eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
739 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو کسی از شبلی پرسید: زکات دویست دینار چند دینار است؟ گفت: از آن خود می‌پرسی یا از آن من؟ گفت: مگر زکات دادن من و تو فرق دارد؟ گفت: اگر تو دهی زکات آن پنج دینار است و اگر من دهم همه دویست دینار است! آن‌ها که زکات دادند گویند: بار خدایا به آن‌چه ما دادیم از ما راضی و خشنود هستی؟ ولی آن‌ها که تمام مال را دادند خداوند به آنان می‌گوید از این انفاق که کردی از ما راضی هستی؟ ببین تفاوت میان دو رضایت از کجا است تا به کجا! برگرفته از کشف‌ الاسرار خواجه_عبدالله_انصاری
هو لطیفه47: «إعلم - أیّدک الله - أنّ أصل أرواحنا: روح محمّد -صلی الله علیه و سلم- ، فهو أوّل الآباء روحاً، و آدم أوّل الآباء جسماً، و نوح أوّل رسول أُرسل...» بدان - که خداوند یاریت کناد - : اصلِ ارواح ما روح محمّد - صلی الله علیه و آله - است، پس ایشان از حیث روحانی اولین پدر هستند، و آدم - علیه السلام- اولین پدر از حیث جسمانی است و نوح - علیه السلام- اولین رسولی است که فرستاده شد... شیخ الاکبر محیی الدین ابن العربی الفتوحات المکیه، باب ۳۱۳
هو لطیفه49: ای درویش بدان ﮐﻪ ﺻﺤﺒﺖ اﺛﺮﻫﺎی ﻗﻮی و ﺧﺎﺻﯿّﺘﻬﺎی ﻋﻈﯿﻢ دارد. ﻫﺮ ﺳﺎﻟﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﻤﻘﺼﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪ و ﻣﻘﺼـﻮ د ﺣﺎﺻـﻞ ﻧﮑـﺮد، از آن ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺼﺤﺒﺖ داﻧﺎﺋﯽ ﻧﺮﺳﯿﺪ . ﮐﺎر ﺻﺤﺒﺖ داﻧﺎ دارد. ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﯾﺎﻓﺖ، از ﺻﺤﺒﺖ داﻧﺎ ﯾﺎﻓﺖ، ﺑﺎﻗﯽ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ  رﯾﺎﺿﺎت و ﻣﺠﺎﻫﺪات ﺑﺴﯿﺎر، و اﯾﻦ ﻫﻤﻪ آداب و ﺷﺮاﯾﻂ ﺑﯽ ﺷﻤﺎر از ﺟﻬﺖ آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺎﻟﮏ ﺷﺎﯾﺴـﺘﻪ ﺻـﺤﺒﺖ  داﻧﺎ ﮔﺮدد ﮐﻪ ﺳﺎﻟﮏ ﭼﻮن ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺑﺼﺤﺒﺖ داﻧﺎ ﮔﺸﺖ ﮐﺎرﺳﺎﻟﮏ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ. انسان کامل عزیز الدین نسفی
هو ✏️ سخن مشایخ و بزرگان لشکری از لشکرهای خدا در زمین است، و مقامات راسخان، شهدی از شهد های الهی ست و اسرار مشایخ گهر هایی ست که قلوب عارفان صدف آنها ست .. ( ای عزیز) به هنگام یاد صالحان رحمت الهی نازل می شود 📚بحر المعارف ج ۱ ✍عارف ربانی جناب مولا عبدالصمد همدانی قدس سره
هو دورترین خلایق به حق آن است که اشارت (به حق) بیش کند و نزدیکترین خلایق به حق آن است که بار خلق بیش کشد و خوی خوش دارد.
هو بنازم جان روح افزای سید بنازم صورت زیبای سید همه اسرار او دارد کماهی بنازم آن دل دانای سید توان دید آفتاب هر دو عالم به نور دیدهٔ دانای سید سر افرازی کنی در دین و دنیا گرت در سر بُود سودای سید به نزد همت ما هفت دریا بود یک قطره از دریای سید ز سید غیر سید من نجویم ندارم هیچکس بر جای سید محمد سید و سادات عالم شدند از جان و دل مولای سید برای ما نباشد هیچ مخفی اگر باشیم ما بر رای سید شِکر ریزی کنی در مصر معنی به صورت گر خوری حلوای سید ز سِر سینهٔ بی کینهٔ او شدم واقف من از ایمای سید دم جان بخش از عیسی طلب کن ز موسی جوید و بیضای سید غلام سیدم از جان و از دل به خاک پای بی همتای سید به فردا می دهد امروز وعده بنازم وعدهٔ فردای سید دو چشم نعمت الله نور از او دید که باشد روز و شب مأوای سید یا پیر مدد 🆔https://t.me/shah_nemat
هو عشق از اول سرکش و خونی بُوَد تا گریزد هر که بیرونی بُوَد "میرزا عبدالجواد  ادیب نیشابوری" می‌فرمایند: , شیری است قوی پنجه و می گوید فاش هر که از جان گذرد , بگذرد از بیشه ما در قمار عشق او هر کس دل و جان باخت، برد در کمند ز‌لف او هر کس به ‌بند افتاد، رست قاآنی دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟ شیخ بهایي حضرت مولانا پیش از آن که ذره وار در شعاع شمس رقصان شود سخت به نماز و روزه مولع بود. اما چون آفتاب حقیقت شمس بر مشرق جان او تافت و شعله‌ی عشق زبانه کشید و در دل مولانا کارگر افتاد و جان او را گداخت و سوخت شمس را به راهنمایی برگزید و به اشارت او به سماع در آمد و بیش از آن حالات و تجلیات که از پرهیز و زهد، و اقامه نماز و مجلس وعظ می‌دید در صورت سماع بر او جلوه گر شد و چرخیدن و رقص بنیاد کرد و در خدمت استاد عشق زانو زد و با همه استادی نو آموز گشت. و چنان در آینه‌ی جمال نمای شمس محو شد که در انوار آن آفتاب تابان مستغرق گردید و دست تمنا در دامن صحبت شمس الدین محکم کرد و هرچه از نقود داشت و یا از فتوح به دست می‌آورد همه را در قدم شمس ريخت و در قمار عشق در باخت و فرمود: عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاد دل و هدایت نیست عشق را بوحنیفه درس نکرد شافعی را درو روایت نیست لايجوز و يجوز تا اجل است علم عشاق را نهایت نیست عاشقان غرقه‌اند در شکراب از شکر مصر را شکایت نیست هر کرا پر غم و ترش دیدی نیست عاشق وزان ولایت نیست "شرح اصطلاحات عرفانی کلیات شمس" مولف: دکتر عباس کی منش در قمار عشق باشد باختن نقش مراد تا کسی را دل نرفت از دست صاحبدل نشد!
هو بدایتِ نهایتِ عشق آن بُوَد که عاشق معشوق را فراموش کند. عاشق را با معشوق چه حساب؟ عاشق را کار با عشق است، وا درد و وا حسرت! نشنیده‌ای: چون از تو به جز عشق نجویم به جهان هجران و وصال تو مرا شد یکسان بی عشقِ تو، بودنم ندارد سامان خواهی تو وصال جوی و خواهی هجران این بدایتِ منتهیان است در عشق که می‌رود. نهایتش که گوید و که تواند شنید؟!
هو ای درویش موحد طالب خدای نباشد که اگر باشد نه در مقام رضا و آزادی باشد بلکه کمال سالک و نهایت کار سالک آن باشد که در وی هیچ طلب نباشد که اگر باشد مشرک باشد و چون از سالک طلب خدای برخاست به مقام وحدت رسید و چون زیادتی برخاست به مقام رضا و آزادی رسید و بعضی گفته اند که ممکن است که طلب خدای برخیزد اما ممکن نیست که طلب زیادتی مال و جاه و علم برخیزد زیرا که این طلب نه به اختیار سالک است این طلب ضروری و خلقی است و چون ضروری و خلقی بود تا آدمی بود این صفت در وی بود کشف الحقایق مست آمدم اى پير كه مستانه بميرم مستانه در اين گوشة ميخانه بميرم درويشم و بگذار قلندرمنشانه كاكل همه افشان به سر شانه بميرم ای سید! آنچه سالک را ضروری است، همان فکر وحدت است. باید که شب و روز در این سعی باشد که کثرت موهومه که به عنوان غیریت درنظر می‌درآید، از نظر ساقط شده و مرآت وحدت شود و سالک جز یکی نبیند و جز یکی نخواند و جز یکی نداند. رساله‌ی نور وحدت خواجه حوراء بدان که طلب خدای در هیچ فردی از افراد موجودات نیست. طلب خدای خاص در انسان است از جهت آن که انسان در اول ظالم جاهل است و معرفت خدای در هیچ فردی از افراد موجودات نیست آن نیز خاصه انسان است از جهت آن که آدمی چون به نهایت می رسد عالم عادل میشود و معرفت خدای نباشد الا در عالم عادل. کشف الحقایق هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی
هو از هزاران تن، یکی تن صوفی‌اند مابقی در سایه‌ی او می‌زییند
هو يكي از علايم جدا شدن از طريق كوچك شدن رفقاي أهل طريق در قلب سالك ومشاهده عيوب ونواقص در ايشان است در حالي كه خود سالك پر از عيوب ونواقص است. مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم هواخواهان كويش را چو جان خويشتن دانم
هو اگر روزی صید دام وی شوی و کشته ی راه او گردی، به عزت او سوگند که جز بر کنگره‌ی عرشِ مجیدت نبندند، که فرمود: هر کس مرا دوست دارد، کُشته ی من گردد و آن کس که کشته ی من شد، او را ندای عزت خواهم داد!