eitaa logo
پشت هیچستانم
655 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین: @Saeed_Bojar
مشاهده در ایتا
دانلود
و آخرین ... 🍃☘🍂🥀🍂☘🍃 "هنوز دلتنگیم" هر سال و ماه که می آیند، گویی هنوز چهل روز از ماجرای جهل بشر و نقش بر قواره خاک می گذرد ... چه مصیبت ها که پس از ذبح حق ، بر روزگار آدم رقم نخورد ... ... هنوز دلتنگیم ... ، تفسیر ظلمی ست که بر همنوع روا داشتند و تا امروز، هر دم به نوعی ، رخ می دهد . درمان نخواهد شد ، انسان ...  حسادت و حرص، علت تمام معلول ها هستند ... جنون و جبر و جور و جفا ، حاصل جفنگ بافی های ذهن بیمار عده ای خودشیفته است که تحمل صداقت و سلامت روح را ندارند و به جای درمان خویشتنِ خویش ، هیوولای درونشان را با سیراب می کنند  ... و هنوز ، جهان دچار است ... دچار اجبارِ تن ها در اوجِ ... مبتلا به کج فهمی و زبان بارِگی های روح فرسا ... تا زیاده خواهی و بر عالم ماده حاکم باشند ، آش همین خواهد بود و کاسه همان ... و هر روز ماجرای تکرار خواهد شد ... ... هنوز دلتنگیم ... کجا وامانده ایم که این گونه ناچاریم به ... ۱۴۰۲/۶/۱۵ ✍ ملیحه_پیران_کاشانی_همای 🌱🌺☘🦋🌺🌱 « ۱۲ » و آخرین شماره ... التماس دعا پشت هیچستانم
یادها و خاطره ها برای مردی به اندازه یک عمر 🍂🍁🥀🦋🥀🍁🍂 عکس پیش رو را چندی پیش یکی از دوستان خوب و‌ قدر شناس هنر دوستم برایم ارسال داشته است . با خود در این اندیشه بودم کی ، کجا چه وقت برای صاحب این تصویر چند سطری هر چند که دیر شده است بنویسیم. هم سن سالهای من این مرد را به خوبی می‌شناسند . حاج علی خدامه « خدانه » حاجی در زبان و گویش محاوره ای مردم به معروف بود . راننده کومر ، مینی بوس ، و بعد ها که تاکسی ویژه خط مسافربری آبادی به کاشان را داشت . او از اخلاق و خصوصیات فردی خاصی بر خوردار بود ، با آنکه دل خوشی دنیا را نداشت ولی اهل مزاح و شوخی طبعی بود . کسب و کار و‌ مراوادتش چون بامردم روز گار بود از ایشان مردی را ساخته بود که انیس، همراه و حتی محرم خانواده ها محسوب میشد . ولی خدا نیاورد روزی را که کج خٌلقی او را هم دیده باشید . لجباز، یک دنده و روی حرف خودش یک کلام بود که مرغ من یک‌ پا دارد . باید حق را به او میدادی تا داستان ختم بخیر شود و از حق نگذریم باید کوتاه می آمدیم حق را مصلحتی هم که شده به او میدادیم چرا که : حاجی با دختری از محله زادگاهش ازدواج میکند بمونی «بمانی» . چه مهربان زنی بود و سالهای سال از زندگی مشترک ایشان گذشت و بچه دار نشدند . پدر که دلش اولاد میخواست برای بار دوم با دختری چند قدم آنطرف تر از محله دهنو ازدواج کرد و فرزانه را به همسری اختیار کرد و با داشتن بمانی در کنار هم زندگی را پیش بردند ولی انگار تقدیر برای ایشان چنین رقم خورده بود چراغ خانه شان خاموش باشد. زنده نام حاج علی و هر دو همراه زندگیش در حسرت بچه دار شدن محروم ماندند تا آنکه ابتدا خانم اول حاجی به رحمت خدا رفت . پس از آن مرد خانواده با دلی محزون و سپری کردن دوران سخت بیماری دار فانی دنیا را وداع کرد و نهایت همسر دوم حاجی نیز آسمانی شد . ایشان هرگز روی فرزندی را در زندگی مشترک خود ندیدند ولی تا جاییکه راقم سطور به یاد دارد و خیلی ها که این مطلب را خواهند خواند تایید میکنند هر سه نفرشان مهر دوستی فرزند را به عزیزان دیگر خانواده ها چه با محبت ارزانی میداشته و گویا با خود هم کلام میشدند . آنها با چشمانی که اشک در آن موج میزد حسرت وار بچه های همسایه ها را به آغوش میکشیدند و مهرشان را جاری میساختند. خدایشان رحمت کند و امید که در جوار رحمت حق آرام و قرین مغفرت الهی باشند نا گفته نماند؛ برادر زاده های حاج علی از مانده دارایی آن خدا بیامرز نسبت به خیرات و بنیاد گذاشتن مکانی بعنوان خیریه و یادگاری با همکاری هیئت محترم حضرت اباالفضل «ع» آران دریغ نداشته تا یاد و‌ نام این مرد خوب خدا و همسران دل سوخته اش به نیکی نامی باقی بماند. برای همه عزیزان خفته در خاک که وارثی ندارند و محروم از بزرگترین دارایی و مال دنیا بدون فرزند هستند یاد کنیم با حمد و سوره و ذکر شریف . ✍ سعید_بوجار_آرانی جمعه بوقت تنهایی ۲۹ دی ماه ۱۴۰۲ پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریغا قرن‌هاست که هیچ خبری نیست در ازدحام خلوت کوچه و در انتظار لایتناهی ماهتاب، حوالی کوچ دنیا... @malipirankashani 🍃☘🌸🦋🌸☘🍃 برای پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49
خورشیدگرفتگی... هر شب که بچه ها می روند تا من به استراحت بپردازم و به اصطلاح بخوابم حالا تنها می مانم و تازه وقت بی خوابی من میشود ... با خود و در اندیشه هایی که روایتش یک عمر تلخ و شیرین ، بماند به آنها کاری ندارم گذشته گذشته است ... بیدار می مانم و به انتظار که سپیده دم از راه برسد و خورشید دوباره طلوع کند نمی دانم این ساعت و زمان و روزها چگونه از پی هم گذشته و میگذرند ولی آنقدر حس میکنم سخت و طاقت فرسا میگذرد و آمار این روز هایی را که به شب و شب را به روز سپری کرده ام از سه ماه گذشته است . خیالتان را تخت کنم حساب و کتاب روز و شب از دستم نیز در رفته و در خیال نا آرامی به آمال و آرزوهای خویش فکر میکنم آری بیش از سه ماه گذشت ولی خورشید من هنوز نکرده است در آخرین وعده غروب غم بارش با او شرط کردم‌ که این بار غروب کردی بایستی طلوع دوباره ات زودتر از موعد مقرر باشد بیدار شو و نور بپاش به زندگی گرم کن آشیانه به انتظار پر مهرت را و آرام کن دل بی تابم را ولی نه انگار که اینبار خورشیدم برای همیشه کرد غروبی به وسعت یک عالمه ... خورشید من این قرار مان نبود یادت که هست !؟ هر سپیده دم چشمان خسته ام به آن سوی اتاق آنجا که هنوز چادر نمازت با سجاده همیشه همراه و عاشقانه هایت مرتب و دست نخورده باقی مانده است گره میخورد و منتظر می مانم دوباره طلوع کنی باور کن دیگر تاب انتظار را ندارم خسته که نه دلگیر از این مانده ام انتظار دوباره خورشید تا به کی ...!؟ ولی باز دل خوشم مهرت، روحت، نامت و یادت جاریست دعا کن برای آرامش دلم آرامش دل های مانهیچستانم
https://eitaa.com/leilahafizian روزی خواهم رفت! یه‌ روز که نباشه! یه روز که زود بشم! باشه و باشم! خواهم گذشت از تمامِ "نشدن‌" ها سنگ‌ها، همه‌ی شب‌ها و شکست‌ها! روزی خواهم گذشت حتی از خودم! از نگاه خواهشم، از انتظار ساکتم، از غرور بلندم، و از و خیال تو... آن‌روز روز من خواهد بود! و من از پیله‌ی بیرون خواهم آمد؛ به پروانه شدن به شوق ! یا ! شاید رسیدم به با که پرندگانش در نیستند.! و آواز رهایی‌شان معنای دارد. و عبور خواهم کرد از گردنه‌ی سخت به سمت دل...! برای ! ! برای مراقبه از ، ، و مواظبت از ، از آتش مهر، از هجمه‌‌ی سختِ و همه‌ی آنچه که به من بوده، ساخته شده و چیده شده...! که "نرسیدن"، "نبودن"، "نشدن" و "نباید"ها شده برای "باید"هایی که را می‌گیرد و جان را می‌فشارد...! و من! خواهم رفت.. اگر دوباره شدم! و خواهم گرفت از رسیدن؛ که نبود و نرسیدیم..! https://eitaa.com/leilahafizian @leila_h_b1356 ✍️🏻