💠✨ امام صادق ع میفرمایند :
▫️👈اگر کسی مومنی را به خاطر عیبی که دارد سرزنش کند، از دنیا نخواهد رفت مگر به آن عیب، کسی که سرزنش میکند دچار شود. مثال کسی به مومنی خسیس میگوید و سرزنشش میکند که خسیس هستی حتما از دنیا نخواهد رفت تا خسیس شود و بمیرد.
💠✨دکتر شریعتی میگوید:
▫️👈در کلاس پنجم که درس میخواندم از یک پسر که همیشه ته کلاس مینشست، به سه علت متنفر بودم. نخست آن که کچل بود . دوم چون سیگار میکشید و سوم این که در آن سن و سال زن داشت. روزی از خیابان رد میشدم که آن پسر را دیدم. در حالی که خودم کچل شده بودم، کنار همسرم راه میرفتم و سیگار در دست داشتم. آن روز یاد گرفتم گاهی عیبهایی که در دیگران میبینم و بیزارم ملامت نکنم چون ممکن است روزی خود گرفتار آن شوم.
حفاظت از نماز امام در ظهر عاشورا - انصاریان.mp3
943.8K
🎤 حفاظت از نماز امام در ظهر عاشورا - انصاریان
تولد شیخ عبدالکریم حائری یزدی - انصاریان.mp3
2.85M
🎤 تولد شیخ عبدالکریم حائری یزدی - انصاریان
هدایت شده از عارفانه
#خداوند_مشتاق_کیست؟
✍🏻 میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
خداوند به یکی ازصدیقین وحی فرمود
که من در میان بندگانم کسانی را دارم که
مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم.
آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها
مرا همواره یاد می کند، من نیز به یاد آنها هستم.
در تمام کارها به من نظر دارند، من هم
توجهم به آنهاست. آن صدیق گفت: معبود
من نشانه آنهاکه مورد توجه توهستند چیست؟
👈🏻فرمود: آنها کسانی هستند که
درانتظار غروب آفتاب هستند تا شب
فرا برسد و تاریکی همه جا گسترده شود
و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند.
👈🏻صورتهاشان را از روی خضوع
روی خاک بگذارند و به مناجات بپردازند.
👈🏻در دل شب به خاطر نعمتهایی که
به آنها داده ام مرا خالصانه سپاس می گویند.
👈🏻تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و
رکوع و سجودند. به خاطر عشقی که به من
دارند، خودشان را در رنج و سختی می اندازند.
اولین چیزی که به آنها می دهم این
است که از نور خود به دلهاشان میتابانم
تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند.
📚رسالهلقاءالله؛ص133
🌙 از کوزه همان برون تراود 🌙
روزی "لئو تولستوی*" در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد!
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد!
بعد از مدتی که خوب فحش داد،
تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد، و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم!
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟!
تولستوی در جواب گفت: شما داشتید با توهین هایتان خودتان را معرفی میکردید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و من هم خودم را معرفی کردم...
✡️ داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب!
🎯 تمثیلی از مکر #یهودیان_مخفی و وظیفهی ما
📚 مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» / مقدمه
1️⃣ #مولوی در کتاب اوّل #مثنوی «داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب» نقل کرده است.
2️⃣ توجه مولانا جلالالدین محمد بلخی به این داستان و پیامهای آن عجیب و نتیجهگیری آن عجیبتر و بس عبرتآموز است.
3️⃣ نمیدانیم مولوی بر اساس کدام تجربهی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوهی فعالیت #یهودیان_مخفی را به زیبایی نشان میدهد.
📝 خلاصهی داستان از این قرار است:
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» (١)
1️⃣ حکمرانی یهودی است که اتباع او مسیحی شدهاند و وی با خشونت به قلعوقمع ایشان مشغول است:
🔸 بود شاهی در جهودان ظلمساز
🔸 دشمن عیسی و نصرانیگداز
🔹 عهد عیسی بود و نوبت آنِ او
🔹 جان موسی او و موسی جان او
🔸 شاه از حقد جهودانه چنان
🔸 گشت اَحْوَل، کالأمان یا رب امان
🔹 صد هزاران مؤمن مظلوم کُشت
🔹 که پناهم دین موسی را و پُشت
2️⃣ این کشتارها نتیجه نمیدهد و روز به روز بر شمار گروندگان به آئین مسیح افزوده میشود تا سرانجام وزیر او خدعهای میاندیشد. وزیر به شاه توصیه میکند که به وی اتهام مسیحیشدن وارد کند و به این بهانه گوش و دست او را ببُرد و بینیاش را بشکافد و برای اعدام به پای طناب دار ببرد و سپس با شفاعت آزادش کند. بدینسان، وزیر به جایگاهی چنان احترامآمیز دست مییابد که بتواند در مسیحیان نفوذ کند و حتی در رأس ایشان جای گیرد:
🔸 گفت ای شه گوش و دستم را ببُر
🔸 بینیام بشکاف اندر حکم مُر
🔹 بعد زآن در زیرِ دار آور مرا
🔹 تا بخواهد یک شفاعتگر مرا
🔸 آن گهم از خود بران تا شهرِ دور
🔸 تا دراندازم در ایشان شرّ و شور
3️⃣ شاه طبق نقشهی فوق عمل میکند و وزیرِ دست و گوش بریده و بینی شکافته را به اتهام مسیحیشدن به میان نصرانیان میراند و وزیر خود را قربانیِ گروش به دین عیسی و عالِم به اسرار آن جا میزند:
🔸 پس بگویم من به سِرّ نصرانیم
🔸 ای خدای رازدان میدانِیَم
🔹 شاه واقف گشت از ایمان من
🔹 وز تعصب کرد قصد جان من
🔸 گر نبودی جان عیسی چارهام
🔸 او جهودانه بکردی پارهام
🔹 بهر عیسی جان سپارم سَر دهم
🔹 صد هزاران منّتش بر خود دهم
🔸 جان دریغم نیست از عیسی ولیک
🔸 واقفم بر عِلم دینش نیک نیک
🔹 حیف میآید مرا کآن دین پاک
🔹 در میان جاهلان گردد هلاک
🔸 شکر ایزد را و عیسی را که ما
🔸 گشتهایم آن دین حق را رهنما
🔹 از جهود و از جهودی رستهام
🔹 تا به زُنّاری میان را بستهام
🔸 دور دور عیسِي است ای مردمان
🔸 بشنوید اسرار کیش او به جان
4️⃣ بدینسان، یهودیِ خدعهگر در میان مسیحیان جایگاهی رفیع مییابد:
🔸 صد هزاران مرد ترسا سوی او
🔸 اندک اندک جمع شد در کوی او
🔹 او بیان میکرد با ایشان به راز
🔹 سرّ انگلیون و زِنّار و نماز
🔸 او بهظاهر واعظ احکام بود
🔸 لیک در باطن صفیر و دام بود
🔹 دل بدو دادند ترسایان تمام
🔹 خود چه باشد قوّت تقلید عام
🔸 در درون سینه مِهرش کاشتند
🔸 نایب عیسیش میپنداشتند!
5️⃣ وزیر ۶ سال در میان مسیحیان زیست و با تزویر به مولا و مقتدای ایشان بدل شد. تا سرانجام شاه به او پیام داد که: "وقت آمد، زود فارغ کن دلم."
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» (٢)
1️⃣ در این زمان مسیحیان به ١٢ گروه تقسیم میشدند که در رأس هر دسته امیری بود و جملگیِ ایشان و قومشان وزیر را رهبر معنوی خود میدانستند.
2️⃣ وزیر بهدستور شاه ابتدا برای هر یک از سران ١٢گانهی فوق طوماری از احکام عیسی نوشت که با طومار دیگری متناقض بود و بدینسان در میان مسیحیان تفرقه انداخت و ایشان را به ١٢ جناح معارض و معاند بدل کرد:
🔸 ساخت طوماری بهنام هر یکی
🔸 نقش هر طومار دیگر مسلکی
🔹 حکمهای هر یکی نوعی دگر
🔹 این خلاف آن ز پایان تا به سر
🔸 در یکی راه ریاضت را و جوع
🔸 رکن توبه کرده و شرط رجوع
🔹 در یکی گفته ریاضت سود نیست
🔹 اندرین ره مَخلَصی جز جود نیست
🔸 در یکی گفته که جوع و جود تو
🔸 شرک باشد از تو با معبود تو
3️⃣ چون وزیر از طریق این طومارهای متناقض اسباب تفرقه در مسیحیان و انشعاب ایشان به فرقهها و جناحهای متخاصم را فراهم ساخت، مکر نهایی را آغاز نمود:
4️⃣ او بهناگاه دست از موعظه برداشت و در خلوت به ریاضت نشست. روزها گذشت، مریدان به تب و تاب افتادند و از فراق وی لابه و زاری سر دادند:
🔸 خلق دیوانه شدند از شوق او
🔸 از فراق حال و قال و ذوق او
🔹 لابه و زاری همی کردند و او
🔹 از ریاضت گشته در خلوت دو تو
5️⃣ سرانجام، مریدان دست تضرع به سوی او برداشتند که ما را از فیض خود محروم نکن:
🔸 از سر اکرام و از بهر خدا
🔸 بیش از این ما را مدار از خود جدا
🔹 ما چو طفلانیم و ما را دایه، تو
🔹 بر سر ما گستران آن سایه، تو
🔸 ما به گفتار خوشت خو کردهایم
🔸 ما ز شیر حکمت تو خوردهایم
🔹 الله الله این جفا با ما مکن
🔹 خیر کن، امروز را فردا مکن
6️⃣ وزیر پاسخ میدهد که جانم با شماست لیک این خلوت و ریاضت بهدستور عالم غیب است و چارهای ندارم:
🔸 من نخواهم شد از این خلوت برون
🔸 زآنک مشغولم به احوال درون