eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷🌷 #تمثیل هاے خدایے6⃣1⃣1⃣ 🌸🍃🌸 مثل نافه ي آهو! بدن آهو یک قسمتی دارد به اسم نافه.🌱 خون وقتی وارد
⛅️🌦🌧⛈🌤🌈 هاے خدایے7⃣1⃣1⃣ 🌈❄️🌈 فصل بهار و پاییز که آسمان ابری 🌥 می شه. هر لحظه ابرها شروع به باریدن میکنن ⛈ و با تند بادی 🌬 ابرها میرن و بارش باران قطع میشه⚡️ و زمانی که آسمان ☀️ صاف و یکدست می شود، هوای خنکی فضای پیرامون ما رو فرا میگیره🍃 اینجاست که دیگر ابرها رفته اند و هوای پاکی تنفس ما رو جلایی تازه میبخشه😊 💥گاهی دوستانی با ما رفیق میشن که، شبیه این ابرها هستند، تا پول و خوشی داریم کنارمان میمانند👥 و زمانی که به گرفتاری بر می خوریم براحتی از کنارمان عبور می کنن👋🚶💔 یک دوست واقعی شبیه باران 🌧 نیست که ببارد و برود🚶... یک دوست واقعی شبیه هوا 🌫 هستش که همیشه در اطرافمان میمانن، و هر آن مراقبند تا راه را به بیراهه نپیماییم و با غم و شادی هامون رفیقمان خواهند ماند 🔺〰〰〰🔻〰〰〰🔺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ..... قسمت۱۵۷ 🥀🥀🥀 بعد از ابراز خوشحالی زیاد و صحبت با محمد و تاکید به اینکه حتما به مادر جون میگم خداحافظی کردم .. از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت خونه محمد . بعد از پارک ماشین پیاده شدم و زنگ و فشار دادم که بعد از چند لحظه صدای فاطمه به گوش رسید : _ بله ..؟! _ فاطمه جان عمو امیرم درو باز میکنی ؟! صدای دویدن و ساییده شدن کفش هاشو به روی کف حیاط شنیدم و بعد از چند لحظه درب و باز شد و صورت خندون فاطمه نمایان .. _ سلااام عمو امیر .. _ سلام فاطمه خانم خوبی عمو ؟ _ من خوبم .. شما خوبین؟ _ منم خوبم خانم کوچولو .. فاطمه جان عزیز هست ؟ _ اره عمو بیا داخل .. بعد همینطور که صداش بلند می کرد دوید داخل .. _ عزیز جون ... عزیز جون .. عمو امیر اومده .. رفتم داخل و صدای ضعیف عزیز خانم شنیدم که می گفت ... _ خوش اومده عزیز دلم.. تعارف کردی بیان داخل ؟ _ اره عزیزجون گفتم .. رفتم داخل و صدامو بلند کردم و گفتم : _سلام عزیز جون مهمون نمی خواین ؟ _ سلام مادر خوش اومدی بیا که مهمون حبیب خداست.. _ ممنون شرمنده دیگه مزاحم شدم .. _ نگو پسرم بیا ..‌ خلاصه بعد از احوالپرسی و حرفهای متفرقه رفتم سر اصل مطلب .. _ راستش عزیز جون اومدم یه خبر بهتون بدم ..! _ خیر باشه مادر . خبرت چیه ؟؟ یکم من من کردم و بعد از کلی این دست و اون دست کردن دلمو زدم به دریا و گفتم : راستش مادر جون چطور بگم از محمد خبر دارم براتون .. _ یا فاطمه الزهرا س محمدم چی شده ؟ _ سریع بلند شدم رفتم جلوی مادر جون روی زانوهام نشستم و گفتم : نه نه عزیز جون چیزی نشده که هول نکنین خوش خبرم .. اومدم بگم محمد چند روز دیگه میاد .. ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۷ 🥀🥀🥀 بعد از
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ..... قسمت۱۵۸ 🥀🥀🥀 _ یا فاطمه الزهرا س محمدم چی شده ؟! سریع بلند شدم و رفتم جلوی مادر جون روی زانو هام نشستم و گفتم : _ نه نه عزیزجون چیزی نشده که هول نکنین ..خوش خبرم .. اومدم بگم محمد چند روز دیگه میاد ... مادر جون نفس عمیقی کشید بعد دستهاشو باز کرد رو به اسمان و زیر لب گفت : خدا رو شکر خدا رو شکر که محمدم سالمه .. بعد در حالی که چشمهاش از خوشحالی برق میزد به من نگاه کرد و گفت : راست میگی مادر که محمدم داره میاد ؟! _ اره عزیز امروز باهاش صحبت کردم گفت تا چند روز دیگه میاد .. _ حالش خوب بود ؟ _ اره خیلی خوب بود از شما هم پرسید گفت سلام برسونم بهتون .. _ سلامت باشه مادر .. ولی چرا خودش با من تماس نگرفت بگه میاد ؟! یه لحظه موندم چی بگم .. اما سریع فکرمو متمرکز کردم و گفتم ؛ راستش با من کار داشت منم خیلی بهش اصرار کردم بهم گفت گفت می خواد بهتون زنگ بزنه اما من زرنگی کردم که این خبرو من بهتون بدم و ازتون مژدگونی بگیرم .. _ خدا سلامتی بهت بده پسرم همیشه خوش خبر باشی .. _ ممنونم عزیز جون .. بعد از یک ساعتی هم صحبتی با عزیز و فاطمه خداحافظی کردم رفتم گلزار شهدا .. اخه به مرادم رسیده بودم نامردی بود نمیرفتم پیش اقا مصطفی .. خدا رو‌شکر تعداد کمی برای زیارت قبور شهدا اومده بودن موقعیت خیلی خوبی بود تا حسابی با اقا مصطفی خلوت کنم .. کنار قبر شهید نشستم و زانوهامو در اغوش گرفتم و شروع کردم درد و دل کردن .. بعد از مدتی به خودم اومدم که صورتم از اشک خیس شده بوده .. ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست😢 بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست😭 یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست😞 حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست😢 بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست😭 بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست😭 تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست😭 #ناصر_جامدی #مادران_انتظار #مادر_حاج_احمد_متوسلیان http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#نگـــــاه_شـــہـــدا👌👌 #پس_زمیــــنه🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز چهارشنبه بیستم آذر☺️ روزبیستم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز بیستم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم نوکرمادر 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم صالحے 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم کرمپور 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۲۰گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز بیستم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
⛅️🌦🌧⛈🌤🌈 #تمثیل هاے خدایے7⃣1⃣1⃣ 🌈❄️🌈 فصل بهار و پاییز که آسمان ابری 🌥 می شه. هر لحظه ابرها شروع
____🌹____ هاے خدایے8⃣1⃣1⃣ مثل لباس تمیز 👕👚 👱♀خانمها لباسهاي تمیز را کنار لباسهاي تمیز و لباسهاي کثیف را کنار لباسهاي کثیف میگذارند.⏸ هندسه ي عالم هم همین است.✅ 💧آنهایی که پاكند کنار پاکیها و پاکان قرار میگیرند و آنهایی که ناپاكند کنار ناپاکیها و ناپاکان قرار میگیرند. ✔️و این خود حقیقتی است که قرآن کریم از آن یاد میکند: پس پاك بشویم تا دوستانی پاك پیدا کنیم.✔️ پاك بشویم تا کتابهاي پاك و خوبی در اختیارمان قرار بگیرد.✔️ پاك بشویم تا شغلهاي پاك و مناسبی سر راهمان سبز شود.✔️ پاك بشویم تا افکاري پاك و زیبا نصیبمان شود.✔️ 🔶➖➖🔘➖➖🔶 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
____🌹____ #تمثیل هاے خدایے8⃣1⃣1⃣ مثل لباس تمیز 👕👚 👱♀خانمها لباسهاي تمیز را کنار لباسهاي تمیز و
🍃🌸🍃🌸 هاے خدایے9⃣1⃣1⃣ 🎋🌷🎋🌷 🌸مثل شکوفه هاي بهار! 🍃در بهار اگر بوته ها به گُل نشسته اند، اگر درختان جامه سبز و لطیف به تن دارند، به راحتی به اینجا نرسیدهاند🌴... [ به راحتی نرسید هر که زحمتی نکشید] ◀️یعنی سرماهاي سختی پشت سر گذاشتند و برف و باران و رگبار تگرگها را تحمل کردند؛ ❄️ گاهی حتی شاخه هاشان هم شکست، اما خم به ابرو نیاورده، بلکه پاي بر جا ایستاده و ایستادگی کردند.🏝 هزار نکته ز باران و برف میگوید🌨 شکوفه اي که به فصل بهار در چمن است🌱 Ⓜ️حال ما هم اگر سختیها را تحمل کنیم، یک روزي سبز میشویم،✅ 🍀 یک روزي بهاري میشویم، یک روزي تماشایی میشویم💯 ☘☘🌿☘☘ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۸ 🥀🥀🥀 _ یا
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ..... قسمت۱۵۹ ‌‌ 🥀🥀🥀 کنار قبر شهید نشستم و زانوهامو در اغوش گرفتم و شروع کردم درد و دل کردن... بعد از مدتی به خودم اومدم که صورتم از اشک خیس شده بود ... خندیدم و گفتم : اقا مصطفی اشک ما رو هم در اوردی که شما .. خلاصه که خیلی اقایی کارم جور شد منم رفتنی شدم .. دعام کن سر بلند بشم ... _ خب اگه اجازه بدین من دیگه برم اقا مصطفی دعا یادتون نره .. یا علی بعد از گلزار رفتم شرکت پیش بابا و خبرو بهش دادم اولش یکم ناراحت شد اما وقتی خوشحالی و ذوق منو دید قبول کرد ناراحتیش یادش رفت .. 🌸🌸🌸 چند روزی گذشت و هر روز پیش محمد بودم کم کم حالش رو به بهبودی بود و فردا قرار مرخص بشه .. از بیمارستان خارج‌شدم که برم پیش علی که تلفنم زنگ خورد به صفحه تلفنم نگاه کردم که اسم مهران در حال چشمک زدن بود .‌ دکمه وصل تماس لمس کردم و ارتباط برقرار شد .. _ سلام اقا مهران خوبی داداش ؟! _ سلام اقا امیر بی معرفت از احوال پرسی های این مدته شما ؟ خوبی داداش ؟! _ ممنون . حالا چرا بی معرفت ؟! _ امیر واقعا نمیدونی اخه چی بگم بهت من ؟ _ چی شده مگه ؟ _ اخه مرد مومن یهو رفتی به کسی هم چیزی نگفتی منم که برگ چغندر تماسم نگرفتی اخه نگفتی نگران میشیم به هزار زحمت تونستم الان باهات تماس بگیرم _ شرمندتم داداش در گیر بچه ها بودم اصلا یادم رفت بهت خبر بدم _ خیلی ممنون از لطفت من به چشمت نیومدم دیگه باشه راستی گفتی بچه ها ؟! کدوم بچه ها ؟! _ ببخش دیگه داداش اره محمد و علی _ محمد 😳 !!! محمد مگه تهرانه ؟ _ اره چند روزی هست اومده زنگ زد کارم داشت منم برای همین بدون خبر سریع برگشتم .. _ اتفاقی افتاده ؟ _نه چیزی نیست شما کی میاین ؟ _ خدا رو شکر کار ها تموم شدن فردا حرکت می کنیم _ باشه پس منتظرم .. _ ممنون امیر راستی به محمد هم سلام برسون منم برم به بچه ها بگم محمد اومده .. _ باشه رسیدی خبر بده باهات یه کاری دارم _باشه پس فعلا یا علی _ فعلا علی یارت تلفن قطع کردم حرکت کردم که برم پیش علی خدا رو شکر بهتر بود و چند روز دیگه گچ پاش رو باز میکرد .. ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
