eitaa logo
هِیئَتِ دُختَـرانِ طــوبیٰ 🌿
440 دنبال‌کننده
850 عکس
262 ویدیو
4 فایل
🌿 السلام عَلَیکَ یَا أباعَبدِاللهِ 🌿 زیر بیرق شما که می آییم دلمان قرص می‌شود 💕 جهت اوامر شما... @mehr_rrr @Sahba_sb1 https://eitaa.com/joinchat/1575551457C9c7dc75227
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله خب همه چی برمیگرده به روزی که مامانم داشت با گروهشون میرفت مشهد هر موقع میرفتن دخترا رو هم میبردن ولی اینبار گفتن نه دخترا رو نمیبرن لحضه ای که رفتم مامانم رو راه بندازم یه حس دلشکستگی یه حس جا موندن بغض کرده بودم وقتی رفتن خیلی ناراحت بودم یه شب مثل همیشه تو گوشی بودم که دیدم یسنا بیوگرافی گذاشته امام رضا بطلب قبل اینکه بهش پیام بده پیام داد حنانه راهی مشهد شدم یهو بغض کردم دوباره هوای مشهد اومد سراغم گفت دارم با کوثر اینا میرم گفتم منم میخوام بیام گفت مهلت تموم شده اون لحضه فقط داشتم به مشهد فک میکردم میخواستم دعا کنم یکی کنسل کنه ولی از خود امام رضا خواستم بطلبه تا اینکه فرداش مامانم از مشهد برگشت قضیه رو بهش گفتم مامانم خوشحال شد رضایت سفر رو داد تو عالم‌خودم غرق شدم اولین سفر مجردی اونم مشهد چی از این بهتر که همون لحضه شماره کوثر رو گرفتم زنگ زدم قبل اینکه بگم واسه چی زنگ زدم گفت واسه مشهد زنگ زدی همین الان چیزایی که لازمه رو بفرست گیج منگ بودم نمیدونستم این یعنی میتونم برم یا نه کوثر گفت وایسا ببینم چجوری میشه به اندازه یه نفر میشه که یه ربع بعد دوباره زنگ زدم گفت حنانه درست شد گفت برو خوشحالیتو کن قط کرد نشستم گریه کردم بالاخره بغض اون‌چند روز شکست حس عجیبی بود اینقدر یهویی آقا بطلبه همه چی ردیف شه حس میکنی پیشته صداتو میشنوه تو لحضه باهاته نمیزاره ناامید بمونی اشک و ذوق خوشحالی امام رضا غم هامو خرید حال خوب بهم داد؛)) "" و اما شروع سفر وقتی رسیدم به فکر ساعت رفتن به حرم بودم که خداروشکر زود رفتیم شروع به خوندن نماز کردیم همه جا ساکت بود نوبت زیارت بود رسیدم صحن اصلی و اون حسی که میگه الانه که اشک سرازیر شه اومد سراغم رفتیم زیارت و اشک سرازیر شد چشمم به ضریح افتاد دلم اروم گرفت همه چی یادم رفت فقط میخواستم گریه کنم اینکه هرکی با یه شکل مختلف با یه درد دیگه تو حس و حال خودش نزدیک ضریح میشد و همه مهمون امام رضا بودیم قشنگ بود صدای لوستر های دوره ضریح قشنگی خود ضریح.." بعدش رفتیم چای خانه و اینکه تا ما چایی گرفتیم بسته شد انگار چایی ما رضو شد بود تو اون دو روز خیلی خوش گذشت مثل همیشه امام رضا مهمون نوازی کرد اصن مگه میشه به مهمون امام رضا بد بگذره.؟ تو اون دو روز کل فکر و ذکرم حرم رفتن بود اون دو روز به قدر چهار روز انگار تو مشهد بودم و اما روز آخر که بدون ثبت نام امام رضا خودش صبحونه مارو داخل حرم حاضر کرد وقتی خادم نزدیک شد صبحونه رو داد حتا موقع رفتن هم‌حواسش به ما بود خدافظی که نه ولی اینکه نمیدونی دوباره کی قسمت میشه بری مشهد کی دوباره می‌طلبه باعث گریه میشه و بابت حس کردن همه این لحظات و کل این سفر امام رضا ممنون خدایا شکرت❤️" 💕