هو
کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا
✍ابراهیم اَدهم ضمن سیر و سیاحت به لبِ دریایی رسید و آنجا نشست و به دوختن پاره هایِ خرقه اش مشغول شد . در این اثنا امیری که در سال های قبل غلامِ او بود از آنجا گذر می کرد . همینکه چشمش به ابراهیم افتاد او را شناخت . ولی با کمالِ تعجب اثری از شاهزادگی و امارت در او نیافت . بلکه او را درویشی بی پیرایه و خاکسار یافت . پیشِ خود گفت : پس کو آن حکومت و سلطنت و حشمت و جلال ؟ چرا اینقدر خاکسار و ژولیده حال شده است ؟ ابراهیم که عارفی کامل بود و آگاه بر ضمیر اشخاص، در همان لحظه فکرِ او را خواند و سوزنِ خود را به دریا انداخت و چیزی نگذشت که صدها هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند در حالی که در دهانِ هر یک سوزنی از طلا بود . ماهیان به ابراهیم خطاب کردند : ای عارف حقیقی همۀ این سوزن ها از آنِ توست . بگیر ، ابراهیم رو به امیر کرد و گفت : ای امیر ، حکومت بر دل ها مهم تر است یا حکومت بر تخت ها ؟ امیر از تماشای این صحنۀ شگرف به وجد و شور دچار شد و گفت : وقتی ماهیان از روحِ عارف خبر دارند ، وای به حالِ کسی که از او بی خبر باشد!
#ابراهیم_ادهم
#طریقت
#حب
#ولایت
#استقامت
هو
چنانک تو تن را به روزه داری و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه درآرند، و از جمله مخلوقات باز دارند.
تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا آخر عمر روزه دارند.
میدان روزه تو یک روز است، میدان روزه ایشان یک عمر.
حکایت:
یکی پیش شبلی در آمد. شبلی او را گفت تحسن ان تصوم الابد؟ (تو توانی که روزهی ابد داری؟)
گفت این چون باشد؟
شبلی گفت: همه عمر خویش یک روز سازی و به روزه باشی و پس بهدیدار خدای بگشایی.
تفسیر کشفالاسرار و عدةالأبرار
#صوم
#حب
#الله
#هو
@yarekhaksar
هو
شیخ ابوسعید ابوالخیر در راه بود،
گفت : هر جا كه نظر میكنم
بر زمین همه گوهر ریخته
و بر در و دیوار همه زر آویخته!
كسی نمیبیند و كسی نمیچیند ....
گفتند : كو؟ كجاست؟
گفت : همه جاست
هر جا كه میتوان خدمتی كرد ،
یا هر جا كه میتوان راحتی به دلی آورد
آن جا كه غمگینی هست و آن جا كه مسكینی هست.
آن جا كه یاری طالب محبت است و آن جا كه رفیقی محتاج مُرُوَت ....
#مراقبه
#حب
#احسان
هو
اگر عاشق شوی فرق ندانی میان روی دوست و موی دوست .پس چون از فرق تا قدم یک نقطه درد گردی،تسبیح جان تو این بود که .
آن بت که مراد داد به هجران مالش
دل گم کردم میان زلف و خالش
پرسند رفیقان من از حال دلم
آن دل که مرا نیست چه دانم حالش
اینجا،دانایی در نادانی گم شود،اینجا، دل جز بی دلان را نبود.
عین القضات همدانی
#همدانی
#صوفی
#حب
#جان
#من