حکمت و حکومت
📌درباب نوع مبتذلی از وطنفروش بودن وطنفروشهای جهان در این صدسال بسیار شبیه هماند؛ تقریبا از وقت
برای فهم این مدل از وطن فروشی یادداشت «نوع مبتذلی از وطن فروشی» را بخوانید.
یک نوع وطن فروشی خاص که هیچ ایدیولوژی و خط مشی ثابتی ندارد. از این رو پر از تناقض است
🔸رهبران شجاع این مثلا انقلاب!
این جنبش چهره هایی دارد که تمام تلاششان را برای تقویت آشوب در ایران می کنند و میخواهند وضعیت کردستان به تهران و شیراز و... برسد
و به محض اینکه شرایط به این نقطه برسد یا پیش از آن، این چهره ها و سلبریتی های دلاور در خارج از کشور حضور فعالانه به هم رسانده و در ویلاها و پنت هاوسهای از قبل آماده شده خود به صورت دراز کش سلاح مبارزه خود را در دست گرفته و دلیرانه نظام را به رگبار استوری و پستهای اینستاگرامی می بندند
و به تشویق هیجان انگیز خود ادامه خواهند داد. در نقطه اوج این مبارزه سخت و پارتیزانی، از حالت خوابیده تغییر وضعیت میدهند و از هنر بازیگری خود استفاده کرده و اشکی بدرقه راهتان میکنند.
اینها تمام ویژگیهای رهبران نهضتها را دارند
شجاع، فداکار، در صحنه، مدیر، مدبر، با دانش، تئوریسین، سیاستمدار و نظام ساز!🤨
ما در یک فضای جنگ روانی فیک داریم تنفس میکنیم. فضایی که بعضی آدمها حالت طبیعی ندارند و خودشون نیستند!
همونهایی که از پلیس و نیروی انتظامی هیولایی میسازند که جنایتکار، قاتل و دروغگوست
خودشان به این تصویر پایبند نیستند!
همینها به محض اینکه احساس خطر میکنن به پلیس زنگ می زنند.
هر خطر، ناامنی، دعوا، دزدی، آدم ربایی و... براشون پیش بیاد اولین کارشون مراجعه به پلیس است.
پس اون حرفها چی شد؟
مگه آدم عاقل به هیولای جنایتکار برای امنیت خودش پناه می بره؟!
🔸ندای آسمانی و ندای شیطانی
دیدم بنده خدایی نوشته بود که سرود «سلام فرمانده» شبیه صیحه آسمانی قبل از ظهور است و سرود شروین شبیه ندای شیطانی است که با فاصله کوتاهی پس از آن شنیده می شود.
این تطبیق را نمی توانم تایید کنم ولی حرف جالبی است و شباهت هایی وجود دارد
- ابعاد بین المللی این دو سرود خیلی زیاد بود و به گوش خیلی ها رسید. لااقل در ایران به گوش همه رسید.
- در صیحه اول گفته میشود که مضمونش آن است که حق با علی و پیروانش است و بشارت ظهور است
و جالب این جاست که در سلام فرمانده سید علی مطرح است و بشارت ظهور است.
و مضمون صیحه دوم آنست که «الحق مع فلان و شیعته»
در برخی روایات به جای "فلان" گفته شده عثمان!
در ارشاد شیخ مفید اینطور آمده:
وكيفَ يكونُ النداءُ؟ قال : «ينادِي مُنادٍ من السماءِ أَولَ النهار: أَلا إنَّ الحق مع عَليٍّ وشيعتِه ، ثُمَّ ينادِي إبليسُ في آخرِ النهارِ من الأرضِ : أَلا إنَ الحق مع عثمان وشيعتِه ، فعندَ ذلكَ يَرْتاب المُبْطِلونَ »
(الارشاد، ج۲، ص۳۷۱)
جالب این جاست که ماجرای مهسا امینی بسیار شبیه ماجرای عثمان و کشته شدن عثمان است
یرتاب المبطلون یعنی باطل اندیشان به شک می افتدند
در مورد چی به شک می افتدند؟ قاعدتا در مورد حقانیت علی و شیعته
البته تحلیل دیگری که به ذهنم میرسد آنست که تا قبل از ظهور کبری، ظهور صغری اتفاق می افتد و انقلاب اسلامی ظهور صغری است و شباهتهای قابل توجهی با جریان ظهور دارد ولی در ابعاد کوچکتر.
(همچنان که علامه حسن زاده به انقلاب اسلامی چنین نگاهی داشتند)
نتیجه این که این دو ندا به مانند اتفاقات دیگر نمونه کوچکی از اتفاقات مربوط به ظهور کبرا باشد و آن نداهای اصلی قبل از ظهور کبرا اتفاق بیفتد با همان جزییات و مشخصاتی که در روایات آمده است
و چون محور اتفاقات حق و باطل در طول تاریخ حول «ولی» و امام بوده است «الحق مع علی و شیعته» در ابعاد انقلاب اسلامی در مورد ولی زمانه فهمیده شود.
این نکات ذوقی و احتمالی است و ادعای برهانی بودن در مورد آن ندارم.
🔸پیشنهاداتی برای بازخوانی وقایع دهه شصت
در این برهه تمام گروهکهای جنایتکار که در دهه شصت در کشور فعال بودند و کارنامه سیاهی داشتند با روشهای مشابه در حال نقش آفرینی هستند.
یکی از روشهای رایج استفاده شده در آن زمان، دروغ پردازی برای ایجاد نفرت بوده است.
امام صادق (ع) میفرماید: «لَا یُلْسَعُ الْعَاقِلُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْن» هیچ شخص عاقلی از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
یکی از بهترین راهکارهای جهاد تبیین مرور آن وقایع است به وسیله کسانی که مستقیم در صحنه بوده اند.
🔹پیشنهادها:
▪️ از خانواده های 17 هزار شهید ترور در رسانه ها مصاحبه و مستند تهیه شود.
▪️ شیوه های ایجاد نفرت توسط منافقین برای مردم بازگو شود.
▪️ از قربانیان جنایتهای کومله و دموکرات دعوت شود و مصاحبه گرفته شود.
▪️ خلاصه ای از کتابهای نوشته شده در این موضوع در رسانه ها بیان شود
▪️مسابقات کتابخوانی در این موضوعات برگزار شود
▪️ مستندات تولید شده در موضوع منافقین، شهدای ترور و گروهکها بازپخش شود
▪️انیمیشنهای کوتاه از خیانتهای گروهکها تولید و پخش شود
▪️ فیلم مصاحبه اعضا جدا شده از این گروهکها در رسانه ها پخش شود
▪️ از پرونده های قضایی آنها، روزنامه های دهه شصت برای روایت آن فضا استفاده شود
▪️ اسرایی که در فضای اسارت با خیانتها و جنایتهای منافقین مواجهه داشتند اقدامات آنها را تشریح کنند
▪️کانالها، گروهها و صفحات تخصصی برای این منظور در شبکه های اجتماعی ایجاد شود
▪️ خاطرات و وصیتنامه های شهدای مبارزه با گروهکها بازگو شود و سیره شهدایی مانند شهید کاوه، بروجردی، کاظمی و... بیان شود
▪️مساجد، هیئات، موسسات فرهنگی، فرهنگستان ها و... مراسمات، کلاسها و دوره هایی در این زمینه ها برگزار کنند.
▪️نمایشگاه هایی برای روایت آن زمان دایر شود
رسانه ملی، خبرگزاریها، سایتهای فرهنگی و مذهبی و صفحات شخصی میتوانند در این کار رسانه ای مشارکت کنند.
🔸 ماجرای شهادت احمد وکیلی توسط کومله با نهایت قساوت
اسمش احمد بود و با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرد، ترک تحصیل نموده و به خدمت سپاه درآمد
ماجرای شهادت
در سال 58 که حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید، سعید در 2 نوبت عازم آن منطقه شد. در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهایی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها برای یک انسان بسیار سخت است.
شهید سعید وکیلی ناطق 75 روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هردو پایش نعل کوبیده و به همین ترتیب برای آوردن و چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن مرحوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند، اولین کاری که کردند هر دودستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و پس از چند روز که کمی بهبودیافته بود او را آوردند و مجدداً اعتراف گرفتن شروع شد. پسازآن معالجه سطحی، با دستگاههای برقی تمامصورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شدهها شود آنوقت همان پوستهای تازه را میکنند که درد و سوزندگیاش بیشتر از قبل است و خونریزی شروع میشود و آنوقت نوبت آبنمک است که با همان جراحات داخل دیگ آبنمک میاندازند.
ادامه در پیام بعد
تمام این مراحل را سعید وکیلی با استقامتی وصفناپذیر تحمل کرد و لب به سخن نگشود او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن شقیها را بیشتر جری میکرد. سعید را با سنگدلی هر چه تمامتر به شهادت رساندند اما در این مسابقه تنها سعید بود که تاج شهادت را بر سر گذاشت و بر بال ملائک به ملکوت اعلی پیوست.
