❇️💥 تدابیر طب اسلامی برای پیاده روی اربعین
قبل از سفر خوبه که چند روزی پیاده روی روزانه داشته باشید تا به خوبی آماده این سفر بشید.
💥🌺 حتما سفرتون رو با بسم الله و سایر آداب سفر آغاز کنید.
🔸 نیت خودتون رو فقط برای خداوند متعال خالص کنید.
در طی مسیر مدام یاد اباعبدالله الحسین و مهربانی های آقا باشید و از آقا حس خوب دریافت کنید...❤️
🔶 حنا گذاشتن کف پا برای تقویت پوست پا خیلی مفید هست.
🔹 افرادی که نسبتا چاق هستند باید غذای کمتری رو در طول مسیر مصرف کنند.
🔹افراد لاغر اندام حجم کمتری از غذا رو در وعده های بیشتر میل کنند.
💥 گرمای شدید هوا خصوصا برای طبایع گرم حتما موجب افزایش پرخاشگری و تندمزاجی میشه. بهتره که حتما شب ها پیاده روی کنید.
هر جایی دیدید خیلی گرمتونه حتما استراحت کافی کنید و یه پارچه خیس رو روی سرتون بندازید تا خنک بشید.
💢 سعی کنید وسایل زیادی با خودتون نبرید. هرچقدر وسیله کمتر باشه بهتره و فشار کمتری به بدن میاد.
🔷 تا اونجایی که میتونید در طول مسیر آب یخ نخورید. بجاش آبجوش سرد شده رو به صورت مزه مزه کردن و جرعه جرعه بنوشید. این کار هم عطش شما رو کم میکنه و هم مزاج بدن رو معتدل خواهد کرد.
❌ اگه بدنتون عرق کرده روبروی باد سرد و مستقیم کولرها ننشینید.
✅ بهترین زمان خواب از اوایل شب تا قبل از سحر هست. از سحر تا حدود 9 صبح پیاده روی کنید.
حتما هر موقع فرصت شد حمام برید و اگه تونستید بدنتون رو با روغن زینتون یا بادام شیرین چرب کنید.
🚫 مطلقا با آب سرد دوش نگیرید.
⭕️ غذاهای سرخ کردنی و خیلی چرب رو مصرف نکنید.
میوه ها رو همراه با غذا میل نکنید. سعی کنید چند نوع غذا رو همزمان نخورید. بالاخره یه جاهایی هم باید مبارزه با نفس کرد دیگه!😊
✅ غذا رو به صورت نشسته و با آرامش میل کنید.مصرف پیاز و سیر تازه خوبه. سعی کنید تا گرسنه نشدید غذا نخورید. قبل از اینکه سیر بشید هم دست از غذا بکشید.
❇️ مقداری نمک طبیعی همراه داشته باشید و قبل از هر غذا یه مقدار کمی نمک وسط زبانتون بذارید. مزاج غذا رو معتدل میکنه.
💢 غذاهایی مثل فلافل و فست فودی ها موجب افزایش صفرای بدن میشن. خوردن خرمای زیاد موجب خارش و جوش بدن میشه.
🚫 به هیچ وجه قهوه های در طول مسیر رو مصرف نکنید. به شدت صفرا و بعد سودا رو زیاد میکنه و حتی ممکنه منجر به سکته بشه.
برای خنک شدن از سرکه طبیعی رقیق شده همراه با غذا استفاده کنید. کاهو و خیار هم میتونید میل کنید.
در آخر اینکه حتما نیت کنید و نایب الزیاره همه مومنین در پیاده روی اربعین باشید...🌹
🔷🔹https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفندی برای ماندگاری نگهداری رب 👌
#دانستنی_آشپزی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
دستپیج کرمانشاهی 😋
مواد لازم:
نخود پخته و له شده: بک و نیم لیوان
گوشت دو بار چرخ شده:600گرم
تخم مرغ:2عدد
پیاز رنده شده:2 عدد بزرگ (هم برای داخل دست پیچ و هم برای سس )
آرد نخودچی:2ق غ
🥐مواد لازم برای داخلش: مغز گردو، کشمش، پیاز داغ و برگه آلو:به میزان لازم
🥥طرز تهیه : نخود رو چند ساعت خیس کنیبن .گاهی آبش رو خالی کنیبن و کاملا بپزین و له کنیبن. حالا ،گوشت چرخ کرده رو با پیاز رنده شده ، تخم مرغ ، نخود پخته و له شده ، آرد نخود چی و مقداری نمک و فلفل با هم مخلوط کنین و خوب ورز بدین.
#آشپزی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
دوستان و همراهان عزیز سلااااام🤚❣
صبـحِ قشنگ اول هفته تون بخیـر و نیکی 🌺☺️
🌸شروع هفته تون پُر برکت با
صلوات بر حضرت محمد (ص)
امروز با نثار شاخه های گل صلوات🌸 محضر حضرت ختمی مرتبت و ائمه هدی علیهم السلام شریک شادی اهل بیت نبوت می شیم...
ممنونم از مهربانی و لطف شما عزیزان....☺️🌺
ممنون که هستید و ما رو همراهی می کنید 😍
با حضور شما، دلگرمیم و خستگی ناپذير😇
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
نام اثر :
داشتن کسی که حرفای دلتو بفهمه...
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_سوم
مثل همیشه جَری بود و منم اینبار حاضر نبودم کوتاه بیام.
کمي خودم رو جلو کشیدم و با بدنم فشاری سخت بهش دادم که قدمي به عقب رونده شد.
براق شد تو صورتم:
ملیكا –بي شعور مهمون رو از خونه شون بیرون نمي کنن .
تو کم ترین چیزای دینت رو بلد نیستي چه برسه به بقیه ش...
باز سینه سپر کردم:
من –تو مهمون نیستي . آدمي که بدون دعوت و رضای صاحبخونه میاد مهمون نیست.
مامان طاهره –ای وای .. شما دارین چیكار مي کنین ؟
بسه...
انگار تازه دیده بود چه جنگي در گرفته.
مامان طاهره دست دورم حلقه کرد .
مي خواست آرومم کنه اما نمي دونست آروم نمي گیرم تا زماني که ملیكا رو
بیرون کنم.
مي خواستم دستش رو پس بزنم که یه دفعه یاد این افتادم
که مادر امیرمهدیه . که ممكنه دلش بشكنه اگر با اون همه حرص دستش رو پس بزنم .
بدون اینكه نگاه از ملیكا بگیرم دست مامان طاهره رو بالا آوردم و بوسیدم و بعد آروم به کناری زدم .
بعد به سمت ملیكا براق شدم:
من –مگه نمي گم برو بیرون !
و باز با تنه کوبیدن به سمت عقب هولش دادم.
ملیكا –تو یه عوضي هستي!
من –هر چي هستم دقیقاً مثل تو هستم.
ملیكا –من مثل تو بي اعتقاد و بي دین نیستم . من سال هاست تو این خونواده مورد قبول همه هستم
من –احتمالا بنده های خدا این روی تو رو ندیده بودن که خداروشكر دیدن .
و اینبار تنه م محكمتر از قبل بود و باعث شد چند قدم به عقب بره.
صدای مامان طاهره پر التماس بلند شد:
مامان طاهره –حاج آقا بیاین این دوتا رو از هم جدا کنین.
و همین حرفش باعث شد ملیكا جری تر شه . بلند گفت:
ملیكا –تو به جای اینكه تربیت داشته باشي فقط رو داری .
نذار جلو شوهرت بگم داشتي چه غلطي
مي کردی!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_چهارم
و همین حرفش باعث شد ملیكا جری تر شه . بلند گفت:
ملیكا –تو به جای اینكه تربیت داشته باشي فقط رو داری .
نذار جلو شوهرت بگم داشتي چه غلطي
مي کردی!
و همین حرفش باعث شد کاملا ً به هم بریزم . دیگه رازداری و حفظ آبرو از یادم رفت.
با دو دست زدم تخت سینه ش و منم بلند و پر حرص گفتم:
من –نذار منم جلوی بقیه دهنم باز بشه و بگم وقتي شوهرم تو بیمارستان بود مي رفتي دیدنش و به پرستارا گفته
بودی نامزدشي !
خانوم مثلا دیندار و معتقد.
نگاهش به آدمای پشت سرم میخكوب شد.
من که نمي دیدم اونا دارن چجوری نگاهش مي کنن ولي نگاه ملیكا ناباور بود و درمونده . بدجور رازش فاش شده بود.
باید قلباً از دکتر پورمند ممنون مي بودم که رفتنش به بیمارستان رو بهم گفته بود . ادعای نامزد بودنش رو هم یه
دستي زدم و البته دو دستي گرفتم.
من من کنان رو به من و جمع گفت:
ملیكا –مي خواستم بدون دردسر برم عیادت . آخه وقت ملاقات نمي تونستم بیام.
و صدای نرگس شد موسیقي گوشنواز من:
نرگس –دلیلي برای ملاقات تو وجود نداشت . درست نميگم حاج عمو ؟
و چقدر خوب عموش رو مخاطب قرار داده بود . آخ که چقدر دلم خنك شد وقتي عموی امیرمهدی در تنگنا قرار
گرفت.
ملیكا رو مخاطب قرار داد:
خان عمو –شما فعلا ً برو پایین.
ملیكا اخم کرد:
ملیكا –من کار بدی نكردم!
چقدر این بشر پررو بود!
پوزخندی زدم:
من –راست مي گي کار بدی نكردی ! البته اگر تو دین شما دروغ گفتن گناه نباشه!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_پنجم
پوزخندی زدم:
من –راست مي گي کار بدی نكردی ! البته اگر تو دین شما دروغ گفتن گناه نباشه!
رو کرد به من و با اخم گفت:
ملیكا –من فقط یه دروغ مصلحتي گفتم.
باباجون –دروغ مصلحتي ؟
و بعد انگار رو کرده باشه به خان عمو اضافه کرد:
باباجون –آره آقا داداش ؟ مصلحتي ؟
و انگار خیلي براشون غریب بود این دروغ مصلحتي.
دوباره پوزخندی نشست گوشه ی لبم .
یاد حرف امیرمهدی افتادم که دروغ نگفتن من رو یه اقدام انقلابي
ميدونست . بي خود نبود من گزینه ی پر رنگ امیرمهدی برای یه عمر زندگي بودم!
دلم نمي خواست برای کاری که انجام
مي دادم و بهش ایمان داشتم رو سر کسي منت بذارم ولي حس مي کردم
وقت گفتن خیلي حرفاست به خان عمو.
برگشتم و رو کردم به خان عمو که کنار باباجون ایستاده
بود . لبخند تلخي زدم:
من –من چادر سرم نمي کنم آقای درستكار اما هیچوقت هم دروغ نمي گم حتي بنا بر مصلحت . همیشه راستش
رو گفتم حتي اگر به ضررم بوده باشه.
نگاهم کرد ، پر سوال!
کمي چرخیدم و با دست ملیكا رو نشون دادم:
من –ایشون چادر سر مي کنه و مي دونم خیلي مورد تأیید شماست . اما .. به راحتي دروغ میگه ، تهمت مي زنه ،
حرفای نیش دار به زبون میاره ، توهین
مي کنه ... که همشون گناهه . اما چادر سر نكردن گناه نیست.
نگاهش رنگ آشفتگي گرفت.
من –فكر نكنم یه چادر بهونه ی خوبي باشه برای تهمت زدن به کسي و یا حق به جانب بودن .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem