eitaa logo
هیات شهدای گمنام
782 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
214 ویدیو
31 فایل
✅ کانال رسمی اطلاع‌رسانی برنامه‌های هیأت شهدای گمنام مرکز علمی فرهنگی شهیدآوینی استان قزوین 🆔صفحات ما در فضای مجازی: ble.im/heyat1342 t.me/heyat1342 eitaa.com/heyat1342 🔸️ارسال نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارتباط با ادمین: @Ali_1342
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 - بخش سوم | 💭 بعد از شهادت (سلام‌الله‌علیها)، بانو فضه ازدواج می‌کند؛ اما از خانوادۀ (علیهم‌السلام) جدا نمی‌شود. او همواره در خدمت (سلام‌الله‌علیها) و فرزندان ایشان بود. فضه، در واقعۀ در کنار و (علیهماالسلام)، مصائب کربلا را تحمل کرد. پس از واقعۀ عاشورا، به مدینه بازگشت و تا آخر عمر در آن‌جا زندگی کرد. بانو فضه تا زمان حوادث عاشورا همراه (سلام‌الله‌علیها) بود و با خانوادۀ اهل بیت به شام رفت. او در شام از دنیا رفت و در همان‌جا نیز دفن شده‌است. بانو فضه بیست سال به زبان قرآن با همگان صحبت کرد و هیچ‌کس هیچ کلامی غیر از قرآن از ایشان نشنید. وی به طور کامل بر قرآن مسلط بود؛ زیرا قرآن را از (سلام‌الله‌علیها) آموخته بود. از کتاب بخوانیم: 🔰 «روزها و شب‌ها یکی پس از دیگری می‌آمدند و می‌رفتند. زمان در گذر بود ولی روزها دیگر مانند همیشه برای فضه تکراری نبود. او همواره کنار بانویش بود و به علم‌آموزی و حفظ آیه‌های قرآن و تفسیر آن‌ها مشغول بود. خدمتکار حوریه، فضه را از درد زایمان بانویش باخبر کرد. به خانهٔ او رفت و هنگام به‌دنیاآمدن فرزند حوریه کنارش ماند و مثل همیشه برایش مادری کرد. نوزاد دختر بود. رائف نام مادرش را روی کودکش گذاشت تا یادش را زنده نگه دارد. حوریه و رائف از شادی به‌دنیاآمدن نوزادشان جشن گرفتند. فضه که علاقه‌ای به ماندن نداشت، نوزاد و والدینش را به حال خودشان گذاشت و به خانهٔ بانویش بازگشت. مدت‌ها بود که تمام وقتش را همراه خانوادهٔ می‌گذراند. جز خانهٔ بانویش جایی دوام نمی‌آورد. 🔻فضه وقتی به خانه رسید، در منزل بانویش بود. بانویش حریره‌ای برایشان آماده کرده بود و ام ایمن نیز ظرفی ماست، کره و مقداری خرما هدیه داده بود. وضو گرفت و به سوی قبله ایستاد و مدتی دعا کرد. آن‌گاه با چشمانی پر از اشک سر به سجده گذاشت. فضه سفره را پهن کرد و همراه که با دست‌های کوچکش به او کمک می‌کرد، کاسه‌ها و ظروف سفالی و مَشک آب را داخل سفره گذاشت. 🔻 رو به گفت: پدر جان!کارهایی انجام دادی که پیش از این انجام نداده بودی.» فضه به چشم دوخت. فرمود: «فرزندم! من امروز با دیدن شما آن‌قدر خوشحال شدم که پیش از این چنین شادمان نشده بودم. اینک جبرئیل آمد و به من خبر داد که همهٔ شما کشته خواهید شد و محل دفنتان هم دور از یکدیگر خواهد بود. با شنیدن این خبر برای شما دعا کردم.» فضه با شنیدن این خبر تپش قلب شدیدی گرفت. بهت‌زده به آن‌ها خیره شد. 🔻 پرسید: «یا رسول خدا! با این وصف که قبرهای ما از هم جداست پس چه کسی به زیارت قبور ما می آید؟» فرمود: «گروهی از امتم که یاری من را می‌خواهند. در قیامت به زیارت این دسته خواهم رفت و بازوانشان را می‌گیرم و آن‌ها را از گرفتاری‌های روز قیامت نجات خواهم داد.» 🔻 از کشته‌شدن فرزندش و مصیبت‌های آن به دخترشان خبر داد. بسیار گریست و فرمود: «پدر جان این حادثه چه وقت اتفاق خواهد افتاد؟» پیامبر فرمود: «هنگامی که من، تو و پدرش نباشیم.» گریه فاطمه شدت گرفت. - پدر جان! پس چه کسی بر او گریه می‌کند و چه کسی عزای او را برپا می‌دارد؟ - فاطمه جان! زنان امت من بر زن‌های اهل بیتم و مردانشان بر مردان اهل بیتم گریه خواهند کرد و نسلی پس از نسل دیگر هر سال عزاداری را تجدید می‌کنند. روز قیامت که برپا می‌شود، تو شفیع زنان می‌شوی و من شفیع مردان؛ و دست هر یک از آنان را که بر مصیبت گریه کند، می‌گیریم و او را به بهشت می‌بریم. 🔻 ای ! روز قیامت چشم‌ها گریان است، جز چشمی که بر مصیبت گریه کرده باشد. فضه کاسهٔ سفالین آب را به دست داد. با شنیدن این اخبار از خود بی‌خود شد؛ طاقت دیدن اشک‌های بانویش را نداشت. به اتاقش پناه برد. نمی‌توانست باور کند مردمانی و عزیزش را به شهادت می‌رسانند. بغض راه گلویش را بست. 🔻دست‌هایش آشکارا می‌لرزید و نمی‌توانست روی پاهایش بایستد. به دیوار تکیه داد. بغضش ترکید. اشک از چشم‌هایش راه گرفت و سرازیر شد. روی زمین نشست و بی‌صدا گریست.» ؛ داستانی خواندنی بر اساس زندگی فضه، خادمه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) 🚩 🆔 @Heyat1342