eitaa logo
پشت هیچستانم
649 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین: @Saeed_Bojar
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🦋🍂🍁🌹🍂🍁 مانند او نداشت کسی ذوق شاعری استاد بود و داشت توان سخنوری غرق سکوت بود اگر چه در انجمن ذهنش همیشه بود پُر از نکته پروری واژه به واژه در پی مضمون بکر بود هرگز نگفت هر سخنی بود سرسری پنجاه سال بود به گوشم نوای او مرثیه ی حسین ، پس از مدح حیدری شد آسمانی و به عزایش زمین گریست روحش گذشت از طَبَقِ ماه و مشتری پوشید چشم و روز ادب را سیاه کرد کاشان عزا گرفت برای مُشجّری "رحمت"هزار حیف که محبوب ما گذشت زانوی غم گرفت بغل ، شعر و شاعری انجمن ادبی سیلک کاشان 🍃☘🌸🥀🌸☘🍃 پشت هیچستانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌تلنگر ... ... برای شما همراهان گرامی . امید که مقبول افتد . 🍂🍁🌸🥀🌸🍁🍂 پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49
... 🍃☘🌸🌹🌸☘🍃 هر روز صبح که بیدار میشوی ، خدا را شکر کن . نه تنها یک بار ، بلکه هزاران بار خداوند متعال را به خاطر شکر کن . خدا را شکر کن که دوباره روزی جدید شروع شده و تو هنوز تا آن روز را رقم بزنی . پس خدا رو شکر شکر که . خدارو شکر که هستیم و در کنار هم می‌شویم. خداروشکر که در کنار هم ذکر میگوییم به دوستی ... پایدار باشید . 🦋🍂🍁🍎🍁🍂🦋 پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49 روزتون سرشار از نور الهی امید تون به خدا .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای مخاطبان گرامی و همراهان ارجمندم برای الهی که خیر ببارد . 🍃☘🌸🍎🌸☘🍃 پشت هیچستانم
پشت هیچستانم
✍ این عکس مرحوم حاج حسین اسماعیلیان را دوست هنرمند عکاسم استاد حسین بیدگلی ثبت و‌ ضبط کرده اند . وقت
برای یاد آوری و . به یاد دوست عزیز و همکلاسی غرق به خون خفته شهید 🍂🍁🥀🦋🍁🍂 پیشتر در پستی به یاد پدر مرحوم و داغدارت حاج حسین چند سطری نوشتم و‌ قول داده بودم کمی برایت درد و دل کنم و با هم گپی داشته باشیم. امروز که چهارم دی ماه است و به مناسبت رشادت و‌ ایثارگری بیش از صدها تن از عزیزان گلگون کفن شده در عملیات های کربلای چهار و پنج روز شهرستان آران و بیدگل نامگذاری شده است گفتم چند جمله ای را با هم مرور کنیم: یادت هست روزی که عزم جزم کرده بودید برای رفتن به جبهه آمدی با خوشرویی هرچه تمام نسبت به قبل گفتی بیا با هم برویم ،خوش میگذره... از شما اصرار و من خجالت زده سرم پایین افتاده بود و جوابی نداشتم بدهم. با لبخندی از من پرسیدی ٫سعید٫ میترسی!؟ امروز میخواهم اعتراف کنم: به بزرگی یاد و نامت نه اینکه ترس وجودم را نگرفته بود، چرا ترسیده بودم و نگران . ولی نه ترس از حضور و اینکه حالا غبطه میخورم ایکاش که با هم راهی شده بودیم و الان در کنارت بودم. بماند که را نداشتم و از واگویه دلم میگذرم ولی ترس واقعی ام چیزه دیگری بود که پس از سالها از شهادت و رفتن شما و امثال شما شاهدش هستم این ترس بود و در حال حاضر بیشتر من را میسوزاند. ترسی که نمی توانم روایت آن را هم به زبان بیاورم.‌ به نام و‌ یاد شهید و شهادت چه حقی را ناحق کرده و میکنند. عده ای چنان بر میز و صندلی های خود چسبیده اند که گویا پیشتر از این قباله کرده اند. علی جان ترسم از این بود باشم و ببینم آنچه را که ایکاش شاهدش نمیبودم. خوشا به سعادت تان هیچستانم