eitaa logo
هیأت شهدا
397 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
84 فایل
🍃اَللّهمَّ اجْعَلْنا... مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ‌‌الاِْرْتِياحُ اِلَيْك... #خدایا !... مرا از کسانی قرار دِه... که شیوه‌شان آرام گرفتن به درگاهِ توست ... سلام بر شهدا ...♡🍁♡... ارتباط با خادم کانال 👇 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #سی_و_نهم گفتم: +فاطمه، این پسره بهزاد دیگه واقعا
@kheymegahevelayat گفتم: +جالبه! گندش از دیشب کم کم داره میزنه بیرون. _چطور؟ +حالا.. بماند.. فقط شما یک لطفی بکن، در داخل سازمان ایشون و بیشتر کنترل کنید. بخصوص از لحاظ حضور در بعضی قسمت ها و بخش های مهم. از این به بعد باید بیشتر حواستون جمع باشه. _چشم. +امر دیگه ای؟ _خیر. فقط خواستم بابت این موضوع شما رو در جریان بزارم. ضمنا، اینم بگم که دکتر عزتی تلاش داشت رییس و ببینه اما چون از قبل با هم هماهنگ بودیم، وَ رییس درجریان بود گفتم فعلا وقت نداره. +بسیارعالی.. با همین فرمون پیش برید.. فقط خواهشا هر وقت که دکتر افشین عزتی وقت ملاقات با شما یا با ریاست سازمان رو خواستن یه جوری بپیچونیدش. در حال حاضر به هیچ عنوان اجازه ملاقات ندید. _چشم. حتما. خداحافظی کردیم و بعد از تماس نشستم فکر کردم. تصمیم گرفتم برم دفتر حاج هادی رییس بخش ضدجاسوسی. ده دقیقه نشستم و جلسش تموم شد. همه که اومدن بیرون، مسئول دفترش هماهنگ کرد من رفتم داخل. سلام علیکی کردم، گزارش توضیحات معاونت سازمان اتمی رو بهش دادم. گفت: _ممنون عاکف. یه زحمت بکش، از این به بعد خودت مستقیم جلسات و تماس های مربوط به این پرونده رو هدایت کن و من و درگیر نکن. چون کارای واجب تر دارم. شما از طرف من، این صلاحیت و داری که جلسه با ریاست سازمان اتمی و معاونتش رو هم بری. از امروز میخوام فقط گزارش بشنوم و ته ماجرارو بهم بگی. پس هماهنگی ها با خودت. +حاج آقا شما هم مثل حاج کاظم همه ی امور رو به من واگذار نکنید. _من به تو اطمینان دارم. تو معاون من در ضدجاسوسی هستی. از توانایی تو با خبرم. +خب بعضی جاها واقعا از تصمیم من خارج هست. اونارو چی؟ _تو هر تصمیمی بگیری من اطمینان دارم. چون ثابت شده ای برای سیستم. اگر یک وقتی واقعا به معنای حقیقی کلمه در بعضی مسائل گیر کردی، حالا میخواد جلسات و ارتباطات و یا از همه مهمتر عملیات ها باشه، میزان دسترسی و ارتباطت با من فعلا ۲۰ درصد هست. ما بقی رو میخوام خودت حل کنی. این پرونده مخصوص خودته. میخوام خودت و نشون بدی تا ببینم چقدر در این بخش جدید میتونی موثر باشی. تاملی کردم گفتم: +چشم. امیدوارم بتونم از پس کارا بر بیام. ولی لطفا منو محدود نکنید برای ارتباط با خودتون.. _نه محدودیت نیست. یک نجربه هست! پس برای خودت سختش نکن. +باشه ممنونم حاج آقا.. اگر امری دارید من درخدمتم، وگرنه من عرضی ندارم. _نه بفرمایید. ضمنا، تا یادم نرفته بهت بگم، برای ارتباط معاونت سازمان انرژی اتمی با شما به عبدالله سپردم یه خط امن ایجاد کنه تا راحت گفتگو کنید. از حاج هادی تشکر کردم و از دفترش اومدم بیرون! رفتم سمت دفترم، وقتی وارد شدم دیدم عاصف داره تند تند صدام میکنه.. دلشوره گرفتم.عاصف همینطوری پیج میکرد: _ عاکف/عاصف عبدالزهرا... از عاصف به عاکف... از عاصف عبدالزهرا به عاکف... توی دلم گفتم « زهر مار چخبرته مریض ».. دستم و بردم سمت گوشم، گوشی ریزی که درون گوشم بود و کمی فشار دادم که جوابش و بدم... آروم گفتم: +بگو عاصف جان. میشنوم صدات و !! _سوژه مورد نظر از محل کارش خروج کرده.. منم الان پشت سرش قرار دارم. دستور چیه؟ +همچنان میری دنبالش.. اگر در موقعیت ۳۵۱۲ ( سی و پنج دوازده مسیر هتل و محل اقامت فائزه ملکی ) قرار گرفت، بهم خبر بده. _دریافت شد.. بهتون خبر میدم. بعد از دقایقی اتفاقی افتاد و خبرایی رسید که هیچ وقت فکرش و نمیکردم!
📖من می‌بینم بعضی از دوستان دانشجو... نسبت به برخی از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعیض و مبارزه‌ی با فساد، در ذهنشان سؤالاتی مطرح می‌شود که خوب حالا چی که دائم گفتیم. بله، گفتید و شد؛ منتها این انتظار که همه‌ی آنچه را که ما خواستیم، در کوتاه‌مدت تحقق پیدا کند، عملی نیست؛ در هیچ شرائطی در کوتاه‌مدت، آرمان‌های بزرگ تحقق پیدا نمی‌کند. 📓گفتار دوم: برای تحقق عدالت چه باید کرد؟