|هیرمان|
مثل یه دومینو میمونی. دستم بلرزه، هرچی درست کردم خراب میشه.
امید را پذیرفتهام
و این درست به آن معناست
که ناامیدی را پذیرفتهام.
-بازم گروس.
|هیرمان|
[روزی میآیم و پردههای اتاقِ تاریکت را کنار میزنم]
[من
و تکستارهی آسمان
و زمینی که به شدت شلوغ است برای زیستن]
|هیرمان|
[روزی میآیم و پردههای اتاقِ تاریکت را کنار میزنم]
[اگه من خودم تاریکی بودم چی..؟]
|هیرمان|
[اگه من خودم تاریکی بودم چی..؟]
[اگه زورِ تاریکی بیشتر از شعلههای شمع بود چی؟]