eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
756 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 بسم الله الرحمن الرحيم برف آن قدر بارید تا تمام جاده را سپید پوش کرد و راه ها را بست . جاده چالوس در میان انبوهی از برف فرو رفت و خودروهای زیادی در میان آن زمین گیر شدند . در راه ماندگان ، به هر نحوی سعی در گرم کردن خود و خانواده هایشان داشتند . جوان بلند قامتی به موتور سیکلت عظیم الجثه اش تکیه داده و کاپشن موتور سواری اش را بیشتر به خود می فشرد تا گرم شود ، کسی به او توجهی نداشت ؛ انگار سرما در دلشان نشسته بود که نسبت به همنوعی که از سرما در حال یخ زدن بود بی تفاوت بودند . با خود اندیشید : " کاش به حرف مسیح گوش داده بودم و با موتور پا در این جاده نمی گذاشتم ! " مرد شصت ساله ای از خودروی خوو پیاده شد . بارش برف با باد شدیدی که می وزید سرها را در گریبان فرو برده بود . صندوق عقب را باز کرد و مشغول انتقال وسایلی به درون خودرو شد . سایه ای توجهش را جلب کرد و باعث شد سرش را کمی بگیرد و به جوان در خود فرو رفته نگاه بیندازد ؛ لختی تامل کرد و بعد به سمت جوان . -سلام ؛ با موتور اومدی تو جاده ؟! هوا سرده ، بيا تو ماشین من تا راه باز بشه ! جوان چشمان متعجبش را به مرد روبه رويش دوخت و تکرار کرد بیام ماشین شما ؟! خب آره ! و دست پسر را گرفت و با خود به سمت خودرو برد : زود بیا که یخ کردیم ؛ بشین جلوا خودش هم در سمت راننده را باز کرد و نشست . وقتی در را بست ، متوجه زن جوانی شد که روی صندلی عقب نشسته . آرام سلام کرد و گفت : ببخشید مزاحم شدم . جوابی از دختر نشنید . آنقدر سردش بود که توجهی نکرد ، مرد پتویی به دستش داد و گفت : اسمم عليه ... حاج على صدام می کنن ؛ اسم تو چيه پسرم ؟
تولد شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانی‌یکم‌فروردین‌ماه‌ سال۱۳۳۵درروستای‌قنات‌ملک‌ازتوابع‌رابر کرمان‌دریک‌خانواده‌کارگری‌چشم‌به‌جهان‌ گشود.۱۱سال‌بیشترنداشت‌که‌پس‌ازپایان تحصیلات‌ابتدایی‌به‌کرمان‌رفت.پس‌ازاخذ دیپلم‌به‌شغل‌بنایی‌مشغول‌شدوبعد‌ها فعالیت‌خودرابه‌عنوان‌پیمانکاردراداره‌آب‌ کرمان‌آغازکرد. •• 💌⃟ 🕊¦⇢ ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh