eitaa logo
حلیة المتقین
257 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
5هزار ویدیو
64 فایل
اينستاگرام پيج: Instagram.com/helyat_almotaghin این کانال دارای احادیث و پیام های قرآنی و مطالب اسلامی هست: https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd جهت تبادل https://eitaa.com/fatemehfatem
مشاهده در ایتا
دانلود
12.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| تصاویری زیبا از آماده شدن بین الحرمین کربلای معلی برای عزاداری های ماه محرم @helyat_almotaghin
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| «بانگ صلا»؛ اولین نوای محرم 🏴اجرای آیین سنتی «بانگ صلا» بر روی گلدسته‌های حرم مطهر رضوی در صبح روز @helyat_almotaghin
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| اینجا ملجا درماندگان است؛ حرم هشتمین خورشید آسمان ولایت ▪️مثل معصومه‌های این داستان افراد بیشماری هستند که سلامتی‌شان را از صاحب این بارگاه گرفته‌اند؛ شما کسی از آن‌ها را می‌شناسید؟ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا علیه السلام @helyat_almotaghin
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| روز امام رضا علیه‌السلام امام رضا نه ازت شفا می‌خوام/ نه مرهمی واسه این دردا می‌خوام با این همه مشکل کنار میام/ امام رضا من یه کربلا می‌خوام... @helyat_almotaghin
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
l آسان‌تر از آنچه که فکرش را می‌کنید 🔹در ایام سال میتوانید از ساعت ۱۶ تا ۲۰ از طریق ارتباط تصویری با شماره ۰۹۱۰۹۱۰۸۸۸۸ در پیام رسان بله در روزهای دوشنبه و چهارشنبه به زیارت حرم حضرت رضا(ع) بیایید.
🍁🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋 📌‍ سلام علیکم و رحمت الله و برکاته خدمت تمامی خواهران و برادرانم  من هستم و میخواهم به امید خدا سرگذشت برادرم براتون بگم ، تا بدانیم که هیچ وقت برای دیر نیست حتی اگر مثل برادر من باشید... بله کمونیست برادرم یک آدم بود... 👌🏼اول میخواهم از خانوادم بگم که بدانید چه خانواده داریم... ما 4 فرزند هستیم اول خواهر بزرگم که کرده و تو یه شهر دیگه ست بعد برادرم و من و برادر کوچکم ، پدر و مادرم به حمد خدا میخوندن ولی زیاد از دین نمیدونستن به قول پدرم نماز ما از روی هست نه از روی   ولی در عین حال خانواده و خیلی بودیم پدر مادرم واقعا هم بودن به حدی که تمام طایفه میگفتن که دارن برای هم بازی میکنن پدرم هر موقع که از سر کار میامد مادرم هرچی دستش بود میزاشت زمین و میرفت پدرم و خیلی صمیمی باهم خوش بش میکردن طوری که انگار پدرم طولانی بوده و برادرم اگر خونه بود به شوخی میگفت : دست مادر منو میگیری؟ زمینت بزنم پیرمرد... پدرم میگفت به تو چه پدر سوخته زن خودمه تو چیکاره ای و با هم میکردن از یه طرف که هر دوتاشون قلقلکی بودن مادرم هر دوتاشون رو میداد و با هم شوخی میکردیم طوری میخندیدیم که گاه گاهی همسایه ها میگفتن شما همیشه به چی میخندید!؟ و این شوخی ها صمیمیت ما رو چند برابر کرده بود و ناگفته نماند که زیادی برای بزرگترها قائل بودیم به طوری که پدرم میگفت تو طایفه ما اگر بزرگ طایفه بگه که زنتو طلاق بده کسی حق نداره  و این احترام به جای خودش خیلی خوب نیست... 💫و اما زندگی برادرم... برادرم 16سال داشت و خیلی به خواندن داشت بیشتر کتاباش راجب یا بود و روزبروز تو دنیای بی دینی فرو میرفت و کسی اعتراض نمیکرد و چیزی بهش نمیگفتن... چون توی و آدم بود خیلی و بود و تو ورزش کمربند سیاه کاراته داشت و تا حالا کسی پشتش رو به زمین نزده بود و این پدر و عموم بود که همه جا پوزش رو میدادن که کسی تو طایفه نمیتونه پشت ما رو زمین بزنه ، و از هیچ چیزی کم نداشت های روز... 😔از کتابهایی که میخوند روزبروز بیشتر میشد، تا اینکه یه شب پدرم خونه نبود و یکی از فامیلای ما فوت کرده بود و مادرم گفت که باید بری برادرم میگفت نمیرم حوصله ندارم مرده که مرده به من چه روحش آزاد شده رفته... ولی مادرم گفت که عیبِ باید به جای پدرت بری ناچار رفت دیر وقت بود هنوز نیومده بود که مادرم به عموم زنگ زد که احسان چرا نیومده؟ عموم به پسر عموم گفت احسان کجا هست اونم گفت که گفته حوصله ندارم من میرم خونه تو تاریکی شب تنهای رفته نمیدونم الان کجاهست... شب خیلی دیر بود ساعت 3 نصف شب بود که یکی زنگ در زود با لگد میزد به در میزد در باز کن در باز کن  زود باش درو باز کن.... با مادرم رفتیم حیاط مادرم گفت کیه؟ احسان گفت مادر درو باز کن منم زود باش امدن زود باش ، درو باز کردیم با عجله آمد تو در بست سر تا پاش گلی بود مادرم گفت چی شده چیزی نگفت دوید تو خونه گفت درببند الان میان صورتش عرق کرده بود هارو کشید... مادرم گفت چی شده چرا اینطوری میکنی گفت چیزی نمیدونم چشماش زده بود بیرون نمیتونست بشینه به هر گوشه می‌رفت می‌گفت الان میان چیکار کنم؟ مادر کمکم کن من داشتم میترسیدم مادرم براش آب آورد گفت بخور گفت ولم کن آب چی الان میان... بد جوری ترسیده بود مادرم بزور بهش آب داد گفت بشین نشست به هر گوشه نگاه میکرد مادرم کرده گفت چی شده کی دنبالت کرده پسرم چرا اینطور میکنی...؟ گفت.... ادامه دارد ان شاء الله... 📝نویسنده: حزین خوش نظر ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎
22.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| مسیرِ عشق / از شرق تا غرب، ایستادگیِ خادمانِ رضا(ع) برای خدمت زائران اربعین 🔹 گستره حضور و فعالیت خادمان و خادمیاران رضوی، از مرزهای شرقی تا کربلای معلی، در راهپیمایی با شکوه اربعین حسینی
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| زائران امام رضا (ع) مهمان ننه کلثوم هستند 🔹ننه کلثوم اهل روستای بام از توابع خراسان شمالی است که سالهاست میزبان زائران امام رضاست. مهمانانش هر چند نفر باشند برایشان فطیر محلی درست می کند و به آنها صبحانه می‌دهد. 🔹ننه کلثوم تمام روستا را هم بسیج کرده برای میزبانی زائران و برایشان نهار و شام درست می کنند. @helyat_almotaghin
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| روایتی از نکته‌ای بسیار جانسوز در زندگی امام رضا علیه‌السلام 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین رفیعی https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd