eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . نگاهم رو به سمت امیرمهدي سوق دادم و گفتم . من – بله . من لیسانس ریاضی دارم . سری تکون داد و با لحن نرمی گفت . امیرمهدي – اون روز که رفتیم خرید رو یادتونه ؟ و اون دختر بچه اي رو که سر چهارراه دیدیم ؟ یادم بود . همون روزي که این دلخوري و این مسائل شروع شد . می شد فراموش کنم ؟ سري تکون دادم. من – یادمه . امیرمهدي – برادر اون دختر و چندتا بچه ي دیگه که مثل اونا هستن ، نتونستن تو امتحانات خرداد نمره ي قبولی درس ریاضی رو بگیرن . راستش می خواستم بدونم می شه رو کمک شما براي درس دادن بهشون حساب کرد ؟ تقریباً دو ماه دیگه امتحان دارن و چون بیشتر ساعات روز کار می کنن زمان زیادي ندارن براي درس خوندن . نیاز هست که یه دبیر خوب باهاشون ریاضی کار کنه . من – باشه . فقط وقت آزادشون رو به من اطلاع بدین و اینکه چه مقطعی هستن ! نفهمیدم از لحن غیر دوستانه م بود یا شما خطاب کردنش ، که نگاهش رو براي صدم ثانیه بهم دوخت و نسیم وار ازم گرفت . اخم ظریفی کرد و گفت . امیرمهدي – یه نفر اول متوسطه و سه نفر سوم راهنمایی . در مورد وقت آزادشون هم باهاتون تماس می گیرم . کمی مکث کرد . اما بعد خیلی محکم ادامه داد . امیرمهدي – مطمئن بودم هر کمکی از دستتون بر بیاد انجام میدین . ممنون . سري تکون دادم . من – خواهش می کنم . وظیفه ي هر انسانیه که به دیگران کمک کنه . امر دیگه اي ندارین ؟ اخمش بیشتر شد و اینبار مطمئن بودم به خاطر شما خطاب کردنش باشه . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 امیرمهدي – مطمئن بودم هر کمکی از دستتون بر بیاد انجام میدین . ممنون . سري تکون دادم . من – خواهش می کنم . وظیفه ي هر انسانیه که به دیگران کمک کنه . امر دیگه اي ندارین ؟ اخمش بیشتر شد و اینبار مطمئن بودم به خاطر شما خطاب کردنش باشه . امیرمهدي – نه خیر . عرضی نیست . رو به رضوان گفتم . من – بریم ؟ سري تکون داد و من با این تأییدش چشم چرخوندم براي خداحافظی با طاهره خانوم . که ندیدمش . رو به نرگس گفتم . من – ببخشید مزاحم شدیم . نرگس لبخندي زد . نرگس – مزاحم چیه ؟ اینجا خونه ي خودتونه . بازم از این کارا بکنین . رضوان هم با گفتن " اینبار نوبت توئه " دست پیش برد براي خداحافظی . همون موقع امیرمهدي پرسید . امیرمهدي – میان دنبالتون ؟ رضوان سریع جواب داد . رضوان – نه . خودمون می ریم . امیرمهدي – صبر کنین . من می رسونمتون . رضوان نیم نگاهی به من انداخت که با بالا انداختن ابرو بهش فهمونم قبول نکنه . رضوان – نه آقاي درستکار مزاحم شما نمی شیم . راه دور نیست. الان هم که هوا خوبه . همون موقع طاهره خانوم با سینی حاوي یه کاسه بزرگ آش رسیدو گفت . طاهره خانوم – چی خوبه ؟ رضوان - به اقاي درستکار گفتم هوا خوبه و نمی خواد زحمت بکشن ما رو برسونن . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 طاهره خانوم – چی خوبه ؟ رضوان - به اقاي درستکار گفتم هوا خوبه و نمی خواد زحمت بکشن ما رو برسونن . طاهره خانوم سري بالا انداخت . طاهره خانوم – نه مادر . زحمت نیست که . افطار که نموندین منم دلم طاقت نمیاره از این آش نخورین . با این کاسه آش هم که نمی تونین راحت برین خونه ! در ضمن مارال جان افت فشار داره . ممکنه حالش بد بشه . با این حرفش امیرمهدي سریع رفت به اتاقش و چند ثانیه بعد با سوییچ ماشینش اومد بیرون . خداحافظی کردیم و پشت سر امیرمهدي به سمت ماشین رفتیم . هر دو عقب نشستیم . به منزله ي خداحافظی آخر ، دستی براي نرگس تکون دادیم و ماشین راه افتاد . هر سه ساکت بودیم . جز صداي ماشین و بعضاً ماشین هاي دیگه که از کنارمون رد می شدن صداي دیگه اي شنیده نمی شد . حواسم به خیابون بود و تموم سعیم این بود که نگاهش نکنم . یاد آهنک ساسی مانکن براي لحظه اي لبخند رو به لب هاي خشکم هدیه داد . عجب روزي بود اون روز ! و البته امروز . اتفاقات از صبح رو یه بار دیگه مرور کردم . هیچ قسمتیش دردناك تر از دیدن ملیکا و فهمیدن اینکه کی هست نبود. به خصوص رفت و امدش به اون خونه بدون اینکه نسبت مستقیمی با افراد اون خونه داشته باشه . و این یعنی اعتماد کامل داشتن به جایگاه و نسبتش با اون افراد در آینده . ضعف بدي تو بدنم پیچید به طوري که باز هم غیرارادي چشمام رو بستم . و به پشتی صندلی جلو چنگ زدم . امیرمهدي – می خواین یه آبمیوه براتون بگیرم ؟ چشم باز کردم و خیره شدم به اخم هاش که از آینه ي جلو قابل دیدن بود . به زحمت جواب دادم . من – نه .... تا ... افطار چیزي ... نمونده . سرش رو کمی به سمت عقب چرخوند . امیرمهدي – می شه لجبازي نکنین ؟ من – لجبازي .. نمی کنم . امیرمهدي – این اولین قانون روزه گرفتنه که هرجا روزه براي حال عمومی شخص مضر باشه حق روزه گرفتن نداره . من – من خوبم . نفسش رو با حرص بیرون داد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 امیرمهدي – این اولین قانون روزه گرفتنه که هرجا روزه براي حال عمومی شخص مضر باشه حق روزه گرفتن نداره . من – من خوبم . نفسش رو با حرص بیرون داد . امیرمهدي – این کار گناهه خانوم صداقت پیشه . حق ندارین به بدنتون ظلم کنین ! من – بدن خودمه .... سري به حالت تأسف تکون داد . اومد باز هم حرفی بزنه که رضوان اعلام حضور کرد . رضوان – مارال جان چهل دقیقه بیشتر تا اذان باقی نمونده . میتونی تحمل کنی ؟ اگر نه که بهتره یه آبمیوه بخریم تا حالت بدتر نشده . اخمی کردم . من – تحمل می کنم . سریع برگشت به سمت امیرمهدي . رضوان – فکر کنم بتونه تحمل کنه . نگران نباشین ، امشب خودم وادارش می کنم غذا بخوره وگرنه نمی ذارم فردا روزه بگیره . و اینجوري به بحث بینمون خاتمه داد . باز هم هر سه سکوت کردیم . ولی این بار اخم هاي امیرمهدي از هم باز نشد . جلوي در خونه ازش تشکر کردیم و پیاده شدیم . البته نه تشکر من با لحن نرمی بود و نه اخم هاي امیرمهدي حین جواب دادن باز شد . ایستاد تا بریم داخل . کلید رو از کیفم بیرون آوردم . در همون حین شنیدم که گفت . امیرمهدي – خانوم صداقت پیشه می شه شماره ي آقا مهرداد رو داشته باشم ؟ . الان هم فکر کنم اومده باشه خونه . رضوان – بله حتماً امیرمهدي – مزاحمشون نمی شم . وقت افطاره . اگر شماره شون رو لطف کنید بعدا باهاشون تماس می گیرم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 می‌دانید دنیای ما دیگر چیز با ارزشی ندارد برای امید داشتن... که صبح ها به امیدش برخیزی ... تنها به امید وصالتان صبح چشم می‌گشاييم و شب به اميد سحرِ وصلتان چشم بهم می‌نهيم ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ سلام بروی ماهتون🤚 صبحتون بخیر روزتون مهدوی https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
آلوده شدیم... -مـٰا‌را‌به‌ڪربلا‌برسانید خـٰاڪ‌اینجا‌به‌ما‌نمیسازد(: !💔 ‌+اللهم‌ارزقنا‌ڪربلا 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
22.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشنی زیبا با موضوع خباثت رژیم صهیونسیتی... خیلی براش زحمت کشیده شده ولی اینستا اجازه ی انتشار نداد 🎥https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
ای حرم تو کعبه ام سقا خونه ات میکده ام بهشت ایون طلات وقتی نگاهت میکنم.... 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem