حفاظت از نماز امام در ظهر عاشورا - انصاریان.mp3
943.8K
🎤 حفاظت از نماز امام در ظهر عاشورا - انصاریان
تولد شیخ عبدالکریم حائری یزدی - انصاریان.mp3
2.85M
🎤 تولد شیخ عبدالکریم حائری یزدی - انصاریان
هدایت شده از عارفانه
#خداوند_مشتاق_کیست؟
✍🏻 میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
خداوند به یکی ازصدیقین وحی فرمود
که من در میان بندگانم کسانی را دارم که
مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم.
آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها
مرا همواره یاد می کند، من نیز به یاد آنها هستم.
در تمام کارها به من نظر دارند، من هم
توجهم به آنهاست. آن صدیق گفت: معبود
من نشانه آنهاکه مورد توجه توهستند چیست؟
👈🏻فرمود: آنها کسانی هستند که
درانتظار غروب آفتاب هستند تا شب
فرا برسد و تاریکی همه جا گسترده شود
و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند.
👈🏻صورتهاشان را از روی خضوع
روی خاک بگذارند و به مناجات بپردازند.
👈🏻در دل شب به خاطر نعمتهایی که
به آنها داده ام مرا خالصانه سپاس می گویند.
👈🏻تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و
رکوع و سجودند. به خاطر عشقی که به من
دارند، خودشان را در رنج و سختی می اندازند.
اولین چیزی که به آنها می دهم این
است که از نور خود به دلهاشان میتابانم
تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند.
📚رسالهلقاءالله؛ص133
🌙 از کوزه همان برون تراود 🌙
روزی "لئو تولستوی*" در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد!
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد!
بعد از مدتی که خوب فحش داد،
تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد، و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم!
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟!
تولستوی در جواب گفت: شما داشتید با توهین هایتان خودتان را معرفی میکردید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و من هم خودم را معرفی کردم...
✡️ داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب!
🎯 تمثیلی از مکر #یهودیان_مخفی و وظیفهی ما
📚 مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» / مقدمه
1️⃣ #مولوی در کتاب اوّل #مثنوی «داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب» نقل کرده است.
2️⃣ توجه مولانا جلالالدین محمد بلخی به این داستان و پیامهای آن عجیب و نتیجهگیری آن عجیبتر و بس عبرتآموز است.
3️⃣ نمیدانیم مولوی بر اساس کدام تجربهی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوهی فعالیت #یهودیان_مخفی را به زیبایی نشان میدهد.
📝 خلاصهی داستان از این قرار است:
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» (١)
1️⃣ حکمرانی یهودی است که اتباع او مسیحی شدهاند و وی با خشونت به قلعوقمع ایشان مشغول است:
🔸 بود شاهی در جهودان ظلمساز
🔸 دشمن عیسی و نصرانیگداز
🔹 عهد عیسی بود و نوبت آنِ او
🔹 جان موسی او و موسی جان او
🔸 شاه از حقد جهودانه چنان
🔸 گشت اَحْوَل، کالأمان یا رب امان
🔹 صد هزاران مؤمن مظلوم کُشت
