8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 نگاه استعماری غرب به زن؛
این قسمت: اشک های گاگا
🔻 #ليدی_گاگا #رقاص و خواننده مشهور آمريكايی که شرکت های #مد و #لباس برای #بدنش دست و پا می شکنند در مراسم فرش قرمز ELLE با یک کت و شلوار گشاد #مردانه بر روی سن رفت و با چشمانی گریان گفت در غرب همه مرا به خاطر لباسهای #سکسی و #تن #عریانم می خواهند نه خودم....
🔻به عنوان یکی از بازماندگان آزار جنسی، به عنوان یک زن که با درد مزمن زندگی می کند، ...
#جنایات_غرب
#زن_غربی
#اسلام
#حجاب
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین 7⃣2⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰پیشگیری از تاول پا در پیادهروی اربعین
⓵⇐ استفاده از دمپایی
⓶⇐ پوشیدن جوراب های ضخیم
⓷⇐ استراحت، شستن و هوا خوردن پاها هر چند ساعت
⓸⇐ شستن و ماساژ پاها
⓹⇐از يكی دو هفته قبل از سفر چند بار پای خود را ترجيحا تا مچ حنا بگذاريد.
⭕️اين كار را به ويژه اگر پوست نازک و حسّاسی داريد حتماً انجام دهيد. برای تأثيرگذاری بيشتر، حنا را با كمی گلاب و موردمخلوط كنيد.
💢به ويژه مورد به تقويت پوست و عضلات و تاندون ها كمك زيادی می كند.
☜ می توانيد حنا را با كمی آبليمو و نمك خمير كنيد و روی پايتان بگذاريد. ميزان نمك يك پنجم حنا باشد و آبليمو هم به جای آب استفاده شود.
✍ادامه دارد....
#اربعین
#تدابیر_اربعین
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین8⃣2⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰تدابیر تاول و سوختگی
🍯 ⇐پانسمان با مقدار زيادی عسل می تواند بدترين سوختگی ها و تاول ها را هم كنترل كند. هر ٢٤ ساعت، پانسمان را تعويض كنيد.
❍⇦در زخمهای تازه، زخم را باعسل پر كنيد و با پانسمان فشاری لبه های آن را به هم نزديك كنيد و ببنديد.
❍⇦ مقداری آب ليمو را با روغن نارگيل تركيب كرده و بر روی تاول های پوستی ماساژ دهيد.
⇐ گذاشتن پارچه خيس شده در آب يخ و تعويض مكرّر آن.
🥃⇐ يك پارچه نخی را با سركه خیسانده روی ناحيه سوخته بگذاريد.
✍ادامه دارد....
#اربعین
#تدابیر_اربعین
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیر اربعین9⃣2⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰راههای پیشگیری از عرق سوز شدن
۩←از لباس زير نخی و گشاد استفاده كنيد.
👌روزی يكی، دو بار در دستشويی يا حمام ناحيه كشاله ران را با آب و صابون شستشو دهيد و سپس كاملاً خشك كنيد. البته دقّت كنيد شستشوی زياد باعث خشك شدن پوست اين ناحيه نشود.
❀←از مصرف غذاهای تندوتيز، خيلی شيرين و خيلی چرب پرهیز كنيد.
⭕️ درصورت امكان، هر شب لباس زير خود را عوض كنيد.
🍯ماليدن عسل یا گلاب و یا مخلوط عسل و گلاب، روغن زيتون، روغن بنفشه، روغن كدو، روغن خيار، سدر،مورد، پماد زينك اكسايد، پمادكالاندولا و ... در پيشگيری از اين مشكل مفيد است.
☜راه مناسب ديگر اين است كه در حمّام روی نواحی مستعد، سركه يا آبليمو ماليده بعد از چند دقيقه آبكشی كنيد و کاملا خشک کنید.
✨در صورت ايجاد عرقسوز، باز هم شستشو با آب و صابون انجام شود و بعد از خشك شدن از داروهای که بالا نام بردیم استفاده شود.
✍ادامه دارد....
#اربعین
#تدابیر_اربعین
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴تدابیراربعین0⃣3⃣
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔰تدابیر عرق ریزی زیاد و بدبویی عرق
▪️اگر جزء افرادی هستید كه عرق بدبویی داريد و نگران هستيد كه همراهان شما در طول پياده روی از اين بابت اذیت شوند بهتر است؛
❍← مدتی قبل از سفر روزی چند استكان از مخلوط مساوی عرقهای كاسنی و شاهتره ميل كنيد. در صورت داشتن طبع و غلبه های مزاجی گرم.
❍←مصرف غذاهای چرب، تند، غليظ و ديرهضم را كم كنيد.
❍←غذاهايی مانند پياز و شنبليله كه بوی بدن را بد ميكنند كمتر مصرف كنيد.
❍← مقداری گلاب يا هل به خوراكيهای خود اضافه كنيد.
❍←ميتوانيد پودر دارچين را به همراه داشته باشيد و در طول سفر هم در وعده صبحانه همراه چای مصرف كنيد.
✤←مصرف روزانه كرفس و زردآلوی تازه يا خيسانده برگه آن از مدتی قبل از سفر هم مفيد است.
✤←مدتی قبل از سفر، بعد از استحمام، ليف را به سركه يا آبليمو آغشته كنيد و روي بدن به ويژه زيربغل و كشاله ران بكشيد و بعد از چند دقيقه آبكشی كنيد.( اين كار را در طول سفر هم ميتوانيد ادامه دهيد.)
❍←ازجمله اقدامات خوب ديگر ماساژ و ضماد كردن نواحی فوق با پودر زاج سفيد، پودر گل سرخ، پودر برگ سيب و ... است.
⭕️ استفاده از لباسهای زير نخی، تعويض و شستشوی روزانه آنها و استحمام روزانه هم درحد امكان انجام شود.
✍ادامه دارد....
#اربعین
#تدابیر_اربعین
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
پیش
از
آنکه
کار
بزرگی
بکنید،
باید
انتظار
آن
را
از
خودتان
داشته
باشید.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_چهل_و_نهم
امیرمهدی با دست هایي که کم تواني رو فریاد مي زدن سعي
داشت خودش رو از تخت پایین بكشه و توجهي به پاهای بي حسش نداشت.
خم شده بود و سعي داشت پاهاش رو از حصار پتوی کشیده شده رو پاهاش نجات بده .
یك دستش رو به طرف
زمین دراز کرده بود.
با دیدنم تلاشش رو بیشتر کرد و بریده بریده گفت:
امیرمهدی –مممااااااا .....رر ..اااااالللللللل ...
خ.. و .... بي ؟ ....چی ..چي .... چي .. ش ..... شده ؟
لیوان شكسته .. امیرمهدی معلق بین تخت و زمین ...
سوزش پوست صورتم و جراحت عمیق قلبم ، خیلي زود کمرنگ شدن .
تو اون لحظه من فقط لب های امیرمهدی رو مي دیدم که از هم گشوده مي شد.
شوك زده ، نیم قدم جلو رفتم.
از فشاری که به خودش مي آورد به نفس نفس افتاده بود.
زیر لب و نجواگونه گفتم:
من –داری حرف مي زني!
و باز نیم قدم جلو رفتم.
هنوز دست های ناتوانش معلق بود و البته نیمه ی تنش ، و چیزی نمونده بود به سقوطش .
اما هیجان ناشي از
تكون خوردن لب هاش کاملا ً مغزم رو تعطیل کرده بود و تواني برای حلاجي موقعیتش نداشتم
باز نیم قدم جلو رفتم .
منتظر بودم تا کلمه ی دیگه ای رو
هر چند با لكنت ، ادا کنه.
اصلا ً حواسم به لیوان شكسته نبود و من باز نیم قدم جلو رفتم و با صدایي که حس
مي کردم مي شنوه گفتم:
من –داری حرف مي زني امیرمهدی!
نفس زنون نگاهم کرد . و همین باعث شد کاملا ً تعادلش رو از دست بده.
یه لحظه مغزم شورش کرد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پنجاهم
نفس زنون نگاهم کرد .
و همین باعث شد کاملا ً تعادلش رو
از دست بده.
یه لحظه مغزم شورش کرد.
شوهرم در عین ناتواني در حال سقوط بود و مطمئناً به خاطر وضعیتش و ناتواني در کنترل خودش ، با صورت به زمین مي خورد.
قبل از بلند شدن صدای "وای "گفتن مامان طاهره و باباجون و نرگس ، هجوم بردم به زیر شونه هاش که چند
سانتي باقي نمونده بود به مماس شدنش با زمین ، و شدم تكیه گاهش.
و تازه صدای نرگس و مامان طاهره به گوشم خورد که با هم گفتن:
-مواظب شیشه باش.
و ناخودآگاه سر چرخوندم به سمت میز و لیواني که مي
دونستم به زیر افتاده و چند تكه شده . تكه ی شكسته ی ته لیوان ، با برآمدگي ای تیز ، درست چند میلیمتری زانوم
بود . همون زانویي که ستونم شد تا تكیه گاه
امیرمهدی باشم.
نفسي از سر آسودگي کشیدم . که نه پای من برید و نه امیرمهدی زمین خورد .
توی مغزم به خودم فرمان دادم که
حتماً در اولین فرصت صدقه ای بدم به شكرانه ی رفع
همین بلای کوچك.
عطر تن امیرمهدی باعث شد برای لحظه ای حالم دگرگون
شه و ناخودآگاه رفت که چشم ببندم و لذت ببرم از چیزی که نزدیك به سه ماه ازش بي بهره بودم .
اما با به یاد آوردن وضعیتش که بالا تنه ش روی دوش من و پاهاش روی تخت بود ، چشمام بسته نشده باز شد.
مي خواستم تلاش کنم برای بلند شدن و بدن لمس و سنگین امیرمهدی رو تكون دادن که دستای قوی باباجون
وخان عمو به کمكم اومدن .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_یکم
مي خواستم تلاش کنم برای بلند شدن و بدن لمس و سنگین امیرمهدی رو تكون دادن که دستای قوی باباجون
و خان عمو به کمكم اومدن .
سنگینیش رو از روی بدنم برداشتن و آروم رو تخت قرارش دادن .
و من مبهوت نگاه امیرمهدی بودم که لحظه ای دست از سرم بر نداشت .
گرمای نگاهش تو عصر اون روز پاییزی نوید صبر بر حكمت خدا بود .
من خدایي داشتم که پاداش صبرم رو همون
طور مي داد که دوست داشتم .
من دوست داشتني ها رو
بارها و بارها از خدا هدیه گرفتم.
صدای کشیده شدن جاروی دستي ، روی فرش و کف سرامیک اتاق باعث شد به پشت سرم نگاه کنم .
نرگس با سری پایین مشغول بود .
صدای آروم فین فینش نشون مي داد از خوشحالي قادر به سرکوب هیجانش نشده.
لبخندی زدم و با ذوق به سمت در اتاق برگشتم تا حال
مامان طاهره رو ببینم که با دیدن ملیكا در کنار چهارچوب در ، خشمم بار دیگه فوران کرد.
اخم کردم و پر حرص و طلبكار به سمتش رفتم.
نگاهش به سمتم برگشت و اونم اخم کرد.
جلوش ایستادم و سعي کردم با آروم ترین صدای ممكن حرفم رو بزنم:
من –اینجا چیكار مي کني ؟
ملیكا –به تو مربوط نیست.
من –اینجا خونه ی منه.
ملیكا –منم به خاطر تو نیومدم ، اومدم...
نذاشتم ادامه بده . با لحن بدی گفتم:
من –چیه به خاطر شوهرم اومدی ؟
و "شوهرم "رو غلیظ گفتم تا یادش بیفته نسبت من و اون مرد روی تخت خوابیده رو.
اخمش بیشتر شد.
ملیكا –اگه شوهرت برات مهم بود نمي رفتي با اون پسره ی بدتر از خودت حرف بزني!
و پوزخندی زد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_دوم
ملیكا –اگه شوهرت برات مهم بود نمي رفتي با اون پسره ی بدتر از خودت حرف بزني!
و پوزخندی زد.
سینه به سینه اش ایستادم قاطعانه گفتم:
من –برو از خونه م بیرون تا نزدم لهت کنم!
به آني چشماش گرد شد و ناباور نگاهم کرد . شاید فكر نمي کرد از چنین ادبیاتي استفاده کنم . اما من داشتم متقابله به مثل ميکردم . وقتي اون انقدر راحت به من
توهین مي کرد دیگه نمي تونستم آروم بمونم .
به نظرم زیاد در مقابلش سكوت کرده بودم.
دوباره اخم کرد :
ملیکا –اینجا خونه ی تو نیست که احساس صاحبخونه ای بهت دست داده.
اینبار من پوزخند زدم:
من –اتفاقاً برعكس . اینجا دقیقاً خونه ی من و شوهرمه.
ملیكا –زیادی دور برداشتي.
من –تو هم زیادی روت زیاد شده . برو تا نزدم فكت رو بیارم پایین.
و اون وسط ، بین اون همه جدی بودن و حرص خوردن ، با
اون حجم عظیم خشم ، برای لحظه ای
خنده م گرفت
چرا که اصطلاح "فكت رو میارم پایین "از اصطلاحات اون زمان پویا بود.
تآثیرات بودن در کنار پویا عجیب هنوز در من وجود داشت
. این دقیقاً مصداق این حرف بود که تآثیر اعمالمون تا
مدت ها توی زندگیمون نقش داره . و بودن با پویا یكي از
کارهای اشتباه من بود.
پویا رو با حرف ملیكا از تو ذهنم بیرون کردم.
ملیكا –بزن ببینم چجوری مي زني!
مثل همیشه جَری بود و منم اینبار حاضر نبودم کوتاه بیام.
کمي خودم رو جلو کشیدم و با بدنم فشاری سخت بهش
دادم که قدمي به عقب رونده شد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem