eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 نگاه استعماری غرب به زن؛ این قسمت: اشک های گاگا 🔻 و خواننده مشهور آمريكايی که شرکت های و برای دست و پا می شکنند در مراسم فرش قرمز ELLE با یک کت و شلوار گشاد بر روی سن رفت و با چشمانی گریان گفت در غرب همه مرا به خاطر لباس‌های و می خواهند نه خودم.... 🔻به عنوان یکی از بازماندگان آزار جنسی، به عنوان یک زن که با درد مزمن زندگی می کند، ... 🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین 7⃣2⃣ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 🔰پیشگیری از تاول پا در پیاده‌روی اربعین ⓵⇐ استفاده از دمپایی ⓶⇐ پوشیدن جوراب های ضخیم ⓷⇐ استراحت، شستن و هوا خوردن پاها هر چند ساعت ⓸⇐ شستن و ماساژ پاها ⓹⇐از يكی دو هفته قبل از سفر چند بار پای خود را ترجيحا تا مچ حنا بگذاريد. ⭕️اين كار را به ويژه اگر پوست نازک و حسّاسی داريد حتماً انجام دهيد. برای تأثيرگذاری بيشتر، حنا را با كمی گلاب و موردمخلوط كنيد. 💢به ويژه مورد به تقويت پوست و عضلات و تاندون ها كمك زيادی می كند. ☜ می توانيد حنا را با كمی آبليمو و نمك خمير كنيد و روی پايتان بگذاريد. ميزان نمك يك پنجم حنا باشد و آبليمو هم به جای آب استفاده شود. ✍ادامه دارد.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین8⃣2⃣ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 🔰تدابیر تاول و سوختگی 🍯 ⇐پانسمان با مقدار زيادی عسل می تواند بدترين سوختگی ها و تاول ها را هم كنترل كند. هر ٢٤ ساعت، پانسمان را تعويض كنيد. ❍⇦در زخمهای تازه، زخم را باعسل پر كنيد و با پانسمان فشاری لبه های آن را به هم نزديك كنيد و ببنديد. ❍⇦ مقداری آب ليمو را با روغن نارگيل تركيب كرده و بر روی تاول های پوستی ماساژ دهيد. ⇐ گذاشتن پارچه خيس شده در آب يخ و تعويض مكرّر آن. 🥃⇐ يك پارچه نخی را با سركه خیسانده روی ناحيه سوخته بگذاريد. ✍ادامه دارد.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین9⃣2⃣ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 🔰راههای پیشگیری از عرق سوز شدن ۩←از لباس زير نخی و گشاد استفاده كنيد. 👌روزی يكی، دو بار در دستشويی يا حمام ناحيه كشاله ران را با آب و صابون شستشو دهيد و سپس كاملاً خشك كنيد. البته دقّت كنيد شستشوی زياد باعث خشك شدن پوست اين ناحيه نشود. ❀←از مصرف غذاهای تندوتيز، خيلی شيرين و خيلی چرب پرهیز كنيد. ⭕️ درصورت امكان، هر شب لباس زير خود را عوض كنيد. 🍯ماليدن عسل یا گلاب و یا مخلوط عسل و گلاب، روغن زيتون، روغن بنفشه، روغن كدو، روغن خيار، سدر،مورد، پماد زينك اكسايد، پمادكالاندولا و ... در پيشگيری از اين مشكل مفيد است. ☜راه مناسب ديگر اين است كه در حمّام روی نواحی مستعد، سركه يا آبليمو ماليده بعد از چند دقيقه آبكشی كنيد و کاملا خشک کنید. ✨در صورت ايجاد عرقسوز، باز هم شستشو با آب و صابون انجام شود و بعد از خشك شدن از داروهای که بالا نام بردیم استفاده شود. ✍ادامه دارد.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیراربعین0⃣3⃣ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 🔰تدابیر عرق ریزی زیاد و بدبویی عرق ▪️اگر جزء افرادی هستید كه عرق بدبویی داريد و نگران هستيد كه همراهان شما در طول پياده روی از اين بابت اذیت شوند بهتر است؛ ❍← مدتی قبل از سفر روزی چند استكان از مخلوط مساوی عرقهای كاسنی و شاهتره ميل كنيد. در صورت داشتن طبع و غلبه های مزاجی گرم. ❍←مصرف غذاهای چرب، تند، غليظ و ديرهضم را كم كنيد. ❍←غذاهايی مانند پياز و شنبليله كه بوی بدن را بد ميكنند كمتر مصرف كنيد. ❍← مقداری گلاب يا هل به خوراكيهای خود اضافه كنيد. ❍←ميتوانيد پودر دارچين را به همراه داشته باشيد و در طول سفر هم در وعده صبحانه همراه چای مصرف كنيد. ✤←مصرف روزانه كرفس و زردآلوی تازه يا خيسانده برگه آن از مدتی قبل از سفر هم مفيد است. ✤←مدتی قبل از سفر، بعد از استحمام، ليف را به سركه يا آبليمو آغشته كنيد و روي بدن به ويژه زيربغل و كشاله ران بكشيد و بعد از چند دقيقه آبكشی كنيد.( اين كار را در طول سفر هم ميتوانيد ادامه دهيد.) ❍←ازجمله اقدامات خوب ديگر ماساژ و ضماد كردن نواحی فوق با پودر زاج سفيد، پودر گل سرخ، پودر برگ سيب و ... است. ⭕️ استفاده از لباسهای زير نخی، تعويض و شستشوی روزانه آنها و استحمام روزانه هم درحد امكان انجام شود. ✍ادامه دارد.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
پیش از آنکه کار بزرگی بکنید، باید انتظار آن را از خودتان داشته باشید.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 امیرمهدی با دست هایي که کم تواني رو فریاد مي زدن سعي داشت خودش رو از تخت پایین بكشه و توجهي به پاهای بي حسش نداشت. خم شده بود و سعي داشت پاهاش رو از حصار پتوی کشیده شده رو پاهاش نجات بده . یك دستش رو به طرف زمین دراز کرده بود. با دیدنم تلاشش رو بیشتر کرد و بریده بریده گفت: امیرمهدی –مممااااااا .....رر ..اااااالللللللل ... خ.. و .... بي ؟ ....چی ..چي .... چي .. ش ..... شده ؟ لیوان شكسته .. امیرمهدی معلق بین تخت و زمین ... سوزش پوست صورتم و جراحت عمیق قلبم ، خیلي زود کمرنگ شدن . تو اون لحظه من فقط لب های امیرمهدی رو مي دیدم که از هم گشوده مي شد. شوك زده ، نیم قدم جلو رفتم. از فشاری که به خودش مي آورد به نفس نفس افتاده بود. زیر لب و نجواگونه گفتم: من –داری حرف مي زني! و باز نیم قدم جلو رفتم. هنوز دست های ناتوانش معلق بود و البته نیمه ی تنش ، و چیزی نمونده بود به سقوطش . اما هیجان ناشي از تكون خوردن لب هاش کاملا ً مغزم رو تعطیل کرده بود و تواني برای حلاجي موقعیتش نداشتم باز نیم قدم جلو رفتم . منتظر بودم تا کلمه ی دیگه ای رو هر چند با لكنت ، ادا کنه. اصلا ً حواسم به لیوان شكسته نبود و من باز نیم قدم جلو رفتم و با صدایي که حس مي کردم مي شنوه گفتم: من –داری حرف مي زني امیرمهدی! نفس زنون نگاهم کرد . و همین باعث شد کاملا ً تعادلش رو از دست بده. یه لحظه مغزم شورش کرد. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 نفس زنون نگاهم کرد . و همین باعث شد کاملا ً تعادلش رو از دست بده. یه لحظه مغزم شورش کرد. شوهرم در عین ناتواني در حال سقوط بود و مطمئناً به خاطر وضعیتش و ناتواني در کنترل خودش ، با صورت به زمین مي خورد. قبل از بلند شدن صدای "وای "گفتن مامان طاهره و باباجون و نرگس ، هجوم بردم به زیر شونه هاش که چند سانتي باقي نمونده بود به مماس شدنش با زمین ، و شدم تكیه گاهش. و تازه صدای نرگس و مامان طاهره به گوشم خورد که با هم گفتن: -مواظب شیشه باش. و ناخودآگاه سر چرخوندم به سمت میز و لیواني که مي دونستم به زیر افتاده و چند تكه شده . تكه ی شكسته ی ته لیوان ، با برآمدگي ای تیز ، درست چند میلیمتری زانوم بود . همون زانویي که ستونم شد تا تكیه گاه امیرمهدی باشم. نفسي از سر آسودگي کشیدم . که نه پای من برید و نه امیرمهدی زمین خورد . توی مغزم به خودم فرمان دادم که حتماً در اولین فرصت صدقه ای بدم به شكرانه ی رفع همین بلای کوچك. عطر تن امیرمهدی باعث شد برای لحظه ای حالم دگرگون شه و ناخودآگاه رفت که چشم ببندم و لذت ببرم از چیزی که نزدیك به سه ماه ازش بي بهره بودم . اما با به یاد آوردن وضعیتش که بالا تنه ش روی دوش من و پاهاش روی تخت بود ، چشمام بسته نشده باز شد. مي خواستم تلاش کنم برای بلند شدن و بدن لمس و سنگین امیرمهدی رو تكون دادن که دستای قوی باباجون وخان عمو به کمكم اومدن ‌. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 مي خواستم تلاش کنم برای بلند شدن و بدن لمس و سنگین امیرمهدی رو تكون دادن که دستای قوی باباجون و خان عمو به کمكم اومدن . سنگینیش رو از روی بدنم برداشتن و آروم رو تخت قرارش دادن . و من مبهوت نگاه امیرمهدی بودم که لحظه ای دست از سرم بر نداشت . گرمای نگاهش تو عصر اون روز پاییزی نوید صبر بر حكمت خدا بود . من خدایي داشتم که پاداش صبرم رو همون طور مي داد که دوست داشتم . من دوست داشتني ها رو بارها و بارها از خدا هدیه گرفتم. صدای کشیده شدن جاروی دستي ، روی فرش و کف سرامیک اتاق باعث شد به پشت سرم نگاه کنم . نرگس با سری پایین مشغول بود . صدای آروم فین فینش نشون مي داد از خوشحالي قادر به سرکوب هیجانش نشده. لبخندی زدم و با ذوق به سمت در اتاق برگشتم تا حال مامان طاهره رو ببینم که با دیدن ملیكا در کنار چهارچوب در ، خشمم بار دیگه فوران کرد. اخم کردم و پر حرص و طلبكار به سمتش رفتم. نگاهش به سمتم برگشت و اونم اخم کرد. جلوش ایستادم و سعي کردم با آروم ترین صدای ممكن حرفم رو بزنم: من –اینجا چیكار مي کني ؟ ملیكا –به تو مربوط نیست. من –اینجا خونه ی منه. ملیكا –منم به خاطر تو نیومدم ، اومدم... نذاشتم ادامه بده . با لحن بدی گفتم: من –چیه به خاطر شوهرم اومدی ؟ و "شوهرم "رو غلیظ گفتم تا یادش بیفته نسبت من و اون مرد روی تخت خوابیده رو. اخمش بیشتر شد. ملیكا –اگه شوهرت برات مهم بود نمي رفتي با اون پسره ی بدتر از خودت حرف بزني! و پوزخندی زد. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 ملیكا –اگه شوهرت برات مهم بود نمي رفتي با اون پسره ی بدتر از خودت حرف بزني! و پوزخندی زد. سینه به سینه اش ایستادم قاطعانه گفتم: من –برو از خونه م بیرون تا نزدم لهت کنم! به آني چشماش گرد شد و ناباور نگاهم کرد . شاید فكر نمي کرد از چنین ادبیاتي استفاده کنم . اما من داشتم متقابله به مثل ميکردم . وقتي اون انقدر راحت به من توهین مي کرد دیگه نمي تونستم آروم بمونم . به نظرم زیاد در مقابلش سكوت کرده بودم. دوباره اخم کرد : ملیکا –اینجا خونه ی تو نیست که احساس صاحبخونه ای بهت دست داده. اینبار من پوزخند زدم: من –اتفاقاً برعكس . اینجا دقیقاً خونه ی من و شوهرمه. ملیكا –زیادی دور برداشتي. من –تو هم زیادی روت زیاد شده . برو تا نزدم فكت رو بیارم پایین. و اون وسط ، بین اون همه جدی بودن و حرص خوردن ، با اون حجم عظیم خشم ، برای لحظه ای خنده م گرفت چرا که اصطلاح "فكت رو میارم پایین "از اصطلاحات اون زمان پویا بود. تآثیرات بودن در کنار پویا عجیب هنوز در من وجود داشت . این دقیقاً مصداق این حرف بود که تآثیر اعمالمون تا مدت ها توی زندگیمون نقش داره . و بودن با پویا یكي از کارهای اشتباه من بود. پویا رو با حرف ملیكا از تو ذهنم بیرون کردم. ملیكا –بزن ببینم چجوری مي زني! مثل همیشه جَری بود و منم اینبار حاضر نبودم کوتاه بیام. کمي خودم رو جلو کشیدم و با بدنم فشاری سخت بهش دادم که قدمي به عقب رونده شد. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا