خدایا . .:)))
میخوام یه دقیقه وقتت رو بگیرم
نه برای اینکه چیزی ازت طلب کنم،
بلکه خیلی ساده ازت به خاطر تمام
چیزایی که دارم تشکر کنم🦋✨🤍੭
دمتم گرم که همیشه به مو میرسه ولی پاره نمیشه 🙃❤️🩹 :)
سلام😍خوبين...
.
هميشه كه نبايد پاستا وماكاروني رو با گوشت درست كرد،
اينبار سس ماكاروني رو با پياز سرخ كرده،زردچوبه،فلفل قرمز،
يه دونه سير رنده شده،ادويه كاري،همراه با فلفل سبز وقرمزِ قلمي خورد شده،قارچ وگوجه (يارب گوجه)درست كردم،
.
ماكاروني رو باروغن زردچوبه ونمك ريختم تو آب جوش وقتي مغزش نرم شد آمادست آبكش كنيد به سس اضافه كنيد مخلوط كنيد ودم بزاريد،چند تا دونه اسفناج كوچيك هم بزاريد روشُ نوووووش جان😋😌
.
ميشه ماكاروني رو نرم تر برداشت ودم هم نزاشت
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
[ #قانون_خوشبختی🥺🤏🏻 ،]
گذشته رو فراموش کن🌸✨૪
ذهنت رو از نگرانیها پاک کن🍒🗑૪
شکر گزار باش🥡💿૪
در لحظه زندگی کن🎒🌿૪
ببخش و رها کن🧚🏻♀💗૪
لبخند زدن رو فراموش نکن🥤🌤૪
به جای مشکلات نعمتهارو بشمر🦩✨૪
مثبت فکر کن و مثبت عمل کن👶🏻🌥૪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ همسرم باید برای هر کاری از من اجازه بگیره!
منبع : گزیده ای از مبحث سکوت و جدل
#استوری #استاد_شجاعی
@ostad_shojae | montazer.ir
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦅 سقوط اعتماد عقابها 🦅
یکی از جذابترین و هیجانانگیزترین رفتارهای اجتماعی عقابها به نام "سقوط با اعتماد" یا "مرگ چرخشی" شناخته میشود. در این رفتار، عقابهای نر و ماده در حین پرواز به هم نزدیک شده و پنجههای خود را به هم قفل میکنند و سپس در حال سقوط به صورت چرخشی به زمین نزدیک میشوند.
🔻 این رفتار بیشتر در زمان جفتگیری عقابها دیده میشود. عقابهای نر و ماده با قفل کردن پنجههای خود و انجام چرخشهای هوایی، قدرت و تواناییهای خود را به هم نشان میدهند. این نمایش هوایی به تقویت پیوند و ارتباط بین آنها کمک میکند.
🔻 قفل کردن پنجهها و سقوط به زمین نشاندهنده اعتماد و هماهنگی بین دو عقاب است. این نمایش از قدرت، چابکی و هماهنگی به معنای واقعی، پیوند عمیقی بین دو عقاب ایجاد میکند و به آنها کمک میکند تا به عنوان یک زوج موفق در طبیعت بقا پیدا کنند.
🔻 با وجود هیجان و خطرات این رفتار، عقابها در آخرین لحظه قبل از برخورد با زمین پنجههای خود را آزاد کرده و دوباره به پرواز در میآیند. این رفتار نه تنها به عنوان یک نمایش جذاب و هیجانانگیز در طبیعت شناخته میشود، بلکه نمادی از تعهد و اعتماد بین دو موجود زنده است.
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_نهم
بابا منظورم رو نمي گرفت .
نیم نگاهي به مامان انداختم و
رو به بابا گفتم:
من –دائم کنارش مي مونم بابا . البته اگر شما بهم اجازه بدین.
بهم خیره شد . انگار داشت تو ذهنش حلاجي مي کرد حرفم رو .
دعا دعا کردم منظورم رو بفهمه.
بعد از چند ثانیه سكوت ، آروم گفت:
بابا –نمي شه دائم خونه شون باشي . پرستاری از امیرمهدی به اندازه ی کافي براشون خسته کننده مي شه .
این رفت و آمد ِ تو و موندنت ممكنه بیشتر اذیتشون کنه تا اینكه باری از روی دوششون برداره بابا باز هم متوجه منظورم نشد.
نفس پر حرصي کشیدم و نگاهم رو تو سالن بیمارستان چرخش دادم.
چطور بهش مي گفتم ؟
من دیگه اون مارالي نبودم که
راحت و بدون خجالت اومد تو خونه و بلند داد زد "بابا...پویا مي خواد بیاد خواستگاریم . قراره امشب مامانش زنگ
بزنه ... " . نه من دیگه اون دختر نبودم .
حالا شرم داشتم از اینكه بخوام چنین حرفي رو بزنم.
چشمام رو بستم .
اگر الان حرفي نمي زدم شاید دیر مي شد . همون لحظه وقت تصمیم گیری و اجازه گرفتن بود ،
همون لحظه وقت گفتن بود!
چشم باز کردم و با شرم رو به بابا گفتم:
من –بابا ! مي خوام اگر شما اجازه بدین زندگیمو با امیرمهدی شروع کنم!
ابروهای بابا برای بار دوم رو به بالا حرکت کرد و به قلب من ضربانی داد نا منظم.
سكوت کرد و این یعني باور نداشت چنین تقاضایي داشته باشم .
و نمي دونم چرا اون لحظه سكوتش رو تعبیر
کردم به اینكه با حرفم موافق نیست.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_نود
سكوت کرد و این یعني باور نداشت چنین تقاضایي داشته باشم .
و نمي دونم چرا اون لحظه سكوتش رو تعبیر
کردم به اینكه با حرفم موافق نیست.
نگاهم به سمت مامان حرکت کرد .
نگاه خیره ش نشون مي داد که حرفم برای اونم زیاد قابل باور نیست.
یه لحظه از اینكه درك نمي شم ، اینكه نميتونم به راحتي بگم که دیگه تحمل دوری از امیرمهدی رو ندارم باعث شد بغض کنم .
چرا گفتن کلمات انقدر برام سخت بود ؟
کلمات وزن دار شده بودن یا تقاضای من سنگین بود ؟
بابا هنوز خیره نگاهم مي کرد و من حس ميکردم دنیا دهن باز کرده تا من رو ببلعه.
حجم سكوتشون بار سنگیني بود روی دوشم ، و من حس کردم برای خالصي از این فشار باید حرفي بزنم .
زبون روی لب کشیدم و گفتم:
من –بابا من فقط مي خوام کنار امیرمهدی باشم . خودتون گفتین همیشه پشت مردم باشم و تنهاش نذارم . حالا منم مي خوام همین کار رو بكنم . مي خوام پا به پاش این
سختیا رو بگذرونم.
بابا با صدایي آروم تر از قبل و لحن پر سوالي گفت:
بابا –شما که هنوز عروسي نكردین مارال!
با دندونام فشاری روی لبم آوردم و خیره به جایي دیگه گفتم:
من –بابا ممكنه یك سال یا بیشتر طول بكشه تا امیرمهدی خوب بشه ، و بتونه دست و پاش رو حرکت بده.
خیره شدم بهش:
من –تازه بعدش که خوب شد باید بره سره کار . معلوم نیست بتونه تو همون بانك قبلي کار کنه . شاید ناچار شه بره دنبال یه کار دیگه . من باید چقدر صبر کنم تا خوب
بشه ، کار کنه ، پول در بیاره و بتونه برام عروسي بگیره ؟
چند سال بابا ؟ دو سال ؟ سه سال ؟
سرم رو کج کردم:
من –تا کي بمونم تو خونه تون تا بتونم برم سر خونه و زندگي خودم ؟
الان بهترین موقعه ست بابا ! مي ریم تو
همون طبقه ی بالای خونه شون .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_نود_و_یکم
من –تا کي بمونم تو خونه تون تا بتونم برم سر خونه و زندگي خودم ؟
الان بهترین موقعه ست بابا ! مي ریم تو
همون طبقه ی بالای خونه شون .
سری تكون داد:
بابا –مي دوني داری چي مي گي مارال ؟ امیرمهدی که درآمدی نداره !
چطوری مي خوای خرج اون زندگي رو بدی ؟ چطوری مي خوای تنهایي ازش پرستاری کني ؟
امیرمهدی نیاز داره تا چند نفر بهش رسیدگي کنن!
من –من دارم کار مي کنم بابا !
بابا –اون پولي که تو مي گیری مي تونه زندگي خودت رو به تنهایي بگذرونه ؟
تو فكر خرج امیرمهدی رو کردی ؟
مي دوني خرج تو هم مي افته رو دوش خونواده ش ؟ این درسته ؟
سرم رو به زیر انداختم . من نمي خواستم باری روی دوششون باشم . من فقط از تموم دنیا یه اتاق مي خواستم
که کنار شوهرم باشم و خودم پرستاریش رو بكنم . خواسته ی زیادی بود ؟
بابا - در ضمن ، وقتي من حرف از عروسي ميزنم نه اینكه حتماً باید یه جشن بزرگ برات بگیرن و کلي خرج کنن
که چي ؟ تو مي خوای بری سر زندگیت ! ... نه .... من مي خوام تو با عزت و احترام بری تو خونه ی شوهرت .
هر موقع ، تو هر شرایطي ، چه با جشن چه بي جشن ، مطمئن باشم عزت و احترام تو حفظ مي شه خودم دستت رو
مي ذارم تو دست شوهرت و مي فرستمت تو خونه ش.
نگاهش کردم.
حرفاش درست بود .
فكر پول رو نكرده بودم ، یعني در
اصل فقط به پرستاری فكر کرده بودم نه پولي که باید خرج می شد.
و عزت و احترامي که بابا ازش مي گفت ! شاید از روز اول جشن عروسي ، همون شادی و پایكوبي بود برای نشون
دادن ارج و قرب یه زن به منظور رفتن به خونه ی شوهرش
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_نود_و_دوم
و عزت و احترامي که بابا ازش مي گفت ! شاید از روز اول جشن عروسي ، همون شادی و پایكوبي بود برای نشون
دادن ارج و قرب یه زن به منظور رفتن به خونه ی شوهرش .
که در طي تاریخ هر کس برای ارزش گذاری بیشتر چیزی به آداب و رسومش اضافه کرد و ما انقدر در اون آداب غرق شدیم که اصل و هدف اون رو فراموش کردیم.
اون لحظه اما درست متوجه نشدم از نظر بابا چه چیزی عزت و احترام محسوب مي شه .
برای همین گفتم:
من –بابا خونواده ی امیرمهدی خوبن ، خیلي خوبن . بعید مي دونم حرفي بزنن یا کاری کنن که من از پیشنهادم
پشیمون بشم.
بابا –من بیشتر از اونچه فكر مي کني به پدر و مادرش اطمینان دارم . مشكل من افرادی از خونواده ی اونا و خودمون هستن که به ظواهر اهمیت ميدن . آدمایي که عزت یه زن رو به راه انداختن ساز و دهل و پوشیدن
لباس عروس مي بینن . جلوی حرف اونا رو نمي توني بگیری مارال!
سری تكون دادم.
شاید دم دست ترین آدمي که مي شد به حرفای بابا ربطش بدم بینمون ایستاده بود . حاج عموی امیرمهدی که
هنوز هم چندان روی خوشي به من نشون نمي داد .
اگر چه حرفي نمي زد که روحم رو آزار بده ولي سكوتش در مقابلم و تنها اکتفا کردن به دادن جواب "سلامم "مُهر
تأییدی بود بر نادیده گرفتنم.
نفسي از سر درموندگي کشیدم .
کاری از دستم بر نمي اومد .
مجبور بودم تن بدم به اونچه که تو سرنوشتم نوشته شده بود.
با صدای پرستار ، چرخیدم و چشم دوختم به باباجون و مامان طاهره که کنار هم ایستاده بودن.
پرستار برگه ای رو داد دست پدر امیرمهدی و گفت:
این لیست وسایلي که باید تو خونه داشته باشین . امروز فردا هم یکی بیاد که بهش یاد بدیم باید برای مریضتون چه کارایي انجام بده
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem