eitaa logo
هیأت شهدا
396 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
84 فایل
🍃اَللّهمَّ اجْعَلْنا... مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ‌‌الاِْرْتِياحُ اِلَيْك... #خدایا !... مرا از کسانی قرار دِه... که شیوه‌شان آرام گرفتن به درگاهِ توست ... سلام بر شهدا ...♡🍁♡... ارتباط با خادم کانال 👇 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_پنجاه_و_پنجم با این حرف فاطمه، عاصف وسط پله ه
@kheymegahevelayat گفتم: +آره. چرا که نه. ببین عاصف جان، اون دوربینی که اونجا نصب هست قدیمی هست و متعلق به جای دیگه هست. ما نباید استفاده کنیم وَ فیلم و آنلاین بفرستیم روی سیستم خودمون. از طرفی نمیشه بریم یه دونه اتاق مجزا بگیریم داخل سازمان اتمی و بخوایم ۲۴ ساعته اونجا باشیم. باید دوربینی نصب بشه که مخصوص خودمون باشه و بچه ها اقدامات فنی ضدجاسوسی بر روی اون انجام بدن بعدش نصب بشه تا کارمون راه بیفته. _باشه.. به بهزاد بگم اسحاق و پیداش کنه بیاد؟ +آره بهش اطلاع بده. عاصف زنگ زد به اتاق بهزاد، بهش گفت که « اسحاق و پیداش کنه تا فوری بیاد پیش ما.» یه نکته ای روهم بگم.. این نیروهایی که وسط پرونده بهمون اضافه میشدن این نبود که یه هویی بگیم فلان شخص رو صدا بزنید بیاد اینجا.. این افراد از قبل در بخش ضدجاسوسی یا همون ضدنفوذ بودند و اون ها رو در کمیته سه نفره کنار انتخاب کردیم تا به وقتش ازشون استفاده کنیم.. بگذریم. بهزاد پیگیر اسحاق شد.. چند دقیقه بعد زنگ زد گوشی رو گرفتم که گفت: «آقا عاکف سلام. پیرو دستوری که آقاعاصف از طرف شما بابت اسحاق دادند پیگیری کردم اما فعلا بیرون هست.. گفته تا نیم ساعت دیگه میاد، منم گفتم وقتی رسید اداره، فورا بیاد دفتر شما.» اما دم اسحاق گرم، وقتی فهمید من کارش دارم، خیلی زودتر از نیم ساعت خودش و رسوند. وقتی بهزاد خبر داد که اسحاق رسیده رفتم در و باز کردم اومد داخل دفتر. بعد از کمی احوالپرسی و صحبت بهش گفتم: +کار خاصی یا پرونده خاصی نداری این روزا؟ _نه حاجی. تحت امرم. +امروز با عاصف میرید برای ماموریت به جایی. استندبای بمون تا خبرت  کنن بچه ها. حاج هادی نظرش این بود که در قسمتی از این پرونده ازت استفاده کنم. بمون کارای فنی و تجهیزاتیمون و انجام بده. _چشم. اتفاقا حاجی دیروز منو دید بهم گفت که آقاعاکف بهت نیاز داره و اسمت و دادم. حالا کجا هست این ماموریت؟ +جای دوری نیست.. همین دور و براست. یه کم میرید بازی میکنید بر میگردید. _به به. بسیار عالی. +عاصف تا ۲۰ دقیقه قبل اینجا بود. رفته یه سر دفترش.. تو هم برو اونجا تا باهم دیگه وسیله هارو آماده کنید برای ماموریت امروز، چون دست تنهاست. احتمالا تا یک ساعت دیگه باید عازم بشید. اسحاق خداحافظی کردو از دفتر خارج شد.. همه چیز داشت خوب پیش میرفت.. ساعت حدودا 5 غروب بود. روز چهارشنبه.. بارون هم میزد.. صدای بیسیم در اومد: _عاکف__عاکف/ حدید؟ +بگو حدید.. میشنوم. _ درجریان باشید که سوژه محل کارش و ترک کرد.. اما مسیر روزهای قبلی رو نمیره.. ظاهرا داره میره جاهای دیگه. +کنترلش کن ببین کجا میره.. منم در جریان بزار. تمام. _دریافت شد. تمام. بهزاد زنگ زد اتاقم.. گوشی رو گرفتم.. گفت: _ معاونِ ریاست سازمان انرژی اتمی پشت خط امن هستند. +وصلش کن. وصل که شد گفتم: +سلام. بفرمایید. _سلام آقا عاکف. +جانم آقای معاون. _الان از طریق دوربین ها دیدم که خروج کرده. +باشه ممنونم.. همکارانم میان سازمان، بعدش درب اتاق شخص مورد نظرو باز کنید تا کارشون و برسن. _چشم منتظرم. قطع کردم و زنگ زدم به بهزاد گفتم: «همین حالا فوری به عاصف و اسحاق خبر بده بیان اینجا.» پنج دقیقه بعد هر دوتا اومدن. به عاصف گفتم: +با اسحاق میرید کارهارو انجام میدید. خوب که مطمئن شدید، بعدش خروج میکنید. حواستون باشه ردی از خودتون به جا نگذارید. بیسیم زدم به حدید: +حدید /عاکف... صدای من و داری؟ _بله حاجی. درخدمتم. +موقعیت؟ _داریم میریم سمت کرج. +پس مشخص شد کجا میره. حواست باشه اگر احساس کردی داره بر میگرده سمت محل کارش به من اطلاع بده. _چشم. روم و کردم سمت عاصف بهش گفتم: اینم از این، که خیالتون جمع باشه و کارهایی که به شما واگذار شده رو با دقت و آرامش انجام بدید. فقط نصب کردید زنگ بزنید بهم خبر بدید. احتمالا تا شما برسید اونجا وَ کاراتون تموم بشه، دو ساعتی طول میکشه.. منم دارم مقدمات کوچ به یک خونه امن و فراهم میکنم که تا ساعات آینده با تموم تجهیزات و نیروهامون ان شاءالله تعالی اونجا مستقر میشیم. اگر خدا بخواد تا بیست دقیقه دیگه خبرش  میاد. کاراتون تموم شد تصویر و بفرستید روی مانیتوری که با کد و رمز براتون میفرستم. ادامه دادم و به عاصف گفتم: +درب سازمان اتمی که رسیدید، با معاونت اونجا هماهنگ باش چون منتظرتونه. وقتی رسیدید شمارو هدایت میکنه به سمت اتاق عزتی. فقط عاصف جان حواستون باشه که زیاد وقت ندارید.. ممکنه هر لحظه برگرده. یه کاغذ و قلم گرفتم برای عاصف یه مطلب محرمانه ای رو نوشتم دادم دستش. وقتی محتوای روی کاغذ رو خوند برش گردوند به منو گفت: «حله.» حالا شما بعدا متوجه میشید چی نوشتم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همه ها ظلمت است 🔻 امام خمینی(ره): اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله‌شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفته‌اند
همہ گویند از جــان گذشت اما من گویمت چگونہ از دل گذشت ؟! ای ڪسی ڪه مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی تو را با خدا چہ عهدی بود ڪه از این ڪرامت برخوردار شدی⁉️ نام شهید برازنده توست ای شهید ڪه خون تو❣ سَبَب بیداری خواب زده هایِ عالمِ غفلت است 👌 از ڪدام خواستہ های دِلَت گذشتی تا اینگونہ گمنام و ناگاه بیایی و از مردم دلبری ڪنی ... 🌷
🕊🕊 رفتـی و دل رُبـودی یڪ شهر مبتلا را  تا کی ڪنیم بی تو ، صبری ڪہ نیست ما را #شهید_علی_عابدینی🌷
🔴شنیده ها/حذف نیروی انقلابی شورای نگهبان در آستانه انتخابات مجلس؟! علیرضا رضازاده، مدیرکل روابط عمومی شورای نگهبان برای چندمین بار است که در دیدار اهالی رسانه با عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان غیبت دارد. شنیده ها حکایت از آن دارد که رضازاده با فشار یک عضو صاحب نفوذ شورای نگهبان، در آستانه استعفا از شورای نگهبان است. رضازاده در مدت دو ساله مسئولیت خود توانسته فضای یکطرفه شورای نگهبان با افکار عمومی را تغییر دهد و محیط تازه ای را بر حوزه رسانه ای شورای نگهبان حاکم کند.
هدایت شده از فداییان بانوی دمشق
عشق به خانواده 🌸 جواد به خانواده عشق میورزید👌 و شماره همسـرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود !! می گفت فلسـفه این شماره اینه که: در هفت آســمان و دو عـالم یڪ نفر همسـر من نمیشه 😌❤️ شهید مدافـــع حـــــرم جــــواد محمـــدی 🌹 🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۸ ۲۶ ربیع‌الثانی ۱۴۴۱ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۹
1_12519061.mp3
2.07M
💠 #دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود....⚡️
✨لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، وَتَلاَ عَقِيبَ ذَلِكَ: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ) 💠دنیا پس از سرکشی به ما روی می کند ، چونان شتر ماده بدخو که به بچه خود مهربان گردد (سپس این آیه را خواند)"اراده کردیم که بر مستضعفین زمین ، منت گذارده آنان را امامان و وارثان حکومت ها گردانیم. 📚 ۲۰۹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید 📌حماسه شگفت انگیز یک فرمانده در خوزستان 🔹از دیدن چهره این فرمانده تعجب نکنید. خاک خوزستان هنوز هم زادگاه فرماندهان گمنام و بی نظیر است 🔹مستند زیبای "سیدجواد هادی اصل" از حماسه سازی یک فرمانده گمنام خوزستانی ⏪هرچی می تونید این مستند کوتاه و زیبا را منتشر کنید....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الله اکبر۴ ✨اشهدان لا اله الّا الله۲ ✨اشهدان محمداً رسول الله۲ ✨اشهدان علیاً ولی الله۲ ✨حی علی الصلاة۲ ✨حی علی الفلاح۲ ✨حی علی خیر العمل۲ ✨الله اکبر۲ ✨لا اله الّا الله۲
#کتاب_عدالت 📖 نظام جمهوری اسلامی پرچم عدالت را بلند کرده است؛ مردم هم مجذوب همین شعار بسیار مهم و اساسی هستند. 📖 نظام جمهوری اسلامی موظف است در همه‌ی مراحل عدالت را تأمین کند و مردم نقاط مختلف کشور و قشرهای گوناگون جامعه را از منابع حیاتی کشور برخوردار سازد. این، وظیفه‌ی اساسی است. 📓گفتار اول: چرا باید عدالت‌خواه باشیم؟ #قسمت_سوم
📌تازه ترین دسته گل مجلس هم از راه رسید 🔻طرح تحقیق و تفحص از قراردادهای خرید هواپیما در زمان آخوندی متوقف شد 🔻این خریدها باید طبق قانون قراردادهای خارجی در مجلس تصویب می‌شد که نه تنها تصویب نشد بلکه حتی متن قرارداد محرمانه ماند و مسائل مالی شفاف نشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سیگارکشیدن ⁉️آیا سیگارکشیدن در حالتی که موجب آلوده‌شدن فضای تنفس دیگران شود اشکال شرعی دارد؟ ✅ج: اگر کسی تشخیصش این باشد که استعمال دخانیات مثل سیگار و قلیان برایش ضرر قابل توجه دارد، استعمال آنها حرام است. اما اگر می‌داند در این حد ضرر ندارد یا به‌هرحال به یقین نرسیده است، در این وضعیت ترک استعمال آنها بهتر است. حالا اگر فردی سیگار بکشد و دود سیگار او موجب آزار و اذیت دیگران شود یا اینکه ضرر قابل توجهی برای دیگران داشته باشد، این کار حرام است. اما اگر موجب مزاحمت دیگران نباشد یا ضرر قابل توجه برای آنان نداشته باشد، حرام نیست، اما ترکش بهتر است. 📕منبع: khamenei.ir
@rafiei110.mp3
1.62M
🔊فایل صوتی توصیه های مهم خداوند به پیامبرش ...⁉️ 🌷حداقل برای یک نفر ارسال کنید ┄┅═✧🌺یازهرا🌺✧═┅┄ @hyate_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد، موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد می شد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا (س) و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد تیر خورده بود توی شش و سینه اش و خس‌خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت بهم گفت آب داری؟گفتم نه، گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینم سنگینی میکنه جیب خشاب رو باز کردم شروع کرد به شهادتین گفتن، گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت، گفت نمیخواد و لحظاتی بعد شهید شد پیکر مطهرش هم همونجا موند... قسمتی از وصیت شهید حجت الاسلام مجید سلمانیان؛ اگر خواستید نذر کنید فقط گناه نکنید مثلا بگید نذر می کنم یه روز گناه نمی‌کنم هدیه به حضرت صاحب الزمان از طرف مجید، یعنی از طرف من این رو انجام بدید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از هیأت شهدا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_پنجاه_و_ششم گفتم: +آره. چرا که نه. ببین عاصف
@kheymegahevelayat نکته محرمانه ای که روی کاغذ برای عاصف نوشتم، بعد از اینکه خوند، مجددا داد بهم و با فندک سوزوندم. به عاصف گفتم: « با اسحاق برید. خدا به همراه شما.» عاصف و اسحاق رفتند. ۱۰ دقیقه بعد از رفتن بچه ها، خانوم ۳۲۰۰ بیسیم زد: _عاکف / ۳۲۰۰. +می‌شنوم ۳۲۰۰. وضعیت چطوره؟ _دختره هنوز از هتل بیرون نیومده. عقیق اومده سمتم. +خداقوت. شما برگرد اداره. همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت. پیگیریام برای منتقل شدن خودم و چندتا از نیروهای من به یکی از خونه های امن جواب دادو قرار شد تا یک ساعت بعدش با حدود ۱۰ تا از بچه ها، وَ دم و دستگاه ها و سیستم های مورد نیاز، در یک آپارتمان سه طبقه در یکی از مناطق تهران مستقر بشیم که هم خلوت باشه، هم اینکه بتونیم به تموم جاهایی که مورد نظرمون هست دسترسی داشته باشیم. حدودا یکساعت بعد عاصف اومد روی خطم. این که میگم روی خطم یعنی همون گوشی ریزی که درون گوشش و گوشم بود منظورم هست. کمتر جایی پیش می اومد که از بیسیم دستی استفاده کنیم. اومد روی خطم گفت: _آقاعاکف صدای من و دارید؟ دستم و بردم سمت گوشم تا صدارو واضح تر دریافت کنم، گفتم: + بگو. دارم صداتو. _ما وارد پارکینگ محل مورد نظر شدیم. معاون سازمان مذکور هم اومدن تا ما رو هدایت کنند سمت اتاق مورد نظر.. میریم بالا برای اجرای ادامه پروژه. +منتظر تکمیل کاراتون هستم. موفق باشید تمام. _دریافت شد. تمام. حدود ۴۰ دقیقه بعد بهزاد زنگ زد. جواب دادم. گفت: _حاجی ماشین پایین آماده هست. چنددقیقه ای میشه که بچه ها رفتند که ان شاءالله درون آپارتمان مستقر بشن.. قرار شد وقتی تیم رسید فورا تجهیزات و نصب کنند. +بسیار عالی.. بیا اتاقم میخوام ببینمت. کارت دارم. قطع کردم و رفتم درو باز کردم. وارد که شد گفتم: + بهزاد حتما پیگیری کن تا اواخر امشب  بچه ها بیان روی دیوار های خونه امن دوربین نصب کنند. این خونه رو جدیدا اداره خریده