🏴تدابیر اربعین5⃣2⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰رعایت برخی آداب غذایی حین سفر (۱)
⓵⇐•در ابتدا و انتهای غذا نمک مزمز کنید
⓶⇐•غذا را خوب بجوید
⓷⇐•از درهم خوری و پر خوری پرهیز کنید
⚠️(درهم خوری و پرخوری منجر به پری بدن از خلط بلغم و سنگینی و کرختی می شود.)
⓸⇐•از خوردن آب، نوشابه، ماست، ترشی، و.. به همراه غذا خودداری کنید.
⓹⇐•افرادی که چاق هستند دارای طبع گرم و تر و یا سرد و تر هستند بیشتر باید مراقب پرخوری خود باشند.
💢افراد لاغر اندام باید در تعداد وعده های بیشتر، حجم های کم و قابل هضم غذا بخورند تا دچار ضعف نشوند
🔺بهتر است در طول سفر غذاهایی که غذائیت بالا دارند استفاده کنند مانند گوشت، تخم مرغ و...
⭕️نکته
گرسنه ماندن طولانی درچنین سفرهایی مانند پر خوری میتواند مضر باشد در نتیجه به اندازه و به موقع و متناسب با طبع و مزاج غذا مصرف کنید.
✍ادامه دارد
#اربعین
#تدابیر_اربعین
#تدابیر_مزاجی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین6⃣2⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰رعایت برخی آداب غذایی حین سفر(۲)
⓵⇐•وعده های غذایی باید در حالت آرامش و سکون و به حالت نشسته میل شود و بعد از آن مدتی استراحت کرد (ترجیحا به پهلوی راست نخوابید)
⓶⇐•بعد از غذا تا سبک شدن معده از حرکت کردن خودداری کنید.
⓷⇐•در زمان مصرف میان وعده ها که در حال حرکت هستید خوراکی های سبک و زود هضم استفاده کنید.
⓸⇐•در میان وعده ها از خشکبارهایی مانند، مویز، بادام، انجیر، استفاده کنید همچنین خوردن عسل، سویق گندم و جو متناسب طبع و مزاج میتواند مفید باشد.
⚠️خوردن خرما برای افرادی که گرم مزاج هستند در این هوای گرم ممکن است ایجاد حساسیت و کهیر و.. کند حتما متناسب با وضعیت مزاجی مصرف شود.
✍ادامه دارد..
#اربعین
#تدابیر_اربعین
#تدابیر_مزاجی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
♦️۱۲ مهد و پیش دبستانی قرآنی بسیج
👏 ۱۵ سال سابقه درخشان در سطح
شهرستان کاشان
⭐️ویژه نونهالان ۴ تا ۶ سال⭐️
۱_حنانه: مسکن مهر
☎️ تلفن:۰۹۳۶۳۹۶۹۳۴۵
۲_ رضوان: شهرک امیرالمومنین(ع)
☎️ تلفن:۰۹۱۳۳۹۴۶۴۱۷
۳_گل نرگس:خیابان کارگر
☎️ تلفن:۰۹۱۶۲۸۳۸۷۲۷
۴_شکوفه های عفاف: خیابان امام خمینی(ره)
☎️ تلفن:۰۹۳۷۲۸۵۰۵۵۴
۵_سمیه: میدان جهاد، خیابان شهدای زیدی کوچه شهید دیم کار
☎️ تلفن:۰۹۳۰۷۶۱۶۲۶۴
۶_ریحانه النبی: فاز۲ ناجی آباد، خیابان پاسگاه،جنب مسجد سیدالشهداء
☎️ تلفن:۰۹۱۳۶۴۶۲۷۳۷
۷_ ام سادات: فاز۲ ناجی آباد، بلوار نارنجستان
☎️ تلفن:۰۹۱۳۰۳۰۴۱۸۹
۸_شکوفه های ظهور: خیابان نطنز، کوچه محمدرسول الله
☎️ تلفن:۰۹۱۳۷۴۲۵۲۷۴
۹_فاطمیه: بلوار ساحلی، انتهای خیابان شهید قربانزاده، جنب مسجد الزهرا
☎️ تلفن: ۰۹۳۰۰۵۰۵۲۳۱
۱۰_ به سوی بهشت: شهرک ۲۲ بهمن
☎️ تلفن: ۵۵۲۷۲۱۹۹و ۰۹۰۵۵۰۴۰۳۴۴
۱۱_ کوثر: طاهر آباد، روبروی ساختمان شهرداری
☎️ تلفن:۰۹۳۶۶۰۱۱۸۴۵
۱۲_شکوفه های دانش: برزک
☎️ تلفن:۰۹۱۳۰۱۰۷۳۴۸
📝مهلت ثبت نام ۱۵ تیر ۱۴۰۳
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🔹۱۲ مهد و پیش دبستانی قرآنی بسیج
👏۱۵ سال سابقه درخشان در سطح
شهرستان کاشان
⭐️ویژه نونهالان ۴ تا ۶ سال⭐️
🔸تحت مجوز موسسه طلوع نسل نور تهران
🔸کسب رتبه های متعدد نمونه استانی و ملی
🔸کیفی ترین استانداردهای آموزشی و تربیتی
🔸 کتب آموزشی مصوب
🔸مدیران و مربیان مجرب
🔸آموزش حضوری و مجازی
🔸بازیخانه و خدمات کودک
🔸ارائه گواهینامه معتبر پایانی
🔸 تسهیلات ویژه خانواده های سه فرزند به بالا
🔸تخفیف ویژه مشاوره فردی و خانوادگی
🔸طرف قرارداد با نهادها و سازمان ها
🤩۵۰ درصد تخفیف نسبت به تعرفه سال
📝 تمدید مهلت ثبت نام تا پایان مرداد ۱۴۰۳
🔸اطلاعات بیشتر با شماره
📞۰۹۱۶۲۸۳۸۷۲۷
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_چهل_و_پنجم
پوزخندی زدم:
من –تو فقط بلدی رو اشتباهاتت اصرار کني.
اخم کرد و به سمت در رفت.
کفش پوشید.
دمپایي پا کردم.
گفتم:
من –واقعاً مي خوای جبران کني ؟
صاف ایستاد و همراه با تكون دادن سرش لبخند محوی زد
من–پس یه کاری برام بكن.
پویا –چیكار ؟
نفس عمیقي کشیدم:
من –برای جبرانش .. همین الان که از در این خونه بیرون رفتي برای همیشه از زندگیم هم برو بیرون .
اولش خیره نگاهم کرد .
بعد یواش یواش ابروهاش به طرز
بدی تو هم گره خورد.
اومد حرفي بزنه که انگشت اشاره م رو روی بینيم قرار دادم و گفتم:
من –هیش.
و با همون انگشت به سمت پله ها اشاره کردم :
من –برو.
تموم حرصش رو سر پله ها خالي کرد و محكم قدم برداشت.
پشت سرش روونه شدم تا با دستای خودم در رو پشت سرش ببندم و حس خوب رفتنش رو تو وجودم لبریز کنم.
در آهني ورودی رو که باز کرد از فاصله ی بین بدنش و چهارچوب در ، ماشین خان عمو رو دیدم که ایستاد.
پویا بدون خداحافظي به سمت ماشینش رفت.
نگاهي به ماشین خان عمو کردم .
اینجا چیكار داشت ؟
هنوز باباجون نیومده بود خونه!
قبل از اینكه خان عمو پیاده بشه در عقب ماشنش باز و ملیكا پیاده شد.
بي تفاوت ، نگاه ازش گرفتم و چرخیدم به سمتي که ماشین پویا بود .
نشستنش تو ماشین و روشن کردنش
تماماً با حرص بود.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_چهل_و_ششم
بي تفاوت ، نگاه ازش گرفتم و چرخیدم به سمتي که ماشین پویا بود . نشستنش تو ماشین و روشن کردنش تماماً
با حرص بود.
از ته دل دعا دعا مي کردم که رفتنش همیشگي باشه.
با چشم خط رفتنش رو دنبال کردم که همون موقع با فشار دست هایي به شونه م به سمت عقب سكندری خوردم.
گیج و مبهوت به ملیكایي نگاه کردم که صورتش یكپارچه خشم بود و دست هاش هنوز هم روی هوا معلق بود .
به چه حقي من رو هل داده بود ؟
انقدر تو دقایق حضور پویا اعصابم افت و خیز داشت که نتونم حرکت ملیكا رو تحمل کنم . برای همین رو بهش توپیدم:
من –چته ؟
به سمتم هجوم آورد و به سرعت باز هم به عقب هلم داد و فریاد زد:
ملیكا –چمه ؟ دختره ی عوضي شوهرت رو اون بالا ول کردی اومدی داری با نامزد قدیمیت عشق مي کني آخه
عوضي تو آدمي ؟
و بدو ن اینكه منتظر جواب مني که به زور تعادلم رو حفظ مي کردم ؛ باشه دستش رو بالا برد و با تموم قدرتي که
نمي دونم از کجا آورد ، زد تو گوشم.
برای یه لحظه حس کردم همه ی دنیا سكوت کرد و زمان ایستاد .
گوشم قدرت شنواییش به صفر رسید . استخون گونه م داغ شد و پوست صورتم آتیش گرفت.
بي اختیار هر دو دستم رو روی صورتم
گذاشتم و مبهوت نگاهش کردم.
من رو زد ؟....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هفتم
بي اختیار هر دو دستم رو روی صورتم گذاشتم و مبهوت نگاهش کردم.
من رو زد ؟....
برای چند ثانیه بهش خیره شدم .
آماده بود تا باز هم کارش رو تكرار کنه .
انگار هنوز دلش خنك نشده بود.
خیره بودنم رو صدای بلندی پایان داد.
صدای بلندی پرسید:
-چي شده ؟
و چقدر صداش به نرگس شباهت داشت.
ملیكا پر خشم ، خیره تو چشمای ناباورم فریاد زد:
ملیكا –چي شده ؟ ... از این خانوم بپرس که معلوم نیست با اون پسره اینجا داشت چه غلطي مي کرد ؟
صدای مامان طاهره ، پریشون و حیرت زده از پشت سرم شنیده شد که داشت تند خودش رو به ما مي رسوند:
مامان طاهره –اینجا چه خبره ؟
قبل از مامان طاهره ، نرگس جلو چشمام ظاهر شد و با چشمای گشاد شده زل زد به دستم که روی صورتم بود.
صدای خان عمو و بعد هم باباجون تو حیاط طنین انداخت.
نرگس رو کرد به باباجون :
نرگس –بابا!
و همین حرف باعث شد باباجون به دو خودش رو به ما برسونه.
دستم رو از روی صورتم برداشتم .
مي خواستم غیر مستقیم به آدم های دورم نشون بدم ملیكا چیكار کرده و
خوب موفق بودم چرا که "هین "گفتن نرگس رو شنیدم و بعد نگاه ناباور باباجون رو.
باباجون به آني برگشت سمت خان عمو که نگاهش پایین بود و شماتت بار گفت:
باباجون –ایشون دست رو عروس من بلند کردن ؟
و نفهمیدم خان عمو از شرم سرش رو بالا نیورد و یا برای چشم تو چشم نشدن با برادرش.
ملیكا که خودش رو به حد کافي محق ميدونست شروع کرد به شونه و قفسه ی سینه ی من مشت زدن و گفتن:
ملیكا –شما که نمي دونین من چي دیدم ؟ این کثافت داشت یه غلط اضافي مي کرد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هشتم
ملیكا –شما که نمي دونین من چي دیدم ؟ این کثافت داشت یه غلط اضافي مي کرد.
مامان طاهره دست دور شونه م انداخت و من رو ذره ذره عقب مي کشید.
نرگس سریع دست جلو آورد و دستای ملیكا رو گرفت:
نرگس –چي مي گي تو ؟ درست صحبت کن.
ملیكا به سمتش براق شد:
ملیكا –به زن داداشت بگو که پسر آورده بود تو خونه.
و همین حرف باعث فورانم شد .
تهمتي بهم زد که بند بند
وجودم رو لرزوند.
پر خشم از رفتار و حرفاش ، دست مامان طاهره رو عقب
زدم . از درون مي لرزیدم.
مغزم فرمان خروش داد .
نیم قدمي به سمت ملیكا جلو
رفتم و با تموم قدرتم سرش فریاد زدم:
من –ساکت باش . اینجا همه خبر داشتن من مهمون دارم.
همه ساکت شدن . سكون برقرار شد.
هیچكدوم این روی عصبي من رو ندیده بودن . باور نداشتن طوری فریاد بزنم که صدام تا ده تا خونه اون طرف
تر هم شنیده بشه.
و من اصلا ً پشیمون نبودم .
چرا به نظرم یه سیلي حقش
بود فقط و فقط به خاطر اون تهمت.
صدای شكستن چیزی از خونه م باعث شد نگاه همه مون
به سمت پنجره ی طبقه ی بالا کشیده بشه.
دلم ریخت پایین .
امیرمهدی رو تنها گذاشته بودم.
مامان طاهره رو کنار زدم وبه سمت خونه دویدم .
چطور از پله ها بالا رفتم رو نفهمیدم فقط یه چیز تو ذهنم زنگ
مي خورد و اون اسم امیرمهدی بود.
به اتاق رسیدم و مبهوت جلوی در ایستادم.
لیوان آب روی میز کنار تخت ، افتاده و شكسته بود .
امیرمهدی با دست هایي که کم تواني رو فریاد مي زدن سعي
داشت خودش رو از تخت پایین بكشه و توجهي به پاهای بي حسش نداشت
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 نگاه استعماری غرب به زن؛
این قسمت: اشک های گاگا
🔻 #ليدی_گاگا #رقاص و خواننده مشهور آمريكايی که شرکت های #مد و #لباس برای #بدنش دست و پا می شکنند در مراسم فرش قرمز ELLE با یک کت و شلوار گشاد #مردانه بر روی سن رفت و با چشمانی گریان گفت در غرب همه مرا به خاطر لباسهای #سکسی و #تن #عریانم می خواهند نه خودم....
🔻به عنوان یکی از بازماندگان آزار جنسی، به عنوان یک زن که با درد مزمن زندگی می کند، ...
#جنایات_غرب
#زن_غربی
#اسلام
#حجاب
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین 7⃣2⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰پیشگیری از تاول پا در پیادهروی اربعین
⓵⇐ استفاده از دمپایی
⓶⇐ پوشیدن جوراب های ضخیم
⓷⇐ استراحت، شستن و هوا خوردن پاها هر چند ساعت
⓸⇐ شستن و ماساژ پاها
⓹⇐از يكی دو هفته قبل از سفر چند بار پای خود را ترجيحا تا مچ حنا بگذاريد.
⭕️اين كار را به ويژه اگر پوست نازک و حسّاسی داريد حتماً انجام دهيد. برای تأثيرگذاری بيشتر، حنا را با كمی گلاب و موردمخلوط كنيد.
💢به ويژه مورد به تقويت پوست و عضلات و تاندون ها كمك زيادی می كند.
☜ می توانيد حنا را با كمی آبليمو و نمك خمير كنيد و روی پايتان بگذاريد. ميزان نمك يك پنجم حنا باشد و آبليمو هم به جای آب استفاده شود.
✍ادامه دارد....
#اربعین
#تدابیر_اربعین
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem