eitaa logo
حُفره
566 دنبال‌کننده
250 عکس
27 ویدیو
2 فایل
به نام تو برای تو . مبارکه اکبرنیا هستم. شیمیستِ روانشناسی‌خوانده که عاشقِ کتاب 📚 و محتاجِ کلمه✍️ است. مشغول به شغل‌های شریفِ همسری، مادری و استادیاری مدرسه‌ی نویسندگی مبنا https://daigo.ir/secret/41456395944 . در بله: https://ble.ir/hofreee
مشاهده در ایتا
دانلود
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من یک زنم آزادی‌ام را دوست دارم ایرانی‌ام آبادی‌ام را دوست دارم هم مادر و مادربزرگم خانه‌دارند این شغل مادرزادی‌ام را دوست دارم! @hofreee
. فیلم را یکی از اعضای کانال فرستاده است. یکی دیگر از دوستان هم در شخصی‌ام گفته چرا کسی مادری و خانه‌داری را شغل نمی‌داند؟ چرا ما ارزشی نداریم؟ چای دارچینِ داغم را لاجرعه سر می‌کشم. امروز همسر و مادر خوبی نبودم چون کار کرده‌ام. کار با آن استانداردهای اجتماعی که غیر آن را باد هوا می‌دانند. حالم امروز بهتر است؟ نه! پُر از خستگی و بغضم! شب‌های دیگر که فقط مادر و خانه‌دار بوده‌ام، حالم خوب بود؟ باز هم نه! چون انگار هیچ کاری نکرده بودم! چند بار پوشک و لباس بچه‌ام را عوض کردم. غذا درست کردم. غذا خورانده‌ام. ظرف شسته‌ام و هزار تا کار دیگر که همان استاندارد‌های مسخره آن را هیچ می‌دانند! دست‌هایم موقع پُر کردن فرم کلاس پسرم، جلوی شغل باید بلرزد! که بنویسم شغل شریف مادری و خانه‌داری یا نه! که مسخره‌ام نکنند! که چرا چنین عنوانی در مملکت اسلامی من ارزشی ندارد؟ اصلا چه کسی دارد ارزش‌گذاری می‌کند؟ تا کِی و کجا باید بجنگم و صدایم برسد به آدم‌ها!؟ تورا به خدا شغل شریف ما را ببینید! ما به دیدن شما نیاز داریم؟ نه! ما به ارزش و احترام و عزت نیاز داریم تا بتوانیم بچه‌های سالمی تربیت کنیم! به اینکه اگر خانمی دکتر است دورش جمع نشوید و مرا با بچه‌هایم گوشه‌ای تنها رها کنید. که یعنی او جذاب نیست! او فقط زاییدن بلد است! منِ مادر را پایین نکشانید! جمع شدن همسری، مادری، خانه‌داری و شاغل و فعال بودن در اجتماع سخت است! برای بعضی زن‌ها نشدنی است! برای بعضی‌ها آسیب‌زاست! برای دیگری باعث فرسودگی می‌شود! اینقدر زن‌ها را به این جمع شدن هُل ندهید! اینقدر حس بی‌ارزشی به یک زن خانه‌دار ندهید! شاید خانه‌داری و مادری برای یک زنی او را به بهترین نسخه‌اش تبدیل کند! نه شغل و کار و درس! مادر می‌تواند قاسم سلیمانی تربیت کند که قهرمان کشور شماست! می‌تواند هنیه‌ها و نصرالله‌ها بسازد! می‌تواند بشود همسر سردار حاجی‌زاده که به گفته‌ی رهبری، نیمی از ثواب خدمات همسرش را ببرد! این مردها از دامن همان زن‌های خانه‌داری بیرون آمده‌اند که شماها قبولشان ندارید و با تحقیر و ترحم نگاه‌شان می‌کنید! نگذارید مادر و همسر بدی بشویم چون باید در اجتماع دیده شویم! به جامعه‌تان خیانت نکنید! 🔸️ من یک زنم آزادی‌ام را دوست دارم ایرانی‌ام آبادی‌ام را دوست دارم هم مادر و مادربزرگم خانه‌دارند این شغل مادرزادی‌ام را دوست دارم 🔸️ ✍️ مبارکه اکبرنیا @hofreee
من همیشه آرزو داشتم که ای کاش شبانه‌روز بیشتر از ۲۴ ساعت می‌بود! تو ولی دیروز مرا شوکه کردی! گفتی روزها کش می‌آید و خسته‌ای! گفتی فکر کرده‌ام به آدم‌هایی که تمام آن ۲۴ ساعت لعنتی را زل زده‌اند به سقف اتاق؟ گفتی توی دعاهایم اینقدر خودخواه نباشم! اولش ناراحت شدم. بعد دوباره یادم آمد که چیزهایی که من دوست دارم شاید باعث تنفر هزاران نفر دیگر است. شاید چیزهایی که عادت من است، حسرت دیگران باشد... و زندگی همین است دیگر . . . راست می‌گویی! @hofreee
عزیزم! نوک انگشت‌های سردم را که روی سنگ مشکی پایین آوردم، گرم بود. خیلی گرم. مثل آغوش رفیقی که دلتنگش بودی و بالاخره از سفر برگشته. انعکاسِ یک چیز قرمز رنگی افتاده بود پایین سنگ. سرم را بالا گرفتم. تازه چشمم افتاد به آسمانِ بالای مزارت که پرچمی می‌رقصید. خوب است که بالای سرت یک " یا حسین" ایستاده است! هانی را دیدی؟ همیشه دوست داشتی ببینی‌اش! نشست کنارت و بازی می‌کرد. گوشی‌ام را درآوردم و گفتم: عزیزکم! دنیا یک عکس دو نفره به من و تو بدهکار است! یک آغوش گرم دست‌های دور شانه حلقه زده خنده‌های ریز ریز هق هق‌های بلند بلند رطوبتِ دست‌های در هم گره زده و و بیخیال! فقط می‌دانم خدا به هیچکس بدهکار نمی‌ماند. یک روز هم را می‌بینیم. روزی که دور نیست! پ.ن: این چند خط فقط بهانه‌ای بود که میثاق ما را یاد کنید. با صلوات یا فاتحه‌ای🌷 @hofreee
. اگر دوستی دارید که همیشه بعد از یک‌ ساعتی که بیرون هستید ناگهان مثل آسمان شمال ابری و سیاه می‌شود، نترسید! می‌دانم! یک‌هو بیسکویت وارفته‌ای می‌شود که توی چای افتاده. جواب سوال‌هایتان را با تکان دادن سَر می‌دهد. به نقطه‌ای خیره می‌شود یا مدام به اطراف نگاه می‌کند. ممکن است پاها یا دست‌هایش هم تند و ممتد تکان دهد! راستش او نه بیمار است نه افسرده! فقط یک انسان درونگراست که انرژی‌اش ته کشیده😅 نه اینکه تنبل یا همیشه خسته و بی‌حال باشد! نه! او برخلاف برون‌گراها که انرژی‌شان را از جمع می‌گیرند، از خودش و تنهایی‌اش می‌گیرد! نه به ویتامین دی نیاز دارد نه تراپیست! این مدل اوست. فقط بزنید روی شانه‌اش. کلاه‌تان را عقب‌تر ببرید. خلال دندانی بندازید کنج لبتان و عین کابوها بگویید : " هِی پسر! مثل اینکه وقت رفتن رسیده! " بعد خلال دندان را تف کنید و سوار اسب‌تان شوید. " تو فقط یه درون‌گرایی نفله! می‌فهممت مرد! می‌فهممت! " @hofreee
لطفا با دیدن زنی که از گریه و لج‌بازی بچه‌هایش کلافه و عصبانی است، نگویید: _ مجبور بودی بچه بیاری؟ _ شماها که اعصاب ندارین ظلم می‌کنید بچه میارید! _ اول روح و روانتُ درست کن بعد بچه بیار! _ چرا دعوا میکنی بچه رو؟ _ وای زدی تو گوشش چرا؟ و..... به شما قول می‌دهم سالم‌ترین زن دنیا هم در لحظه‌هایی از مادرانگی‌اش، روح و روانش از هم می‌پاشد! کافیست که ساعت‌ها و روزها در مواجهه با موجودی بی‌منطق و لجباز باشید! اگر می‌توانید و اجازه‌اش را می‌دهد، کمک کنید. اگر نمی‌توانید سکوت کنید! لطفا با آن مردمک‌های گشاد شده هم نگاه نکنید😅 مادرها گاهی اوقات به نصیحت شما نیاز ندارند! فقط یک "خسته نباشید" و همدلی به دلشان می‌نشیند و حالشان را از این رو به آن رو می‌کند! به همین سادگی! @hofreee
امروز به روزهای پیش از جنگ خندق رسیده‌ام. پیامبر سه شبانه‌روز است که درحال حفر خندق‌اند. تا سینه در خاک‌اند و در کل این سه روز لب به غذایی نزده‌اند! آنقدر که سنگ به شکم بسته‌اند! من کجایم؟ سنگی دارم که به شکم ببندم؟ تا سینه توی خاک رفته‌ام برای مبارزه با کفار؟ نه! نه! هزار بار نه! خدایا ما آدم‌های پیامبر ندیده را هم راه بده... @hofreee
🔴 این یک جلسه معمولی نیست 🔴 «روایتی از میدان جنگ با حضور حجت الاسلام ایمانی مقدم از مؤسسین حزب الله لبنان» اگر تهران یا حتی حوالی تهران هستید، عصر پنج‌شنبه‌تان را خالی کنید و بیایید در کنار هم، روایتی دقیق و مستند را از جبهه مقاومت بشنویم. 🕰 زمان: پنج‌شنبه، 26 مهرماه ساعت 15:30 تا 18 📌 مکان: تهران، مجاهدین اسلام، هوشمند، تقاطع ناطقی، پلاک12، مسجد خیّر(محله دروازه شمیران) 🔖 این یک دعوتنامه است! آن را برای هرکسی که علاقمند به جبهه مقاومت است یا سئوالی پیرامون این جنگ دارد، بفرستید. | @mabnaschoole |
. پیامبر گفت: "الله اکبر. دل خوش دارید ای مسلمانان، که چون از همه جای بلا روی نمود، حق به خیر آورد و هر چه زودتر فرج فرستد." @hofreee
نیمی از عمرش شاید هم تمام عمرش داشت می‌گذشت و هنوز هم با بقیه فرق داشت... و این مثل همیشه آزارش می‌داد. @hofreee
. دیشب رفیق‌هایش یعنی کتاب‌ها هم نتوانستند آرامش کنند. نزدیک بیست روز بود که با شخصیت‌های کتابی دمخور شده بود و حالا دوست‌داشتنی‌ترینشان در جبهه‌ی جنگ ایران و عراق شهید شده بود. و او ساعت دو شب داشت روی تخت بچه‌اش زار می‌زد که چرا؟ تف و لعنت می‌فرستاد به نویسنده که چرا چنین کردی؟ به خودش که آمد کتاب را بست و گوشه‌ای پرت کرد. مگر نه اینکه این‌ها همه خیال و داستان بودند؟ نفس راحتی کشید. اما نه! کدامشان خیال بود؟ جنگ ایران و عراق؟ شهادت میلیون‌ها نفر مثل آن شخصیت فرعی رمانی که می‌خواند؟ جنگ در غزه و لبنان؟ کشتار و جنایت در جبالیا و بیت لاهیا؟ یتیم شدن هزاران بچه؟ ترور شخصیت‌های نظامی مورد علاقه‌اش؟ زنده زنده سوختن آدم‌ها در چادرها و بیمارستان‌ها؟ تجاوز به زن‌ها و دخترها؟ بوی خون؟ بوی کثافت؟ صدای نحسِ سکوت؟ کدامشان خیال بود؟ حالا واقعا کدام یک از این‌ها راه گلویش را بسته بود و ریخته بود توی چشمانش؟ به این فکر کرد که چه بسا زندگی واقعی اطرافش می‌تواند از هزاران کتاب تخیلی و ژانر ترسناک، وحشتناک‌تر باشد! از دنیا دنیا رمان جنگی بیشتر تیربارانش کند! اصلا او خودش وسط یکی از همین کتاب‌ها نشسته بود! به پسرهایش نگاه می‌کرد و از خودش می‌پرسید آخرش چه می‌شود؟ او کجای این کتاب است و خواهد بود؟ باز دلش خواست که جنگی در عالم نباشد! ولی مگر میشد؟ تازه به مبحث جنگ‌های صدر اسلام رسیده بود و می‌فهمید گاهی چاره‌ای نیست! سیاهی و لجن داشت از سر و روی جهان می‌چکید! ظلم داشت روز به روز چاق‌تر و کریه‌تر و بدبوتر میشد! کسی باید پیدا میشد که تیری توی مغزش فرو کند! و او و خانواده‌اش قرار بود کجای کتاب باشند؟ نفس راحت جایی توی ریه‌اش گیر کرد و به سرفه افتاد... @hofreee
هدایت شده از سوفیلو
Karen HomayoonfarGhese Pariya.mp3
زمان: حجم: 4.8M
با این آهنگ نوستالژیکش🤕😭💔