🔹 که پناهم دین موسی را و پُشت
2️⃣ این کشتارها نتیجه نمیدهد و روز به روز بر شمار گروندگان به آئین مسیح افزوده میشود تا سرانجام وزیر او خدعهای میاندیشد. وزیر به شاه توصیه میکند که به وی اتهام مسیحیشدن وارد کند و به این بهانه گوش و دست او را ببُرد و بینیاش را بشکافد و برای اعدام به پای طناب دار ببرد و سپس با شفاعت آزادش کند. بدینسان، وزیر به جایگاهی چنان احترامآمیز دست مییابد که بتواند در مسیحیان نفوذ کند و حتی در رأس ایشان جای گیرد:
🔸 گفت ای شه گوش و دستم را ببُر
🔸 بینیام بشکاف اندر حکم مُر
🔹 بعد زآن در زیرِ دار آور مرا
🔹 تا بخواهد یک شفاعتگر مرا
🔸 آن گهم از خود بران تا شهرِ دور
🔸 تا دراندازم در ایشان شرّ و شور
3️⃣ شاه طبق نقشهی فوق عمل میکند و وزیرِ دست و گوش بریده و بینی شکافته را به اتهام مسیحیشدن به میان نصرانیان میراند و وزیر خود را قربانیِ گروش به دین عیسی و عالِم به اسرار آن جا میزند:
🔸 پس بگویم من به سِرّ نصرانیم
🔸 ای خدای رازدان میدانِیَم
🔹 شاه واقف گشت از ایمان من
🔹 وز تعصب کرد قصد جان من
🔸 گر نبودی جان عیسی چارهام
🔸 او جهودانه بکردی پارهام
🔹 بهر عیسی جان سپارم سَر دهم
🔹 صد هزاران منّتش بر خود دهم
🔸 جان دریغم نیست از عیسی ولیک
🔸 واقفم بر عِلم دینش نیک نیک
🔹 حیف میآید مرا کآن دین پاک
🔹 در میان جاهلان گردد هلاک
🔸 شکر ایزد را و عیسی را که ما
🔸 گشتهایم آن دین حق را رهنما
🔹 از جهود و از جهودی رستهام
🔹 تا به زُنّاری میان را بستهام
🔸 دور دور عیسِي است ای مردمان
🔸 بشنوید اسرار کیش او به جان
4️⃣ بدینسان، یهودیِ خدعهگر در میان مسیحیان جایگاهی رفیع مییابد:
🔸 صد هزاران مرد ترسا سوی او
🔸 اندک اندک جمع شد در کوی او
🔹 او بیان میکرد با ایشان به راز
🔹 سرّ انگلیون و زِنّار و نماز
🔸 او بهظاهر واعظ احکام بود
🔸 لیک در باطن صفیر و دام بود
🔹 دل بدو دادند ترسایان تمام
🔹 خود چه باشد قوّت تقلید عام
🔸 در درون سینه مِهرش کاشتند
🔸 نایب عیسیش میپنداشتند!
5️⃣ وزیر ۶ سال در میان مسیحیان زیست و با تزویر به مولا و مقتدای ایشان بدل شد. تا سرانجام شاه به او پیام داد که: "وقت آمد، زود فارغ کن دلم."
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» (٢)
1️⃣ در این زمان مسیحیان به ١٢ گروه تقسیم میشدند که در رأس هر دسته امیری بود و جملگیِ ایشان و قومشان وزیر را رهبر معنوی خود میدانستند.
2️⃣ وزیر بهدستور شاه ابتدا برای هر یک از سران ١٢گانهی فوق طوماری از احکام عیسی نوشت که با طومار دیگری متناقض بود و بدینسان در میان مسیحیان تفرقه انداخت و ایشان را به ١٢ جناح معارض و معاند بدل کرد:
🔸 ساخت طوماری بهنام هر یکی
🔸 نقش هر طومار دیگر مسلکی
🔹 حکمهای هر یکی نوعی دگر
🔹 این خلاف آن ز پایان تا به سر
🔸 در یکی راه ریاضت را و جوع
🔸 رکن توبه کرده و شرط رجوع
🔹 در یکی گفته ریاضت سود نیست
🔹 اندرین ره مَخلَصی جز جود نیست
🔸 در یکی گفته که جوع و جود تو
🔸 شرک باشد از تو با معبود تو
3️⃣ چون وزیر از طریق این طومارهای متناقض اسباب تفرقه در مسیحیان و انشعاب ایشان به فرقهها و جناحهای متخاصم را فراهم ساخت، مکر نهایی را آغاز نمود:
4️⃣ او بهناگاه دست از موعظه برداشت و در خلوت به ریاضت نشست. روزها گذشت، مریدان به تب و تاب افتادند و از فراق وی لابه و زاری سر دادند:
🔸 خلق دیوانه شدند از شوق او
🔸 از فراق حال و قال و ذوق او
🔹 لابه و زاری همی کردند و او
🔹 از ریاضت گشته در خلوت دو تو
5️⃣ سرانجام، مریدان دست تضرع به سوی او برداشتند که ما را از فیض خود محروم نکن:
🔸 از سر اکرام و از بهر خدا
🔸 بیش از این ما را مدار از خود جدا
🔹 ما چو طفلانیم و ما را دایه، تو
🔹 بر سر ما گستران آن سایه، تو
🔸 ما به گفتار خوشت خو کردهایم
🔸 ما ز شیر حکمت تو خوردهایم
🔹 الله الله این جفا با ما مکن
🔹 خیر کن، امروز را فردا مکن
6️⃣ وزیر پاسخ میدهد که جانم با شماست لیک این خلوت و ریاضت بهدستور عالم غیب است و چارهای ندارم:
🔸 من نخواهم شد از این خلوت برون
🔸 زآنک مشغولم به احوال درون
✡️ مولانا و داستان «وزیر یهودی» (٣)
1️⃣ اصرار سران ١٢گانهی مسیحیان مکرر میشود و اِبرام وزیر در نشکستن خلوت و ریاضت استوار و پا برجا است. تا سرانجام به مریدان پیام میدهد که قصد رخت بربستن از این جهان و سفر به نزد عیسی دارد:
🔸 که مرا عیسی چنین پیغام کرد
🔸 کز همه یاران و خویشان باش فرد
🔹 روی در دیوار کن، تنها نشین
🔹 وز وجود خویش هم خلوت گزین
🔸 الوداع ای دوستان من مردهام
🔸 رخت بر چارُم فلک بر بُردهام
🔹 پهلوی عیسی نشینم بعد از این
🔹 بر فراز آسمان چارُمین
2️⃣ وزیر سپس یکایک رهبران دوازدهگانه مسیحیان را فرامیخواند، در تنهایی هر یک را خلیفهی خویش میکند و فرمان میدهد که هرکسِ دیگر مدعی خلافت شد او را بیهیچ تردید بکُش یا زندانی کن:
🔸 وآنگهانی آن امیران را بخواند
🔸 یک به یک تنها به هر یک حرف راند
🔹 گفت هریک را بدینِ عیسوی
🔹 نایب حق و خلیفه من تویی
🔸 وآن امیرانِ دگر اتباع تو
🔸 کرد عیسی جمله را اشیاعِ تو
🔹 هر امیری کو کِشَد گردن، بگیر
🔹 یا بکُش یا خود همی دارش اسیر
🔸 لیک تا من زندهام این وا مگو
🔸 تا نمیرم این ریاست را مجو
3️⃣ سپس، وزیر چهل روز دیگر در خلوت نشست و سرانجام خود را کشت:
🔸 بعد از آن چل روز دیگر در ببست
🔸 خویش کُشت و از وجود خود بِرَست
4️⃣ بعد از مرگ وی غوغا و فتنه در میان مسیحیان افتاد و اُمَرا و اتباعشان، که هریک خود را طبق فرمانها و طومارهای وزیر، خلیفهی بر حق میدانستند، به قتل و هدم یکدیگر مشغول شدند:
🔸 چونک خلق از مرگ او آگاه شد
🔸 بر سر گورش قیامتگاه شد
🔹 خلق چندان جمع شد بر گور او
🔹 مو کنان جامه دران در شور او
🔸 بعدِ ماهی گفت خلق: ای مهتران
🔸 از امیران کیست بر جایش نشان
🔹 یک امیری زان امیران پیش رفت
🔹 پیش آن قوم وفااندیش رفت
🔸 گفت اینک نایب آن مرد، من
🔸 نایب عیسی منم اندر زمن
🔹 اینک این طومار برهان مناست
🔹 کین نیابت بعد از او مال مناست
🔸 آن امیر دیگر آمد از کمین
🔸 دعویِ او در خلافت بُد همین
🔹 آن امیرانِ دگر یک یک قطار
🔹 برکشیده تیغهای آبدار
🔸 هر یکی را تیغ و طوماری بهدست
🔸 در هم افتادند چون پیلانِ مست
🔹 صد هزاران مردِ ترسا کشته شد
🔹 تا ز سرهای بریده پُشته شد
🔸 تخمهای فتنهها کو کشته بود
🔸 آفت سرهای ایشان گشته بود
5️⃣ بدینسان، انهدام مسیحیان، که با سرکوب و جنگ و خونریزیِ «شاه یهودیه» ممکن نشده بود، با خدعهی وزیر او به فرجام رسید!