تنها به آخرین قسمت زندگی سعید وکیلی میپردازیم که اگر سراسر زندگیاش هم درسی نباشد همان اواخر دنیایی از ایثار و گذشت، مروت و مردانگی، استقامت و شجاعت را به تمام ما آموخت و نمودی از عشق و ایمان را جلوهگر ساخت.
سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکومبه اعدام گردید، زخمهایش را باز کردند و پسازآنکه بانمک مرحم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش هم آتش روشن بود انداختند و همانجا محل شهادتش شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان که از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد همسلولیهایش دادند و مقداری راهم خودشان خوردند
🔹بخشی از وصیتنامه شهید:
امیدوارم که ناراحت برای من نباشید, چونکه من راه و هدف خود را انتخاب کردهام, که اگر خدا قبول کند آن راه را تا آخرین قطره خون خود ادامه خواهم داد و به هیچ فرد بیگانه و ضدانقلابی تا اندازه توانم اجازه نخواهم داد که حتی به یک وجب از خاک ما تجاوز کنند. به پدر و مادر ارجمندم میگویم, به بچهها بگویید که راه حسین (ع) و راه حق را ادامه دهند و فقط گوشبهفرمان امام خمینی باشند. سر شما را بیش از این درد نمیآورم و ازشما پدر و مادر خوبم و خواهر و برادرانم خداحافظی میکنم, امیدوارم مرا ببخشید.
والسلام علی من اتبع الهدی
https://shahadat-talab.ir/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D8%A7-%DA%AF%D9%88/
حکمت و حکومت
پدر شهیدان وکیلی(احمد، محمود، هادی)
🔸بخشهایی از مصاحبه پدر شهیدان وکیلی
▪️کمی ازفرزندان، چگونگی شهادت و مسئولیت آن ها در جبهه ها بفرمایید؟
▫️احمد، فرزند و شهید اول خانواده که جزو پیشکسوتان سپاه پاسداران و از فرماندهان جنگ در غائله کردستان بود در 4 اردیبهشت سال 1359 در سن 19 سالگی در منطقه کردستان و در مقابله با نیروهای ضد انقلاب مفقود الاثرشد که طبق گفته برخی از همزرمان، بدنش توسط ضد انقلاب تکه تکه و سپس سوزانده شده است.
محمود، شهید دوم خانواده، به صورت نیروی داوطلب بسیجی به جبهه اعزام و بی سیم چی بود که در سن 18 سالگی پس از چندین مرتبه مجروحیت در سال 1363 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت رسید و جنازه این شهید در همان زمان به قم منتقل و دفن شد.
هادی،شهید سوم که ایشان نیز به صورت نیروی داوطلب بسیجی عازم جبهه شد و در بدو ورودش به شلمچه در سال 1365 درسن 17 سالگی شربت شهادت نوشید.
مهدی، فرزند چهارم وجانباز خانواده که در خصوص نحوه مجروحیتش حضور ذهن ندارم.
▪️لطفا بفرمایید جنابعالی و مادر شهیدان با اعزام فرزندانتان به جبهه مخصوصا بعد از شهادت احمد آقا مخالفتی نکردید؟
▫️بنده به همراه همسرم هیچ گونه مخالفتی برای رفتن فرزندان به جبهه نداشتیم بلکه ام الشهداء بسیارهم موافق این امربودند به طوری که بعد از شهادت سه فرزندمان و مجروحیت فرزند چهارم، با دست خودش به فرزند پنجم لباس بسیجی پوشاند و به او گفت محمد رضا حالا نوبت توست اما هنگام عزیمت به جبهه امام صلح نامه را پذیرفتند.
▪️واکنش جنابعالی و والده شهدا هنگام شنیدن خبر شهادت فرزندان چه بود؟
▫️واقعیت امراین است که شنیدن خبرشهادت اولین شهیدم (احمد) خیلی برای من و مادرش سنگین بود اما شعله داغ شهدا راعشق به اسلام وامام، خاموش کرده بود و درمورد شهدای بعدی آرامش خاص داشتیم.
▪️کمی از ویژگی های بارز شخصیتی فرزندان شهیدتان بفرمایید؟
▫️شهدای ما مانند تمامی شهدا بسیار نسبت به خودشان و نسبت به دیگران غیرتمند بودند. شهید اولمان خیلی شجاع بود،شهید دوم ما در تواضع و کم حرفی و زهد کم نظیر بود به طوری که موتورگازی اش را قبل از ورود به محله خاموش می کرد و دست می گرفت تا همسایه ها با صدای موتور اذیت نشوند. شهید سوم هم خیلی غیرتمند بود به گونه ای که هیچ جوانی در کوچه ما برخلاف کوچه های دیگرپاتوق نمی کرد.
منبع:
http://yazdeemrooz.ir