eitaa logo
|هیرمان|
123 دنبال‌کننده
174 عکس
3 ویدیو
0 فایل
هفدهِ مردادماه، چهارصد و سه. 'می‌نویسم زخم و آن را با زخمی دورتر می‌بندم چرا که دیده‌ام وقتی آسمان را شکنجه می‌کنند آبی‌تر می‌شود وقتی دریا را شکنجه می‌کنند عمیق‌تر' اگر کاری باری بود: https://daigo.ir/secret/1380293511
مشاهده در ایتا
دانلود
گلچهره مپرس کان نغمه سرا از تو چرا جدا شد گلچهره مپرس پروانه‌ تو بی‌تو کجا رها شد مپرس مپرس -فریدون مشیری.
-
|هیرمان|
[قسم به سایه‌ی به دار آویخته شده]
می‌دانم من مرده‌ام و این را فقط من می‌دانم و تو که دیگر روزنامه‌ها را با صدای بلند نمی‌خوانی نمی‌خوانی و این سکوت مرا دیوانه کرده است آنقدر که گاهی دلم می‌خواهد مورچه‌ای شوم تا در گلوی نی‌لبکی خانه بسازم و باد نت‌ها را به خانه‌ام بیاورد یا مرا از سیاهی سنگ‌فرش خیابان بردارد بگذارد روی پیراهن سفید تو که می‌دانم باز هم مرا پرت می‌کنی لابه‌لای همین سطرها لابه‌لای همین روزها این روزها در خواب‌هایم تصویری است که مرا می‌ترساند تصویری از ریسمانی آویخته از سقف مردی آویخته از ریسمان پشت به من و این را فقط من می‌دانم و من که می‌ترسم برش گردانم..! -گروس عبدالملكيان.
-
هدایت شده از کلاف سردرگم!
من به کلمات، ایمان دارم. به نوشتن، به سرودن، به گفتن. به اعتقاد من، نوشتن اساسی‌ترین عامل بقای بشر بوده، و هست، و خواهد بود. به اعتقاد من، "بشر" زمانی "بشر" شد، که تونست این واژه رو بنویسه. و بی‌دلیل، این چنین مومن عقیده‌م نیستم. با این حال، همیشه برای من سخت‌ترین کار ممکن "نوشتن" بوده؛ یا حتی "گفتن". از نوشتن خاطرات ساده‌ی روزانه، عاجزم. از نوشتن احساساتم برای چیزی که بهش میگن تخلیه‌ی ذهن، عاجزم. وقتی تلاش دارم برای نوشتن، انگار تک‌تک علائم حیات رو از دست میدم؛ انگار می‌میرم. و حتی به وقتِ گفتن، من بدل میشم به پوچ‌ترین انسانِ دنیا. می‌دونم که چه فکری می‌کنم، می‌دونم چه چیزی پیش رو دارم و واقفم به اینکه خود من، چه چیزی هستم. اما کلمات، به وقتِ بیان، تهی میشن.
هدایت شده از کلاف سردرگم!
چرا چنین فکری می‌کنی؟ نمی‌دونم. تو کی هستی؟ نمی‌دونم. تو چی می‌خوای؟ نمی‌دونم. چه احساسی داری؟ من... نمی‌دونم. و تمام اینها از من -حتی‌ در نظر نزدیک‌ترین انسان‌های زندگیم- تمثیلی پوچ آفریده. آدمی سرشار از تناقض، گاه ساده، گاهی بی‌‌خرد. و حتی شاید بیش از حد پرحرف‌. این عجزِ در بیان، چهره‌ی متفاوتی از من ساخته. آدمی که در تشریح خودش برای ذهن‌ها، تزریق خودش در دنیا، ناتوانه و همین سبب بزرگیه برای اینکه باز هم بی‌ذره‌ای تردید فریاد کنم: باید به کلمات، ایمان داشت.
-[هم‌ذات پنداری]-