‍ ‍ |تلنگرانــه… | ارتباط با مخصوص آدمای با عرضه است مذهبی بودن که کافی نیست ما انقدر داریم که اسم امام زمان میاد اشک تو چشمشون جمع میشه حسرت میخوره که آه چرا حضرت نمی آیند ؟ + خوب ببخشید حضرت بیاد چی بشه ؟ - که من یه نخ از شال سبز فاطمی آقا بگیرم با همون برم یه عمر عشق بازی کنم .. + دیگه چی بشه ؟ - دیگه اینکه دو رکعت هم نماز بخوانیم پشت حضرت که نور علی نور میشود + همین ؟ - روضه خوان بیاید یک مشتی هم بخواند یخورده گریه هم بکنیم سبک شیم مذهبی ها اینجوری امام زمانن که نتیجه ای نمیده . . + این که همش شد تعارف و گریه و عشق بازی برای آقا چیکار میخوای بکنی ؟ - من ؟ من کی باشم کاری کنم اصن منتظر امام زمانیم آقا بیاد برای ما یه کاری کنه مگه ندیدی همیشه ته همه ی بحثا تو میگیم ایشالا آقا میاد درست میشه ؟ این نوع انتظار در تراز منتظر نیست تراز منتظر مهدوی چیه ؟ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ اولا خدایا منو از یاران و همراهای امام زمان قرار بده آدم امام زمان بشم تو دم و تشکیلات امام زمان برم و بیام وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ بعد از اونایی بشم که از امام زمان میکنن وکیل وصی حضرت بشم کاراشو انجام بدم هرموقع نبودم آقا بگن باز فلانی رفت این کارا زمین موند ینی انقد آدم حسابی بشم ها ! والمحامین عنه بعد از اونایی بشم که از امام زمانم بتونم حمایت کنم ینی انقدر دست و پادار بشم ها بتونم تو دانشگاه و مجازی و بین دوست و آشنا چهارکلمه که نه چهارتا سخنرانی کنم همه دیونه ی آقای من بشن وقتی انتظارتو از خودت اوردی پایین نمیتونی منتظر خوبی بشی امام زمان آدم دست و پادار میخواد عصر آدمای با عرضه اس عصر آدمای بدرد بخور کار راه انداز نوش جونشون http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۸ 🥀🥀🥀 _ یا
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ..... قسمت ۱۵۹ ‌‌ 🥀🥀🥀 کنار قبر شهید نشستم و زانوهامو در اغوش گرفتم و شروع کردم درد و دل کردن... بعد از مدتی به خودم اومدم که صورتم از اشک خیس شده بود ... خندیدم و گفتم : اقا مصطفی اشک ما رو هم در اوردی که شما .. خلاصه که خیلی اقایی کارم جور شد منم رفتنی شدم .. دعام کن سر بلند بشم ... _ خب اگه اجازه بدین من دیگه برم اقا مصطفی دعا یادتون نره .. یا علی بعد از گلزار رفتم شرکت پیش بابا و خبرو بهش دادم اولش یکم ناراحت شد اما وقتی خوشحالی و ذوق منو دید قبول کرد ناراحتیش یادش رفت .. 🌸🌸🌸 چند روزی گذشت و هر روز پیش محمد بودم کم کم حالش رو به بهبودی بود و فردا قرار مرخص بشه .. از بیمارستان خارج‌شدم که برم پیش علی که تلفنم زنگ خورد به صفحه تلفنم نگاه کردم که اسم مهران در حال چشمک زدن بود .‌ دکمه وصل تماس لمس کردم و ارتباط برقرار شد .. _ سلام اقا مهران خوبی داداش ؟! _ سلام اقا امیر بی معرفت از احوال پرسی های این مدته شما ؟ خوبی داداش ؟! _ ممنون . حالا چرا بی معرفت ؟! _ امیر واقعا نمیدونی اخه چی بگم بهت من ؟ _ چی شده مگه ؟ _ اخه مرد مومن یهو رفتی به کسی هم چیزی نگفتی منم که برگ چغندر تماسم نگرفتی اخه نگفتی نگران میشیم به هزار زحمت تونستم الان باهات تماس بگیرم _ شرمندتم داداش در گیر بچه ها بودم اصلا یادم رفت بهت خبر بدم _ خیلی ممنون از لطفت من به چشمت نیومدم دیگه باشه راستی گفتی بچه ها ؟! کدوم بچه ها ؟! _ ببخش دیگه داداش اره محمد و علی _ محمد 😳 !!! محمد مگه تهرانه ؟ _ اره چند روزی هست اومده زنگ زد کارم داشت منم برای همین بدون خبر سریع برگشتم .. _ اتفاقی افتاده ؟ _نه چیزی نیست شما کی میاین ؟ _ خدا رو شکر کار ها تموم شدن فردا حرکت می کنیم _ باشه پس منتظرم .. _ ممنون امیر راستی به محمد هم سلام برسون منم برم به بچه ها بگم محمد اومده .. _ باشه رسیدی خبر بده باهات یه کاری دارم _باشه پس فعلا یا علی _ فعلا علی یارت تلفن قطع کردم حرکت کردم که برم پیش علی خدا رو شکر بهتر بود و چند روز دیگه گچ پاش رو باز میکرد .. ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وشش #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚐آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن و گفتن ب
🌹قسمت پنجاه وهفت 🚗با ماشین شخصی رفتیم جنوب. اول دوکوهه. انقدر خوشحال بودم کنار رضا اومدم جنوب دوکوهه، طلائیه، فکه... رو خیلی دوست داشتیم 🌹 رضا :حنانه قدر خودت بدون تو نظر کرده حاج ابراهیمی، یه روز من نبودم تو رو به همین شهدا ثابت قدم باش. -رضا این حرفا چیه میخوای منو تنها بذاری؟ +به هرحال من جانبازم باید با واقعیت کنار بیایم -باشه این واقعیت نگو خواهشا ❤️بعداز رفتیم خوب من به نظر خودم نظرکردم شلمچه، ایستادم نماز تا سلام نماز گفتم برگشتم دیدم رضا دستش رو قلبش 😱 ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وهفت #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚗با ماشین شخصی رفتیم جنوب. اول دوکوهه. انقدر خوشحال بودم کن
🌹قسمت پنجاه وهشت #کرامات_و_معجزات_شهدا -رضا رضا چی شدی دستش رو قلبش بود هیچ حرفی هم نمیزد رضااااااا رضااااااا رضااااااا توروخدا جواب بده 😭 جای نبود که زنگ بزنیم اورژانس با ماشین شخصی خودمون بردیمش اهواز 🏃دویدم داخل، خانم توروخدا حال همسرم خوب نیست. 👤پرستار اومد، اونم داد زد خانم رفیعی دکتر محمدی پیچ کن. 🚐سریع انتقالش دادن خط رو دستگاهها خیلی پایین میشد ۲۰۰ سی سی شوک، هی این شوکها بیشتر میشد اما رضا چشماش باز نکرد... جیغ دستگاه بلند شدو رضا برا همیشه جسمش رفت 😭 🕊باورم نمیشد رضا رفت و من تنها شدم... پیکر پاکش را با آمبولانس انتقال دادیم تهران. از روزی تلخ و سخت فقط یه فیلم تار یادمه ضجه ها و جیغ های من تشییع رضا رو دوش مردم درحالی که من تو بیمارستان بودم😔 🏴تا هفتم بیمارستان بستری بودم بعدش اومدم خونه در اتاق بستم تا چهلم همین بود کارم. 😒باهاش لج کرده بودم سر خاکش نمیرفتم دو روز بعداز چهلم رفتم مزارش، با گریه شروع کردم به حرف زدن : تو که میدونستی من دیگه هیچکسی رو نداشتم، پدرم مادرم همه کسم تو بودی؛ چراااا رفتی، چراااا، چرا تنها گذاشتی.... ادامه دارد... #حنانه #شهید http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۴ ✍ دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت #متن_خاطره می‌گ
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک زندگی‌شان چگونه می‌شد #زندگی_به_سبک_شهدا #ساده‌زیستی #مسئول #زهد #شهیدحسن_باقری http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، س
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک زندگی‌شان چگونه می‌شد #زندگی_به_سبک_شهدا #ساده‌زیستی #مسئول #زهد #شهیدحسن_باقری http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ،
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۵ ✍ مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک زندگی‌شان چگونه می‌شد بعد از شهادت حسن رفتیم اتاقی که توی دزفول ‌کرایه‌ کرده بود. وسایل زندگی حسن توی اتاق، یه موکت بود و چند تا پتو... چند تا لباسِ بچه‌گونه هم داشتند برای تنها بچه‌ی پنج ماهه ‌اش ؛ و تعدادی ظرف و وسایل جزئی و مایحتاج اولیه دوستانش به او می‌گفتند: لااقل برای راحتیِ مهمون‌هات یک قالی تهیه‌ کن. آخر سر حسن با اصرار زیاد دوستان یک موکت برای پذیرایی از مهمانان خرید ... این بود زندگی یک فرمانده 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن باقری « غلامحسین افشردی» 📚منبع:کتاب بر خوشه خاطرات،صفحه 38 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
 اهل‌بیت گفتن 😇 کونوا لَنا زَیْناً... برای ما زینت باشید🍃⚘..؛ شهید زین‌الدین از بس زیبا بود که خوشگلِ خوشگلا، یوسف زهرا♥️، خریدش! تا خریدنی نشیم شهید🌹 نمیشیم. حاج حـسین یکـتا ♡ ♥️•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز پنجشنبه بیست ویکم آذر☺️ روزبیست و یکم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز بیست ویکم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم بهرامے 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم حیدرے 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم بابایے(شهداشرمنده ایم) 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۲۱گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز بیست ویکم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۵ ✍ مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک ز
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود #تکلیف_گرایی #حضرت_زینب #دفاع_از_اسلام #استکبارستیزی #شهدای_زن #بنت_الهدی_صدر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خو
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود #تکلیف_گرایی #حضرت_زینب #دفاع_از_اسلام #استکبارستیزی #شهدای_زن #بنت_الهدی_صدر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۶ ✍ خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود سیده بنت الهدی بسیار فداکار بود و با تمامِ توانِ خود برای برافراشتنِ پرچمِ حق و اسلام می‌کوشید. همواره به زنان می‌گفت: اسلام غریب است و دلسوز کم دارد... با همه‌ی وجود در راه این هدف جلو رفت، تا به شهادت رسید. بعد از اینکه صدام ایشون رو به شهادت رسوند ، یه عده بهش گفتند: چرا خواهرِ صدر رو به قتل رسوندی؟ صدام در پاسخ گفت: من قضیه‌ی حسین(ع) در کربلا رو تکرار نمی‌کنم ، زینب(س) بعد از برادرش زنده ماند، و یزید و آل امیه را رسوا کرد 📌خاطره‌ای از زندگی شهیده سیّده بنت‌الهدی صدر 📚منبع: نشریه شاهد یاران ، شماره 18 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وهشت #کرامات_و_معجزات_شهدا -رضا رضا چی شدی دستش رو قلبش بود هیچ حرفی هم نمیزد رضااا
🌹قسمت پنجاه ونه 😔دلم سوخته بود الان که فکر میکنم میبینم رفتارام اصلا خوب نبود... 📸عکسامونو پاک کردم، اصلا مزار شهدا نمیرفتم همه درای دنیا به روم بسته بود. طول زندگی من ۳۰ روز بود و حالا تنهای تنها بودم، بابام که از خونش بیرونم کرده بود رضا هم که تنهام گذاشته بود. 😭دلم میخواست بمیرم، اشکام میومد. خدایا همش ۳۰روز 🕊یهو یکی صدام کرد انگار صدای رضا بود حنانه بیا پیشم. با سرعت برق لباس پوشیدم رفتم مزارشهدا فقط فقط گریه کردم هفت هشت ساعت گریه مداوم از جا پاشدم گوشیم زنگ خورد... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه ونه #کرامات_و_معجزات_شهدا 😔دلم سوخته بود الان که فکر میکنم میبینم رفتارام اصلا خوب نبو
🌹قسمت شصت از جا پاشدم گوشیم زنگ خورد -الو بابا: پاشو بیا خونه 😭همین سه کلمه رو پدرم بهم گفت اما این که گفت برگرد خونه داشتم بال درمیاوردم وسایلم جمع کردم برگشتم خونه بابام. پدرم درحال انجام یه معامله گنده فرش با یه تاجر آمریکایی بود اما واسطه یکی از دوستاش بود که تو ترکیه تجارت میکرد. 💰جریان چند صد میلیون پول بود، پدرم خیلی خوشحال بود قرار بود ۱۵ تیرماه معامله انجام بشه و تاجر ترکی کانترهای فرش را بفرسته آمریکا پول دریافت کنه پول اصلی که مال بابا بود بفرسته به حساب بابا فرش ها ارسال شد ترکیه دوهفته از ارسال فرشها گذشت اما هنوز پول ب حساب بابا ریخته نشده بود. 📞هرچقدر هم به گوشی تاجر ترکی زنگ میزدیم فقط یه جمله مشترک مورد نظر خاموش می باشد نصیبمون میشد. سه هفته گذشته بود که یه ایمیل ناشناس برای بابا اومد محتواش این بود که دنبال پولت نباش رفیق 📋شکایت کردیم به پلیس بین الملل، تاجر آمریکایی پول واریز کرده بود به حساب تاجر ترکی اون پول را بالا کشیده بود و شده یه قطر آب. 🔺وقتی از دفتر پلیس بیرون اومدیم بابا تا خونه ی کلمه هم حرف نزد -بابا یه لیوان آب برات بیارم یهو غش کرد افتاد زمین، باباااااا باباااااا بچه ها زنگ بزنید. 🚑آمبولانس بابا را انتقال دادن بیمارستان میلاد. دکتر گفت باید سریع انتقال داده بشه اتاق عمل ساعتها به کندی میگذشت تا دکتر از اتاق عمل خارج شد... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نودویکم یک بار که زنگ زد گفتم چهار تا زنگ هم تو بزن احوالمان را بپرس
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نود_و_دوم اوایل اسفند بود.من برای دیدن یا شنیدن صدای #ابراهیم ثانیه شماری می کردم. یک روز در میان زنگ📞 می زد.آخرین بارش سه شنبه بود،شانزده اسفند،ساعت چهارونیم عصر.چندبار گفت خیلی دلم برات تنگ شده.💔گفت می خواهم ببینمتان.گفتم می آیی؟گفت اگر شد که بیست وچهار ساعته می آیم می بینمتان و برمی گردم.🍃اگر نشد یکی را می فرستم بیاید دنبالتان.مکث کرد گفت می آیید اهواز اگر بفرستم؟گفتم کور از خدا چی می خواهد؟گفت سختت نیست با دو تا بچه؟😢گفتم با تمام سختی هاش به دیدن تو می ارزد.👌 یک هفته گذشت.نه از خودش خبری شد نه از تلفنش.داشتم خودم را برای دیدنش برای آمدنش آماده می کردم.خانه را تمیز می کردم و خیلی کارهای دیگر.شبی، حدود نصف شب.احساس کردم طوفان شده.به خواهر کوچک ترم گفتم انگار می خواهد طوفان بدی بشود؟🌪 گفت اصلاً باد هم نمی آید.چه برسد به طوفان.باز خوابیدم،باز بیدار شدم.گریه هم کردم.😓گفت چته امشب تو؟ گفتم وحشت دارم.گفت از چی؟ گفتم از شب اول قبر.😥گفت این حرف های عجیب غریب چیه که می زنی امشب تو؟شب بعد خواب دیدم رفته ام جلو آینه ایستاده ام و دو طرف فرق سرم دو موی کلفت سفید هست.تعبیرش را بعد فهمیدم،وقتی که برادر هفده ساله ام فردین در محور طلایه شهید شد🕊 و خبرش را روز سوم #ابراهیم به من دادند.😔 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه_دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از •••{ݪَبخَندِشُہَدا}•••
نمیخونی نشرش بده😉 پروفایلتو عوض کن تا تــــــو نیایی همه شـــــــب🌙 ها یلـــــــــداست همه باهم در شب یلـــــــــــدا ساعت ۲۲:۰۰ دعای فرج را میخوانیم...🤲 🔈 ‼️