برای عزیزان و همراهان گرامی که همیشه میپرسند شرح روایتی از کمترین را قلمی کرده و تقدیم بدارم :
پیشاپیش از اطاله کلامم عذرخواهی دارم
با هم بخوانیم :
🍃👇🍃
❤️ نوشته ...
مادرم میگوید: در یک شب زمستانی خیلی سرد به دنیا آمدهام؛ پنجم دیماه
۱۳۴۹ ه ، ش
مقطع ابتدایی که بودم، کتاب و دفتری نبود که گوشهی آن نقاشی نکرده باشم.
یادم میآید یکبار که امتحان داشتیم، بسکه سر جلسه برای همکلاسیهایم نقاشی کشیده بودم وقتی #نوبت به خودم رسید، دیگر چیزی در خاطرم نبود که #نقاشی_ش کنم.
معلمم نمرهی نقاشی مرا از همه کمتر داد و گذاشت این خاطره برای همیشه در ذهنم بماند.
داشتن دفترچههای نقاشی آن دوران از یادگارهای ماندگار و دوستداشتنیِ من است.
دوران راهنمایی چشمم به دنیای دیگری باز شد.
شناخت رنگ و قلممو و بوم بسیار برایم لذتبخش بود.
#دهه_شصت دوران جبهه و جنگ بود و بازماندن از تحصیل و خاطراتی که تلخی و شیرینی خودش را دارد.
نقاشی را به صورت تجربی ادامه دادم تا اینکه سال ۶۵ با استاد علی عرفان آشنا شدم.
در دورهی سه ماهه تعطیلات تابستان، تماشای تصاویر شهدایی که ایشان با رنگ پلاستیک روی بوم نقاشی میکرد، پای مرا
به#دنیایی_تازه باز کرد.
قلمموهایی که دیگر به کار اساتید نمیآید، رویای شب و روز شاگرهاست.
تعدادی از قلمهای مستعملِ استاد را برای خودم برداشتم و ماجرای عاشقانهی دستانِ من با قلم و کاغذ و بوم جدی شد.
شدم شاگردی که با شوق و ذوق، برای خودش بوم ساخت و کار #نقاشی را شروع کرد.
هنوز اولین منظرهای نقاشی شده روی بوم را نگه داشتهام تا بدانم از کجا به کجا رسیده ام.
خیلی اتفاق افتاده که وقتی استاد، کار شاگردش را میبیند و خاطرش از بابت او جمع میشود #عذرش را میخواهد تا به تازه کارهای بعدیش برسد و این اتفاق برای من و استاد افتاد.
دلسرد نشدم که هیچ تازه با
#جدیت_بیشتر ادامه دادم تا به رویای اولم که برپایی #اولین_نمایشگاه آثارم بود برسم.
سال ۶۸ با اخذ دیپلم فنی راه و ساختمان،
در رشتهی کاردانی فنی عمران در دانشکده فنی مهندسی تبریز مشغول ادامه تحصیل شدم.
هر ترم با خود عهدمیکردم دیگر ادامه نخواهم داد ولی چارهای نبود.
از شیرینترین خاطرات دوره دانشجویی؛ کسب #مقام_دومی مسابقات دانشجویی سراسر کشور، رتبه دومی در رشته طراحی در سال ۷۱ کاشان وسپس #مقام_اولی رشته نقاشی در بین آموزشکدههای فنی سراسر کشور در کرمانشاه سال ۷۲ بود.
...شور و اشتیاق برای یادگرفتن، ارائهی
طرح و نقاشی از مقطع هنرستان، دانشگاه، خدمت سربازی، دستهبندی و افتتاح چندین نمایشگاه انفرادی و شرکت در نمایشگاه گروهی همچنان ادامه داشت.
از همان قدم اول تا الان که مدرک #مهندسی_معماری را اخذ کردهام، حسرت داشتن یک سریِ کامل مداد رنگیِ عالی از آرزوهای کودکانهام بوده و هست.
کسی که خودش #حسرت_به_دل است ؛ هنوز توفیق شاگردی استادی را نداشته، بیشتر تلاش میکند رمز و رازی را که کشف کرده به هنردوستان و هنرجویان علاقمند در این زمینه #پیشکش_کند.
یکی از آنها؛ هنرجوی زبده و کاربلد و نام آوری چون فاطمه حمامی نصرآبادی؛ هنرمند توانیاب سفیدشهری است که بیش از یک #دهه_به_صورت افتخاری در خدمتش بودم.
امیدوارم این راه به سرانجامی نیک فرجام یابد و در درگاه الهی مورد قبول افتد.
...سالهای سال به سرعت گذشتند ، اخذ #درجه_هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، پروانه های تمدید شده بعنوان مدیر مسئول آموزشگاه هنری حتی تا دریافت مجوز پروانه با امتیاز درجه یک و نیز دریافت کارت صلاحیت مربیگری و تدریس همه و همه به یک طرف و آنچه که برایم به عنوان دلخوشی مانده است؛
خط خطی هایی است که چند سالی در حوزه یک سبک منحصر به فرد آن را #سماع_خط نامیده ام و با خلق آثاری فانتزی و ابداعی دل مشغولم .
ولی باور کنید هنوز به درجه ای از #رضایت_خاطر نرسیده و امید وارم که
که دستانم توانی داشته باشند تا بتوانم خطوطم را به #سماع برسانم .
یک#پنجم_دی_ماه دیگر از راه رسید در فصل
سرد و ماندگار سال ۱۴۰۲ و در آستانه این روز نو که هم زمان با روز #تولدم میباشد به این نکته رسیده ام :
یک سال دیگر به عمر گذشته ام اضافه شد ولی هنوز باور دارم که هیچ از دانستنی های رمز آلود هستی را نمیدانم .
آنقدر فهمیده ام و متوجه شدم خیلی چیزها را نمیدانم و برای رسیدن به #فهم_واقعی باید خون دل خورد .
حالا کی بشود #خدا_را_عالم است و این کمترین در ابتدای راهم ...
ملتمس دعای خیرتان هستم .
✍ مهندس سعید بوجار آرانی
🍃☘🌸🌹☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/hichestan49
کانال دیگرم در تلگرام با عنوان سماع قلم را با لینک زیر میتوانید دنبال کنید .
🍂🍁👇🍁🍂
@samaeeghalam
🍃🎨
به تو میگن مرد ...
برای هفتمین روز درگذشت عمو نعمت
🍂🥀🖤🥀🍂
دهه پنجاه بود که محله نوساز مسلم آباد فعلی داشت به صورت پراکنده در آن خانه های نوساز و به اصطلاح آن روزها
#آهن_پوش ساخته میشد.
سن و سالی نداشتم ولی خوب به یاد دارم خانه عمو نعمت با منزل پدریم که همسایه دیوار به دیوار محسوب میشدند از حیاط با چیدمان یک ردیف از خشت های گلی حد و مرزشان مشخص و آنها را از هم جدا میکرد.
یعنی حیاط ها بهم مشرف بودند و تا دلت بخواهد زمین خاکی زیرپای مان برای بازی کودکانه فراهم بود.
تا اینجای روایتم را داشته باشید که ادامه دهم رابطه پدر و فرزندی، دوست و مهر همسایگی تا برسید به شناختم از این مرد پر تلاش و زحمت کش به چه زمانی بر میگردد.
آن روزهای کودکانه ای که پدرم وعمو نعمت قرار گذاشته بودند دست شان که باز شد و توان مالی داشتند دیوار مشترک خانه خود را هم بسازند.
« حیف چه زود دیر میشود »
...زمان گذشت و قرار تماشای شادیانه هایی که برای ما #نوستالژیک بود فرا رسید.
آن سالها با گل قرص «#خاک_رس» و قالب های چوبی خشت زنی میکردند و خشت ها را به ترتیب کنار هم میچیدند تا خوب خشک شوند.
خوب به یاد می آورم که عمو نعمت زحمت کار پدرم را نیز بعهده گرفته و در کنار دیگر کارگران بومی آن روز ها که بیشتر شان #قالبدار یا به قولی استادکار خشت زنی محسوب میشدند چه زحمت فراوانی را میکشید.
خشت ها آماده شد، زمان بنایی هم رسید دیوار مشترک خانه های نوسازمان را از هم جدا کرد و برای ورودی به هر منزل درب دولنگه چوبی جدا گانه ای هم نصب شد و خانه ها مستقل شدند ولی دلهای ما بیشتر برای هم#تنگ_تر شد.
دوران کودکی تا قد کشیدنم را با بچه های عمو نعمت سپری کردم و باز تکرار میکنم خیلی عالی به یاد دارم که از همان دوران کودکی تا به روزی که خود را شناختم میدانم این مرد عزیز و#آسمانی، چقدر زحمت و سختی دوران را کشید.
او و برادرانش از محله #وشاد_آران هستند ولی در واقعیت داماد محله دهنو بحساب آمده و راحت تر عرض کنم از سربازان بی ریا و زحمت کش هیئت محترم حضرت اباالفضل ع آران بودند.
و برای سندیت گفتارم جا دارد ذکر خیری داشته باشم از مرحوم رجبعلی برادر بزرگتر عمو نعمت و آقا زاده اش استاد علی اکبر که #علم_کش هیئت آقا عباس بن علی ع بودند.
« حیف مجالی به زحمات این عزیزان در این مقال نمیگنجد ولی یادشان بخیر ».
عمو نعمت با قالی بافی، کارگری، زحمت کشی در ساخت و ساز خانه های مردم روزی خور دست رنج خود بود.
آبرو داری عیال وار که حتی برای امرار معاش و دخل و خرج زندگی هفته ها به بیرون از آبادی هجرت میکرد و به حرفه تخصصی لایه روبی در #قنات_ها مشغول میشد.
او ضمن کار در کنار استاد کار خود #قنای قابلی بود و به تنهایی کار دو نفر را انجام میداد .
برای زحمات و تلاشهای مردانه این پدر زحمت کش هرچه بنویسم نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم که خدایش بیامرزد.تا حیات داشت با احترام برای اهالی محله و همسایه هایش #آشنایی_بود به روشنی گل آفتابگردان .
مهربان، نجیب، دوست داشتنی و مهم تر از همه #بی_ادعا .
مدتی عمو نعمت بیمار شد، فرزندانش حق پدر را به خوبی ادا کردند و مهربانانه او را همراه بودند تا آنکه در روز و ایامی که متعلق به شهادت حضرت زهرا س بود به یک باره نا خوش احوال شده و باید با این دنیا #وداع میکرد.
سرباز هیئت حیدری آران که وقتی از او سوال میکردیم عمو نعمت کجایی هستی به افتخار و با صافی دل پاکش میگفت:
حضرت عباس شما هم پسر آقا امیرالمومنین علی ع است . پس چه فرقی دارد که کجایی باشم . مهم آن است دوست دار و محب اهل بیت ع هستم .
روحش قرین رحمت و مغفرت الهی باد .
دوستدار مرام و معرفت بی غل و غش آن همسایه سالهای سال ...
روحش به ذکر شریف#صلوات شاد باد .
✍ سعید بوجار آرانی
#دوستانه ...
🍃☘🌸🌹🌸☘🍃
شاد باد
آن زمان که
برگزیدید
برای بیداری و آفرینش،
زمین
و آن لایتناهیِ باور را ...
ایمان آورده اند
به سرمای تابستان
و به ازدحامِ سکوت،
دختران رَز،
گاه که
آمدید ...
بمانید
تا دچار شوند
به #سماع،
خطوط منزویِ آدمیان ...
۱۴۰۲/۱۰/۵
تقدیم همراه با ارادت:
✍ ملیحه پیران کاشانی «همای»
🦋🌹🌱🍎🌱🌹🦋
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/hichestan49
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌تلنگر ،،، برای#یاد_آوری
فراموش مان نشود .
#پنجم_دی_ماه
#سالروز_زلزله_جانسوز_بم
#حامد_عسکری
برای #واپسین_امشب
پذیرفته باد .
🍂🍁🥀🖤🥀🍁🍂
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/hichestan49
20.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای #آغازین_امروز
#چهار_شنبه_های_امام_رضایی
التماس دعا ،
🍃☘🌸🥀🌸☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/hichestan49