دانست.
۱. "ذهن" تمام حقیقت انسان است که به واسطهی آن واقعیت آشکار میشود. لذا بدون ذهن، واقعیتی نیست چون هر آنچه به تدریج ذهن در نیاید نمیتوان از آن سخن گفت. بر این اساس، این ذهن است که محور و بنیاد واقعیت است.لذا هستی صرفا محمول ذهنی(امر سابژکتیو) است که بر موضوعات(ابژکتیو) حمل میشود. در این تلقی، انسان فاعلشناسا(سوژه) است و غیر او، تحت قدرت پژوهش و تصویرگری اوست. بنابراین ذهن دیگر آینه نیست که هر آنچه را مشاهده کرد در خود منعکس کند بلکه ذهن یک شبکه ی پیچیده از عناصر عصبی، مقولهای، تصویری، زمینهای و تاریخی است که همهی آنها به صورت شبکهای و مجموعهای، تصویرهای واقعنما و اگاهیهای انسانی(تصورات، تصدیقات) را خلق میکند.
۲. "زبان" برون داد ذهن و حلقه اتصال انسانهاست. در واقع هر واقعیتی آنگاه واقعیت است که در زبان خانه داشته باشد و بتوان از آن سخن معنادار عرضه کرد و با دیگران در اطراف آن به گفتگو پرداخت. زبان نیز به تبع ذهن یک شبکهی پیچیده از معانی و واژگان است که سازندهی طرحوارههای تصویری است. طرحهایی که به واسطهی آنها زندگی معنا و نظام مییابد. هر طرحوارهی تصویری، نوعی عقلانیت نظری و سامانهی نگرشی و تنظیمگری و کنترلی را ایجاد میکند که افقهایی را آشکار و امکانهایی را ممکن میسازد و در عین حال، موجب مستوری افقهای دیگر و بستهشدن امکانهای متفاوت میشود.
۳. "جامعه" عنوان مشیر به حیات انسانی است که دارای ارتباطات متنوع است. ارتباطاتی که برای پاسخ دادن به نیازهای غریزی و طبیعی به وجود آمده است. غایت از ارتباطات رسیدن به منفعت و سود بیشتر است و طبیعتا در حیات جمعی و تقسیم کار، منافع بیشتری نصیب انسان میشود چرا که موجب تعدیل طبع سرکش انسان از طریق قرارداد اجتماعی میشود. در این نگرش، دیگر بنیان حیات اجتماعی انسان فضیلت و هدایت نیست بلکه منفعت و کنترل است. جامعه نیز یک شبکهی درهم تنیده از نهادهای اجتماعی در پاسخ به نیازهای متنوع و متکثر انسان است.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حکمت معنوی و قرآنی
آیت الله العظمی خامنهای:
یک نکتهای وجود دارد در مورد شعر فارسی و آن اینکه جزو خصوصیّات شعر فارسی تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است. در شعرهای دیگر، تا آنجایی که حالا ما میدانیم، نه اینکه وجود نداشته باشد، به این شدّت وجود ندارد؛ یعنی ما قلّههای شعر فارسی را که نگاه میکنیم، یا حکیمند ــ [مثل] نظامی یا حکیم فردوسی؛ فردوسی یک حکیم است و شاهنامه واقعاً کتاب حکمت است ــ یا مولانای معرفت و عرفان و معنویّتند یا حافظ قرآنند یا مثل سعدی کتابشان پُر از حقایق و معارف حِکمی و معنوی است. همینطور از آن بالا شما بگیرید بیایید پایین تا برسیم به سعدی، به حافظ، به جامی، به صائب، به بیدل؛ ببینید، اینها همه حکیمند، همهی [اشعار] اینها حکمت است؛ یعنی شعر ما، شعر فارسی، در طول زمان حاملِ حکمت بوده، حاملِ معرفت بوده، سرمایههای معنویِ ما را حفظ کرده و بر آنها افزوده؛ یعنی شما اگر چنانچه در یک حدّ خاصّی از معرفت باشید، وقتی که مثلاً مثنوی مولانا را میخوانید، این معرفت افزایش پیدا میکند؛ یعنی تولید معرفت میکنند، تولید این سرمایه را میکنند، فقط حفظ سرمایه نیست؛ خصوصیّت شعر فارسی این است.
https://khl.ink/f/52431
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
بیانات در دیدار شاعران و اساتید زبان فارسی
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
✅ شبِ قدر، نماد عمر دنيا
📝 در گفتگو با حجت الاسلام دكتر احمد عابدي
🔶«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» آية اول سورة قدر است و قبل از آن هم كه اسمي از قرآن نيست. ما هميشه اين آيه را چنين ترجمه و معنا ميكنيم كه: ما «قرآن» را در شب قدر نازل كرديم! در حاليكه اين آيه ميگويد ما «آن» را در شب قدر نازل كرديم. چنانكه ميدانيد، حضرت امام خميني(ره) مريدِ آيتالله العظمي شاهآبادي(ره) و در واقع خودباختة ايشان بودهاند. علت آن تعلّق اين بود كه حضرت امام، در جواني، يك روز در يكي از خيابانهاي قم به پيرمرد روحانياي برخورد کرد. فكر كرد خوب است آن سئوالي را كه مدتها در ذهن خود داشته را با اين پيرمرد در ميان بنهد؛ پس به ايشان ميگويد يك سؤال دارم: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»؛ اين «هُ» به چه بر ميگردد؟ آقاي شاهآبادي ميفرمايند كه اين «هُ» به «هويت غيبيه» بر ميگردد! اين ميشود كه حضرت امام دست به دامان آقاي شاه آبادي شد تا ببيند آن هويت غيبيه يعني چه؟ پس با اين تفسير، شب قدر شبي است كه در آن هويت غيبيه نازل شد.
ما يك عالم ماده داريم و يك عالم مجرد. شيخ اشراق به عالم ماده، «عالم ظلمت» ميگويد؛ مجردات هم «عالم نور» است. اين را هم ميدانيد كه قرآن هميشه قيامت را «روز» مينامد: يوم القيامه، يوم الحسره، يوم الندامه و... هيچوقت نميگويد «شب قيامت»؛ چون «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ» (رحمن/41). پس قيامت روز است، البته نه به معني روزِ اين دنيا؛ بلكه يعني خوب و بد در آن كاملاً مشخص ميشود. اما خصوصيت عالم ماده، ظلمت و تاريكي است. الآن هم همين سر ظهر، خورشيد هست، لامپ هم روشن است، اما شب است؛ چون شما از دل من خبر نداريد و نيت من را نميدانيد. حال اگر در «انا انزلناهُ»، منظور از «هُ» را «قرآن» بگيريد، درست است كه بگوييم قرآن را در شب نازل كرديم؛ چون اين دنيای ماده همه اش شب و ظلمت است. پس معناي آن آيه اين است كه ما قرآن را كه نور است، مجرّد است، كلام خداست، در عالم ماده آورديم كه ظلمت و شب است. پس اين شب، در مقابلِ روز قيامت است. در واقع كلّ دنيا، از اول تا به آخر، يك شب است؛ و چه كسي چنين شب درازي ديده است؟!
🔶 نكته ديگر اين است كه يك تکه پارچه به نام «پرچم کشور» نمادِ احترام به تمام(میلیونها) مردم آن كشور است. من و شما كه به اين دنيا ميآييم، بايد از اول تا آخر عمر دنيا، خدا را بپرستيم؛ اما اولاً ما كه عمرمان آنقدر نيست كه از اول تا آخر عمر دنيا، خدا را بپرستم، و تازه در همين مختصر عمري هم كه داريم، آنقدر حال نداريم كه خدا را بپرستيم. پس، براي دنيا يك نماد درست کرده و گفتهاند كه آن را به نيابت از كل دنيا عبادت كن. پس روشن ميشود كه شب قدر، نماد عمر دنياست؛ و از آنجا كه خودِ دنيا ظلمت و تاريكي است، نمادش را هم شب گذاشتهاند، نه روز. اگر دقت كنيد تنها به اين پارچه ميگوييم پرچم ايران؛ نه هر پارچه ديگري! پس اگر پارچة ديگري را احترام كنيم، فايدهاي ندارد. در واقع تفاوتِ شبهاي نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم با شبهاي ديگر، درست مانند اين است كه اگر شما اينجا نماز بخوانيد يا آنجا، هيچ فرقي نميكند، اما اگر اينجا صيغه مسجديت خوانده شد، ديگر مسجد است و از اين به بعد نماز خواندن در اين مكان فرق ميكند. عمر متعارف يك انسان هم تقريبا همين «الف شهر؛ هزار ماه» يا هشتاد و سه سال است كه در اين سوره به آن اشاره شده است؛ «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».
منبع: کانال نشریه معارف
✍ *«یاد شهید عزیز مرحوم آیتاله مفتح، آن شمع پرسوزوگداز و روشنیبخش، آن روحانی پُرجِدّوجهد و صبور، آن مبلّغ دانا و سخنور، آن مبارز شجاع و خستگیناپذیر، و آن شخصیت متواضع و محبوب گرامی باد.
او که با خون خود، سخن خود، تلاش خود، هدف و راه خود را امضاء کرد و صحت و حقانیت این همه را به ثبت رسانید.
اکنون که در نقطهی عروج او و بر روی زمینی که پیکر پاک و خونآلود او و دو پاسدار شهیدش را در لحظهی آخر در آغوش داشته است، قرار گرفتهام بر سعادت آن عزیزان چشم حسرت گشوده و سرنوشتی آنچنان خونین و صادقانه در راه خدا برای خود آرزو میکنم و با همهی دل بر آنان درود میفرستم
خداوند آن عزیز و یارانش را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.»*
سید علی خامنهای
۶۴/۹/۲۶
⚫️ دکتر عماد افروغ، جامعه شناس و یکی از نظریه پردازان تبیین فلسفی انقلاب اسلامی درگذشت
◾️برخی از دیدگاههای ایشان در تبیین فلسفی انقلاب اسلامی:
✅ یقین من این است که انقلاب اسلامی در نگرش صدرایی امام ریشه دارد.
✅ حضرت امام خمینی (ره) یک فیلسوف صدرایی بود و سالها کتاب «اسفار» ملاصدرا را تدریس میکرد.
✅ انقلاب اسلامی ایران یک سوال اساسی را مطرح کرد: آیا بین دین و سیاست، اخلاق و سیاست، دنیا و آخرت، فرد و جامعه و نَفس با بدن رابطهای وجود دارد یا خیر؟ تفکر صدرایی با آن نگاه کلگرایانهاش بیان میکند که بین همه این مفاهیم ارتباط وجود دارد. اگر ما این مساله را درک نکنیم از درک انقلابمان نیز عاجز خواهیم بود.
✅ آیا امام تفکر جهانی داشت یا خیر؟ پاسخ این است که بله، تفکر جهانی امام، در تفکر صدرایی ریشه دارد که شامل مدینه فاضله، امت فاضله و آبادانی و عمران ارض، یعنی کل جهان است. نگاه جهانی امام نیز همان گونه است، پس باید در موردقابلیت ها و ظرفیت های خویش در تبیین انقلاب اسلامی، در نگرش صدرایی و بسط این اندیشه با نمود جمهوری اسلامی و با توجه به عنصرجامعه و تحول تاریخی، و نیز فلسفه سیاسی خاص مورد نظر امام،اهتمام خاصی بورزیم.
✅ از شاهکارهای امام این بود که انقلاب را از التقاط و آشفتگی ایدئولوژیک نجات داد و در مسیر صحیح خویش هدایت کرد.
پ ن: ضمن عرض تسلیت درگذشت دکتر عماد افروغ، برای شادی روحشان الفاتحه مع الصلوات
📌 مرگآگاهی
بیماری سرطان که سراغم آمد، دریچههای تازهای به رویم باز شد. یک سالی که درگیر این بیماری هستم، دریچههایی برایم باز شد که در غیر این صورت باز نمی شد. با همه وجودم درک کردم که دنیا چهقدر حقیر است. قبلا شنیده بودم اما شهودش نکرده بودم. اکنون به اینجا رسیدهام که دنیا سراسر عشق است و غایت عشق هم رسیدن به ذات اقدس حضرت حق است. من خدا را خیلی دوست دارم و واقعا با هیچ چیز عوضش نمیکنم.
باور کنید که شوق به رفتن دارم؛ خیلی دوست دارم هرچه زودتر بروم. به خدا قسم از صمیم قلب میگویم. این حرف را به دکترم هم گفتم و او گفت افسرده هم شدهای؟ گفتم کسی که با نهجالبلاغه آشناست و مرگ را از زاویه حضرت امیر دیده و شناخته است افسرده نمیشود اما شوق به رفتن پیدا می کند. به تعبیر حضرت امیر(ع): دنیا را باید شنید و آخرت را باید دید. حالا شاید بگویید یعنی با این روحیه درمان را ادامه نمیدهی؟ میگویم هرچند که این قدر شیمیدرمانی شدهام که دیگر خسته شدهام اما من تا کنون دو عمل انجام دادهام. عمل اول را که کردم و وارد شیمیدرمانی شدم گفتند لکههایی سیاه در کبدت پیدا شده است. بعد از دوازدهبار شیمیدرمانی گفتند بهتر است بازهم عمل کنی و باز هم عمل کردم. چندبار دیگر شیمیدرمانی کردم که گفتند سرطان روده رفع شده اما لکههایی روی کبد هنوز هست. میگویند احتمالا عمل سوم را هم باید انجام دهی که بعید است زیر بار آن بروم. واقعا سخت است. حالا به هر حال سرطان روده رفع شده اما این لکهها روی کبد هست که باید رفع شوند، اگر هم نشد نشد دیگر. دلم میخواهد بگذارند قدری کارم را انجام دهم؛ اکنون می خواهم یک پروژه دلی قرآنی و روایی انجام دهم و باید مطالعه کنم و نیاز به تمرکز دارم. به دکترم گفتم آقای دکتر حداقل یک وقفه یکیدوماهه بینداز که قدری پروژهام را پیش ببرم.
مصاحبه مرحوم دکتر عماد فروغ
چهارم دی ماه ۱۴۰۱
هدایت شده از حمید پارسانیا
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان آیتالله جوادی آملی پیش از اقامه نماز میت بر پیکر مرحوم عماد افروغ
بخشی از سخنان آیتالله جوادی آملی به شرح زیر است:
انسان دو بار مهمان خداست.
یکی در سفر مکه و یک بار در ماه مبارک رمضان.
خدا اعلام کرد من دو بار از شما دعوت کردم و مهمانی از شما را قبول کردم.
من هرجا نمیروم.
💠 @parsania_net
📝 پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی گذشت دکتر عماد افروغ
🔹 حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت دانشمند فرزانه و انقلابی آقای عماد افروغ را تسلیت گفتند.
📩 متن پیام به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
درگذشت دانشمند فرزانه و انقلابی مرحوم آقای دکتر عماد افروغ رحمةالله علیه را به خاندان گرامی و دوستان و همکاران و شاگردان ایشان صمیمانه تسلیت عرض میکنم و صبوری و آرامش روحی برای آنان و رحمت و مغفرت الهی را برای آن مرحوم که در سحرگاه جمعه و قدر به لقاءالله پیوست مسألت مینمایم. تلاشهای فکریاش مقبول حق و یادش گرامی باد.
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۲/۰۱/۲۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از دوستان کتاب
hadees_peimaneh.pdf
2.39M
📗کتاب «حدیث پیمانه»
پژوهشی در انقلاب اسلامی
✍️حمید پارسانیا
💠کتاب «حدیث پیمانه» از نگاه رهبر انقلاب:
▶️ کتاب #حدیث_پیمانه نوشتهٔ شماست؟ کتاب بسیار خوبی است. مدتها پیش به دوستان فیلسوفمان در قم، از کمبودی گله میکردم و میگفتم:
✅«فرق فلسفهٔ ما با فلسفهٔ غرب (از زمان ارسطو و افلاطون تاکنون) این است که فلسفهٔ غرب، همیشه یک دنباله و ادامهٔ اجتماعی و سیاسی و مردمی داشته است؛ اما فلسفهٔ ما ادامهٔ اجتماعی و سیاسی نداشته است.
✅ حداکثرش به ادامهٔ تربیت فردی رسیده؛ والا اینکه فلسفهٔ ما بگوید شکل حکومت چگونه باید باشد، حقوق مردم چیست، ارتباطات آنها با یکدیگر چگونه است، چنین ادامهای ندارد. در حالی که همهٔ این مبانی میتواند مبنای فلسفهٔ اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد.»
✅ وقتی من ترتیب و فصلبندی کتاب شما را (البته همهاش را نخواندهام) نگاه کردم، دیدم این کار شده است. از مبانی فکری و فلسفی شروع کردهاید و به جمهوری اسلامی و مسائل آن رسیدهاید.
✅ این چیز باارزشی است. الحمدلله اینطور فکرها در جامعهٔ ما حضور دارد. از اینها باید حداکثر استفاده بشود. این سبک کار، درست است. باید متمسّک به مبانی بود.
🎙بیانات رهبر انقلاب در دیدار هیئتمدیرهٔ دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیهٔ قم، ۲۹دی۱۳۸۰
📚منشور حوزه و روحانیت، ج۵، ص۳۱۰تا۳۱۱
@parsania_net
#دوستان_کتاب
📚@dostaneketab
📌فصل در بیان آنکه انسان در ابتدا امر حیوان بالفعل است
امام خمینی:
فصل در بیان آنکه انسان در ابتدا امر حیوان بالفعل است
🔹بدان که نفس انسانی گر چه به یک معنی، که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید بلکه جمیع عقاید حقه است ولی از اول ولادت آن در این نشئه و قدم گذاشتن در این عالم، با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نما کند، مگر کسی که مؤیّد من عند الله باشد و حافظ قدسی داشته باشد. و آن چون از نوادر وجود است، جزو حساب ما نیاید، ما متعرض حال نوع هستیم.
🔸و در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طی منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیت انسانیّت امتیازی از سایر حیوانات ندارد. و آن قابلیّت میزان انسانیت فعلیه نیست.
🔹پس، انسان حیوانی بالفعل است در ابتدای ورود در این عالم، و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که اداره شهوت و غضب است، نیست. و چون این اعجوبه دهر ذات جامع یا قابل جمعی است، از این جهت برای اداره آن دو قوّه صفات شیطانی را از قبیل کذب و خدیعه و نفاق و نمیمه و سایر شیطانتهای دیگر نیز به کار می برد، و با همین سه قوّه، که اصول مفسدات و مهلکات است، ترقی کند، و این ها نیز در او نموّ و ترقی روز افزون نمایند.
🔸و اگر در تحت تأثیر مربی و معلمی واقع نشود، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ یک حیوان عجیب و غریبی شود که در هر یک از شئون مذکوره گوی سبقت از سایر حیوانات و شیاطین ببرد، و از همه قوی تر و کامل تر در مقام حیوانیت و شیطنت شود. و اگر بر همین حال روزگار بر او بگذرد، و جزتبعیت هوای نفس در شئون ثلاثه نکند، هیچیک از معارف الهیه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نکند، بلکه جمیع انوار فطریه او نیز خاموش گردد.
🔹پس، تمام مراتب حق که از این سه مقام که ذکر شد، یعنی معارف الهیه و اخلاق و ملکات فاضله و اعمال صالحه، خارج نیست، زیر پای هواهای نفسانیه پایمال گردد، و متابعت از تمایلات نفسانیه و ملایمات حیوانیه نگذارد در او حق به هیچیک از مراتب جلوه کند، و کدورت و ظلمت هوای نفس تمام انوار عقل و ایمان را خاموش کند، و ولادت ثانویه، که ولادت انسانیه است، از برای او رخ ندهد، و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حق و حقیقت شود تا آنکه از این عالم با همین حال رحلت کند. و در آن عالم، که کشف سریره شود، خود را جز حیوان یا شیطانی نیابد، و از انسان و انسانیت اصلا یادی نکند، و در آن حال در ظلمتها و عذابها و وحشتهای بی پایان بماند تا خدای تعالی چه خواهد.
🔸پس، این حال تبعیت کامل است از هوای نفس، که منع کامل کند از حق. و از این جا می توان فهمید که میزان بازماندن از حق متابعت هوای نفس است، و مقدار بازماندن نیز متقدر شود به مقدار تبعیت. مثلا اگر به واسطه تعلیم انبیا و تربیت علما و مربیان، مملکت انسانیت این انسان کذایی، که در اوّل ولادت با آن سه قوّه هماغوش بود و با ترقی و تکامل او آنها نیز ترقی و تکامل می کردند، در تحت تأثیر تربیت واقع شد، و کم کم تسلیم قوّه مربیه انبیا و اولیا، علیهم السلام، گردید، ممکن است چیزی بر او نگذرد جز آنکه قوّه کامله انسانیه، که در او به طریق استعداد و قابلیت ودیعه گذاشته شده بود، فعلیت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شئون و قوای مملکت برگردد به شأن انسانیت. شیطان ایمان آورد به دستش، چنانچه در دست رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، ایمان آورد، فرمود: إنّ شیطانی آمن بیدی. «شیطان من به دست من ایمان آورد.» و مقام حیوانیت او تسلیم مقام انسانیتش شود، به طوری که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقی و براق آسمان پیمای راه آخرت شود و ابدا سر خودی نکند و چموشی ننماید. و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و حکومت عادله حقه تشکیل شود که کار کن در آن و حکم فرمای در آن حق و قوانین حقه باشد، و قدمی بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و بکلی از باطل و جور عاری و بری گردد.
🔹پس، همان طور که میزان در منع حق و صدّ آن اتّباع هوای نفس است، میزان در جلب حق و پیدایش آن متابعت شرع و عقل است. و بین این دو منزل، که یکی متابعت کامله هوای نفس است و دیگری متابعت مطلقه کامله عقل است، منازل غیر متناهیه است، به طوری که هر قدمی که به تبعیت هوای نفس برداشته شود، به همان اندازه منع از حق کند و حجاب از حقیقت شود و از انوار کمال انسانیت و اسرار وجود آدمیت محجوب گردد، و به عکس، هر قدمی که بر خلاف میل نفس و هوای آن بردارد، به همان اندازه رفع حجاب شود و نور حق در مملکت جلوه کند.
✍کتاب شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، حدیث دهم، ص۱۷۵
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121