°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :8⃣4⃣ #فصل_هفتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣4⃣
#فصل_هشتم
به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بیدار می شدم، قبل از هر چیز گوشه پرده اتاقم را کنار می زدم. اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دودکش تنور می گذاشتیم، پای دیوار بود، خوشحال می شدم و می فهمیدم هنوز مادرشوهرم بیدار نشده، اما اگر دودکش روی تنور بود، عزا می گرفتم. وامصیبتا بود.
فصل هشتم
زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند. کوچه های روستا پر از گل و لای و برف هایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقل های کرسی سیاه شده بود. زن ها در گیر و دار خانه تکانی و شست وشوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند. روزها شیشه ها را تمیز می کردیم، عصرها آسمان ابری می شد و نیمه شب رعد و برق می شد، باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد می داد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣4⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣5⃣
#فصل_هشتم
چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر می کردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می کردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: «عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم.»
صمد آمده بود و دنبال کار می گشت. کمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن.
یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یکی یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: «من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت، شهلا. کمی کار دارد. می خواهم کمکش کنم. این بچه ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید.»
موقع رفتن رو به من کرد و گفت: «قدم! اتاق دم دستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دوده اش را بگیر.»
صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت: «تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تکانی کنی؟!»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✅ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
💚 گاهی انسان یک دعاهایی میکند که به صلاحش نیست. آن حاجت را در دنیا به او نمیدهند، ولی در قیامت می دهند.
➖ میگوییم:« خدایا این چیست؟»
💚 میگوید:« در دنیا دعا کردی، صلاح نبود به تو بدهیم، اینحا دادیم. »
ذوق میکند و میگوید:« عجب! کاش هیچ یک از دعاهای من مستحاب نمیشد و همه را اینجا به من می دانند، اینجا بهتر است. »
💚 خیلی وقت ها بچه به پدر و مادرش میگوید:« به من شیرینی بدهید»، ولی پدر و مادر صلاح نمیدانند. مثلا شام خورده، صلاح نیست شیرینی بخورد.
مادری بچه اش را دوست دارد، طوری که لقمه را از دهان خودش برمی دارد و له بچه اش میدهد، ولی گاهی برخی چیزها که بچه به آن علاقه دارد، مادر میداند که به صلاحش نیست و آن را به بچه نمیدهد.
🍟 مثلا غذای سرخ کردنی برای بچه خوب نیست، مادر به او نمیدهد.
💚 خدا هم اینگونه است. ما بعضی چیزها را از خدا میخواهیم که صلاح نیست به ما بدهد اما عقل ما نمیرسد که صلاح نیست! باید بدانیم که هرچه را خدا به ما داده، صلاح ما بوده است. به یکی داده و به یکی نداده است.
🔴 به کسی که داده، صلاح بوده و به کسی هم که نداده، صلاح بوده است.🔴
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خنده_حلال👌👌👌😄
📣 #روایتگری #حاج_حسین_یکتا
🔺ماجرای اعزام به جبهه و آمپول زنی😄
#خیلے باحاله😂😂😂😂
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌼🌺🥀🌹🌸🌷 این قسمت دشت های سوخته فصل هفتم قسمت
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🥀🌺🌸🌸🌼🌻🌸🌹🥀🌺🌸
این قسمت دشت های سوخته
فصل هفتم
قسمت7⃣2⃣1⃣
مستقل ۵۸ذوالفقار ،تیپ مستقل ۳۷زرهی ارتش و تیپ۲۷محجد رسول الله(با نه گردان)و تیپ۷ولی عصر و۲گردان زرهی از تیپ ۳۰زرهی سپاه هم از سه راهی قهوه خانه ، کوت کاپون، تپه چشمه، دهلیز شاوریه_که جزو اهداف آن ها در غرب پل نادری بود ، گذشتند و تپه ی مهم ((علی گره زد)) را تصرف کردند.👌
#حاج احمد و#حاج همت همراه گروهی در منطقه در حال شناسایی توپخانه دشمن بودند. 😢 مین خنثی می کردند . با قرص شب نما برگشتند ....😌
#حاج احمد و#حاج همت نقشه ی عملیات را در کف سنگر پهن کردند و به نیروها از جمله #محسن وزوایی از فرمانده گردان حبیب بن مظاهر گفتند که تصرف توپخانه دشمن به عهده شماست.👌
گردان حبیب حرکت کرد. معاونش#عباس ورامینی بود .عمران پستی هم یکی از نیروهای آن گردان بود.😊🌸
گردان حبیب گم شد . #حاج احمد و#حاج همت نگران شدند.😢بعد #محسن وزوایی راه را پیداکردند . نیروهای خط شکن حمله را شروع کرده بودند ، درگیری شروع شد.😞😢
آرپی جی زن ها تیربارچی دشمن را به هلاکت رساندند و تانک ها را به آتش کشیدند و سپس خود را به مقر فرماندهی توپخانه دشمن رساندند و آن را تصرف کردند .😉
#حاج همت به اسماعیل قهرمانی فرمان حمله داد .حمله شروع شد.
#حاج احمد، #حاج همت و #محمود شهبازی کنار هم در سنگر تاکتیکی بودند.
#حاج همت هدایت گردان انصارالرسول(ص)را بر عخپهده گرفته بود و به #اسماعیل قهرمانی کمک می کرد.😊
سی دقیقه ی بامداد روز چهارم فروردین مرحله ی دوم عملیات فتح المبین شروع شد.هدف آزادسازی تنگه رقابیه و ارتفاعات آن و زمین های ((میش داغ)) بود.👌
نیروهای لشکر ۲۷محمد رسول الله(ص)هم در دشت عباس با دشمن به شدت درگیر هستند .#عباس کریمی زخمی می شود.😢 در مرحله ی سوم عملیات ، عراق عقب نشینی می کند.....🌸
ادامه دارد.....🌹
ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال شهید همت..
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
📌
#تلنگر⚠️
💠آیت الله مجتهدی ره:
هیچوقت کسی را شماتت نکنید❗️
هرکس گرفتاری پیدا کرد حق ندارید قضاوت کنیـد!
نگویید که:
"فلانی این پیشامد برایش اتفاق افتاد به خاطر این است که فلان کار را کرده است"
ما چه می دانیم؟!ما حق نداریم چیزی بگوییـم🤐
در قیامت از ما سوال می پرسند و می گویند:
چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی،
ما او را به خاطر این که بنده ی خوبی بود گرفتار کردیم😣
شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
♏️ #ویرانی_بدن_از
#نخوردن_شام_شروع_میشود
🔺 شام نخوردن باعث پیرے زود رس می شود.
🔺 در شب چیزے و لو اینڪه قطعه نان ڪوچڪی باشد تناول ڪنید.
🔺ڪسی ڪه دو شب پشت سر هم غذا نخورد، نیرویی از او به هدر می رود ڪه تا چهل روز بر نمی گردد.
■✍پیامبر اڪرم(ص)
غذاے شب را ترڪ مڪن ولو آنڪه تڪه نان خشڪی باشد.من می ترسم ڪه اگر امت من غذاے شب را ترڪ ڪنند ،زود پیر شوند.
🔺 غذاےشب، نیروے پیر و جوان است.
🔺 هرڪس ڪه غذاے شب را ترڪ ڪند، نیرویی از او می رود ڪه بر نمی گردد.
🔺 غذاے شب سودمندتر از غذاےروز است.
⚛ چرا خوردن شام
سودمندتر از خوردن نهار است!!!
زیرا در شب حرارت به داخل بدن می رود و هضم قوے تر می شود بر خلاف روز ڪه سردے به داخل و حرارت به سطح بدن می رود و غذا درست هضم نمی شود.
■✍اگر در هنگام شب در معده چیزے نباشد، حرارت بدن به جاے آنڪه به آن بپردازد، به رطوبت اصل بدن متوجه می شود و آن را خشڪ می ڪند و لاغرے نامتناسب پدید می آید.به همین دلیل است ڪه، در هنگامی ڪه معده خالی است باعث ڪم خوابی می شود.
#ضرورت_خوردن_شام
#شام
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#تلنگر
🔸ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
🔹ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
🔸ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
🔹ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
🔸ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
🔹ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
🔹ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
🔸ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
🔹ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ .
🔺ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
🔺دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
🔺ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ
🔅امام علی - علیه السلام - فرمود:
ناامیدی، صاحب خود را می کشد.
📚غرر الحکم، ح 6731
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#خنده_تاخاڪریز
.
خرمشهر بوديم
آشپز وكمک آشپز تازه وارد بودند و با شوخی بچهها ناآشنا
آشپز سفرهرو انداخت وسط سنگر و بعد بشقابها رو چيد جلوی بچه ها.
رفتنون بيارهكهعليرضابلند شد و
گفت:
بچه ها ! يادتون نره !
آشپزاومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوی هر نفر ورفت.
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.
كمک آشپز اومد نگاه سفره كرد.
تعجب كرد.
تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت.
.
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لای نون هایی كه زير پيراهنشون بود.
آشپز و كمک آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زلزدند به سفره.
بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگی:
ما گشنمونه ياالله !
.
كه حاجی داخل سنگر شد و
گفت:
-چهخبره؟!
آشپز دويد روبرویحاجی
+حاجی،اينها ديگه كيند!
كجا بودند!
ديوونهاند يا موجی؟!
فرمانده با خنده پرسيد
-چي شده؟
.
+تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائی های گشنه هرچی بود بلعيدند!!😤
آشپز داشت بلبل زبونیميكرد
كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكی گذاشتند تو سفره.
-اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمی چشماشو باز وبسته كرد.😨
با تعجب سرش رو تكونی داد
+جل الخالق،اينهاديونهاند يا اجنه؟!
و بعد رفتتو آشپزخونه
هنوز نرفته بود كه صدایخندهیبچهها سنگرو لرزوند😂
.
#طنز
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_406989788.mp3
4.2M
صوت شهدایی
💐یادروزای قشنگ پرواز
💐بشنو درد فرزند جانباز
#به_وقت_دلتنگی
#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_391587436.mp3
17.21M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
✖️ تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🌀 جلسه نوزدهم
▪️شباهت و تفاوت مرگ و خواب
▪️انسان در زمان مرگ چه تمثّلاتی میبیند؟
▪️حقیقت ولایت صورتهای فراوانی دارد
▪️همه انسانها هنگام مرگ امیرالمومنین را میبینند، اما حضرت را با کدام اسم دیدن مهم است؟
▪️رابطه سنخیت و شاکله
▪️انسان به کسی که با او هم سنخیت است، تعلق دارد
▪️علاقهها از جنس اعتباری نیست
▪️توضیحاتی پیرامون جنسیت ملائکه و شیاطین
▪️عُلقه و علاقه انسان با شیطان و ملائکه به چه صورت است؟
▪️با دروغگویی آدم آقا نمیشود
▪️به فکر "خود واقعی" مان باشیم
📅98/12/19
#مشهد
#حرم_مطهر_رضوی ع
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زنگی_شهدا
❤#شهید_محمدابراهیم_همت
وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.
به روایت همسر شهید حاج ابراهیم همت
#الهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک 🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f