و مجهز نیست. ما اولین تیمی هستیم که داریم میریم. جلوی آپارتمانی که محل استقرار ما هست نگذارید ماشین پارک کنند. با حسین که مسئول امور همسایگان خونه های امن هست هماهنگ باش حتما. باید وسیله هامون و جمع کنیم بریم اونجا، چون چندوقت قرار هست اونجا بمونیم تا کارهارو بهتر پیگیری کنیم. دقت کنید که باز یه وقت مثل دفعه قبل نشه که میخواستیم متهم رو ببریم داخل یکی از خونه ها، اما ماشین مردم جلوی پل پارک بود و زنگ زدیم جرثقیل اومد برد. این مسائل شوخی نیست.. یه کم دقت کنید. _چشم. خیالتون جمع. +از بچه هایی که برای خونه امن انتخاب کردم و حاج هادی تایید کرد الان کجا هستند؟ رفتند؟ _ طاها، عماد، میثم، صالح، رامین ، خانوم ایزدی و خانوم افشار همشون در مسیر خونه امن هستند. منم که با شما میام. مسائل نصب دوربین رو هم به روی چشم حتما پیگیری میکنم وَ در اولویت قرار میدم. بابت جلوی درب خونه امن هم نگران نباشید. خودم حواسم هست. +باشه. پس کم کم حرکت کنیم بریم. تو برو پایین، من یه سر برم بالا پیش حاج هادی و حاج کاظم. همین الان به میثم پیام بده که وقتی رسیدن تجهیزات و نصب کنن. من خونه رو قبلا دیدم. بگو طبقه سوم و برای استقرار من قرار بدن. دوم برای کسانی که مرتبط با این پرونده هستند و بازداشت میکنیم وَ طبقه اول هم چون بزرگتر هست برای اعضای تیم باشه. _حتما میگم بهشون. + تو برو پایین، منم تا ۱۰ دقیقه دیگه میام و با سیدرضا میریم اونجا. بهزاد رفت و منم کمی قرآن خوندم ، استغاثه ای کردم و مدد گرفتم از خدا و قرآن و اهلبیت. بعدش رفتم بالا پیش حاج هادی رییس واحد ضدجاسوسی برای گرفتن توصیه های لازم، بعدشم رفتم پیش حاج کاظم معاونت کل تشکیلات که دلم براش تنگ شده بود. یه سری توصیه هایی در دیدار کوتاه و جداگانه ای که با هرکدوم از بزرگواران داشتم دریافت کردم و درجریان امور قرار دادم اون ها رو، بعدش برگشتم پایین، رفتم پارکینگ اداره با سیدرضا و بهزاد رفتیم سمت خونه امن. حدود ۴۰ دقیقه ای طول کشید تا برسیم. در طول مسیر همه چیزارو درون ذهنم آنالیز کردم. بیسیم زدم به حدید و عقیق ازشون آمار گرفتم. حدید که همچنان دنبال عزتی بود و تعقیبش میکرد. عقیق هم که جایگزین ۳۲۰۰ شده بود رسیدیم درب خونه امن. چون ریموت دستمون نبود با یه بوقی که سیدرضا زد  بچه ها فوری درب و باز کردن رفتیم داخل پارکینگ خونه امن با کد ۴۴۱۲ ( چهل و چهار دوازده ) از این به بعد این کدو یادتون باشه. ۴۴۱۲. در چهل و چهار دوازده اتفاقاتی افتاد که در ادامه میخونید از ماشین پیاده شدم، با بهزاد و سیدرضا رفتیم بالا.مستقیم رفتم طبقه اول و چک کردم. دیدم بچه ها دارن سیستم مربوط به شنود و رهگیری و تجهیزات کامپیوتری و یه سری موارد مربوط به اقدامات فنی و اطلاعاتی رو راه اندازی میکنند. طبقه دومم که خالی بود و گذاشتیم برای متهمین پرونده، طبقه سوم هم که قرار شده بود اتاق من بشه
پیراهن عثمان بهانه‌ای شد برای آمدن معاویه... بهانه‌ی آمدن کیست؟! پ.ن: حواستان هست؟ همان کسانی که باید نان در سفره مردم و می‌گذاشتند؛ شده‌اند مرثیه‌سرای نان! 💬 مسعود یارضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا