📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش اول
🔹 هر دورهای از تاریخ انسان در ذیل شبکهای از مفاهیم شکل و سامان یافته است و با تغییر آن شبکهی مفهومی، دوره قبل به پایان رسیده و دوران جدیدی آغاز شده است. چرا که بنیاد حیات انسانی، معانی مستقر در فرهنگ عمومی است که در واژگان محوری و بافتار شبکهای آن خود را آشکار میسازد و به دانشها، مهارتها و هنجارها و آداب جهت و نظام میدهد.
🔸 یک دورهی از حیات انسانی و تمدن بشری در حول شبکهی مفهومی "هستی"، "معرفت" و "سیاست" شکل گرفت و نوع خاصی از نظام دانایی، اخلاقی و رفتاری را به وجود آورد. در این دوره:
۱. "هستی" معرّف واقعیت و راهنمای انسان برای اتصال وجودی به اشیا است. هر شیای موجود است و وجود آن نه به اعتبار انسان بلکه بهرهمند از نفسالامر تلقی میشود که از ذاتیات و عرضیات برخوردار است. البته موجودات در یک نظام حقیقی قرار دارند و رابطهی وجودی و سلسله مراتبی میان آنها برقرار است.
۲. "معرفت" معرف شناخت انسان از واقعیت است و حقیقت آن در حکایتگری و واقعنمایی آن است. معرفت آنگاه که صادق مدلل باشد "علم" است که یا از قوانین عام هستی پرده بر میدارد (علم کلی یا فلسفه) و یا از عوارض ذاتی موجودات تفحص میکند(علوم جزیی). آنچه همهی این علوم را در کنار هم و در یک رابطهی پیوسته قرار میدهد واقعنمایی و حقیقتبودگی آنهاست.
۳. "سیاست" عنوان مشیر حیات انسانی است که نتیجه عملی معرفت است و غایت آن اتصال به حقیقت هستی و مبدأ واقعیت (خدا) است. سیاست برون داد معرفت حقیقی است لذا بنیاد سیاست، تدبیر و هدایت مبتنی بر فضیلت(اخلاق) و پرهیز دادن از رذایل و بدیها است و مجری آن حاکم فاضل و دولتمرد برای تحقق مدینه فاضله است.
🔸 این شبکهی مفهومی در حکمت دینی انبیا بنیاسرائیل و حکمای یونان تکوّن یافت و توسط حکمای مسلمان رشد و توسعه یافت و در #حکمت_متعالیه به مرحلهی عالیه خود رسید.
🔹اما همزمان با اوجگیری و تکامل این شبکهی مفهومی در #شرق عالم، تحولات جدید فکری و معرفتی در #غرب جهان ایجاد شد و زمینهی شکلگیری نظام دانایی دیگری فراهم شد که پس از چند سده به هیأتی مستقل و متمایز درآمد و شبکهی مفهومی نوینی بر سه پایهی "ذهن، زبان و جامعه" را به وجود آورد.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش دوم
🔹 پس از آشنایی غربیان با معارف اسلامی و تراث ارسطو و دو تفسیر متفاوت از فلسفه مشایی (تفسیر ابن سینایی و تفسیر ابن رشدی) مرحلهی جدیدی در جهان غرب شکل گرفت که موجب نوزایی (رنسانس) شد. عصر رنسانس آغازی بر یک تحول معرفتی و دگردیسی فکری بود که ابتدا در الهیات مسیحی و سیاست خود را نشان داد و بعد از آن در عصر روشننگری به حوزه فلسفه و تاریخ و اقتصاد کشیده شد.
🔸 تلقی ناقص اصحاب کلیسا از عقل و معرفت و القای تقابل آن با ایمان نقطه آغاز این دگردیسی محسوب میشود. در تلقی مسیحیت، گسترهی هستی در قلمرو ایمان است و عقل بدان راهی ندارد و علاوه بر آن به فضیلت و اخلاق هم دسترسی ندارد. لذا بنیاد آگاهی انسان ایمان و دلسپردگی شورمندانه است. همین امر موجب شد که انسان غربی، ریشهی همهی عقبماندگی تمدنی و شکستهای نظامی خود از مسلمین را در ایمان و الهیات مسیحی جستجو کند و برای جبران عقبماندگی ها و شکستها به عقل و علم رو بیاورد. لذا برای این مهم به تولید الهیات، منطق و فلسفهای نوین نیازمند بود. لوتر، کالون و آراسموس به صورتبندی جدیدی از الهیات روی آوردند، بیکن و دکارت و هابز تا کانت و هگل، به طراحی منطق و فلسفه پرداختند که بر بنیاد #شک استوار بود. نتیجهی این طرح جدید در قرن بیستم میلادی آشکار شد و به استیلای غرب (در دوچهره ی لیبرالیسم و سوسیالیسم) بر همهی مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی منجر شد. این تلاش گستردهی نظری و فلسفه به خلق شبکهی مفهومی جدیدی منجر شد که میتوان سه مفهوم "ذهن"، "زبان" و "جامعه" را محور آن دانست.
۱. "ذهن" تمام حقیقت انسان است که به واسطهی آن واقعیت آشکار میشود. لذا بدون ذهن، واقعیتی نیست چون هر آنچه به تدریج ذهن در نیاید نمیتوان از آن سخن گفت. بر این اساس، این ذهن است که محور و بنیاد واقعیت است.لذا هستی صرفا محمول ذهنی(امر سابژکتیو) است که بر موضوعات(ابژکتیو) حمل میشود. در این تلقی، انسان فاعلشناسا(سوژه) است و غیر او، تحت قدرت پژوهش و تصویرگری اوست. بنابراین ذهن دیگر آینه نیست که هر آنچه را مشاهده کرد در خود منعکس کند بلکه ذهن یک شبکه ی پیچیده از عناصر عصبی، مقولهای، تصویری، زمینهای و تاریخی است که همهی آنها به صورت شبکهای و مجموعهای، تصویرهای واقعنما و اگاهیهای انسانی(تصورات، تصدیقات) را خلق میکند.
۲. "زبان" برون داد ذهن و حلقه اتصال انسانهاست. در واقع هر واقعیتی آنگاه واقعیت است که در زبان خانه داشته باشد و بتوان از آن سخن معنادار عرضه کرد و با دیگران در اطراف آن به گفتگو پرداخت. زبان نیز به تبع ذهن یک شبکهی پیچیده از معانی و واژگان است که سازندهی طرحوارههای تصویری است. طرحهایی که به واسطهی آنها زندگی معنا و نظام مییابد. هر طرحوارهی تصویری، نوعی عقلانیت نظری و سامانهی نگرشی و تنظیمگری و کنترلی را ایجاد میکند که افقهایی را آشکار و امکانهایی را ممکن میسازد و در عین حال، موجب مستوری افقهای دیگر و بستهشدن امکانهای متفاوت میشود.
۳. "جامعه" عنوان مشیر به حیات انسانی است که دارای ارتباطات متنوع است. ارتباطاتی که برای پاسخ دادن به نیازهای غریزی و طبیعی به وجود آمده است. غایت از ارتباطات رسیدن به منفعت و سود بیشتر است و طبیعتا در حیات جمعی و تقسیم کار، منافع بیشتری نصیب انسان میشود چرا که موجب تعدیل طبع سرکش انسان از طریق قرارداد اجتماعی میشود. در این نگرش، دیگر بنیان حیات اجتماعی انسان فضیلت و هدایت نیست بلکه منفعت و کنترل است. جامعه نیز یک شبکهی درهم تنیده از نهادهای اجتماعی در پاسخ به نیازهای متنوع و متکثر انسان است.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 اندیشه مقاومت و عشق به هستی
اندیشه مقاومت، صرفا تفکری اعتراضی و سلبی نیست و برآمده از عشق به مرگ و نیستی نیست، بلکه اندیشهای ایجابی برای زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه است که برآمده از فطرت عشق به هستی و کمال مطلق است که در سرشت انسان نهادینه شده است.
در اندیشه مقاومت، بودن و ماندن بسیار مهم است چرا که در هستی، نیستی و فنا راه ندارد؛ مهم چگونه بودن و چگونه ماندن است. در اندیشه مقاومت، چگونه بودن و ماندن به نحوهی اتصال به خداوند متعال وابسته است. انسان اگر خود را در مسیری قرار دهد که خداوند متعال طلب کرده است، بودن شرافتمندانه و ماندن عزتمندانهای را در پی خواهد داشت که لحظه به لحظه در حال تحول معنوی، تکامل وجودی و صیرورت اشتدادی است و لحظهای نیستی و توقف، جمود و تحجر، ارتجاع و عقبگرد در آن راه ندارد.
در هستی، لذت نیست، ابتهاج است، حتی در غم و غصه، بلا و مصیبت. آنانکه که هستی محدود را انتخاب کردهاند به دنبال لذت، شادمانی، تفریح و سرگرمی (لهو و لعب) هستند، اما انسان بار یافته به هستی انسانی، به دنبال ابتهاج است. در ابتهاج، درک و معرفت، سرور و سعادت نهفته است و هرچه ادراک اَتمّ و خیریت مدرک اَشدّ باشد، عشق شدیدتر و متعالی تر است و ادراک تام نمیشود مگر با وصول تام و این لذت تامّ و ابتهاج تامّ است.
جهاد و شهادت، انتخاب این نحوه از بودن و ماندن است. «جهاد» جاودانه شدن است و «شهادت» حیات یافتن است.
شهید نماد و نمونهی عالی مفهوم عشق در فرهنگ دینی و ضامن تداوم زندگی و پویایی هستی انسانی است. در فرهنگ اسلامی، خون شهید میجوشد و درخت هستی انسانی و ایمان باطنی و شجره طیبهی الهی را آبیاری میکند. از اینرو، حیات هستی انسانی به خون شهید وابسته است.
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
و در شرح این اشعار، شهید شاهد حاج قاسم سلیمانی گفت: «این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل می شود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست.»
عطار نیشابوری نیز چه زیبا این حالت را شرح میدهد:
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای؟
تا کی از پندار باشم خودپرست؟
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بودن آخر پایبست
ساقیا درده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم بر سر نشست
تو مگردان دور تا ما مَردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از بر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
همچو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست
#مقاومت
#جهاد
#شهادت
#هستی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/2212