eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
739 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو به دنبال جهنم و بهشت در آخرت نباش. هر دو همین اکنون موجودند. هر زمان که بتوانیم کسی را بی چشمداشت و بی معادله دوست بداریم، در بهشتیم و هر زمان که آلوده به حسادت و نفرت و کینه شویم، در اصل به جهنم سرنگون شده ایم.
هو بهترین و با ارزش ترین روزی آدمی توفیق عملی است که او را بسوی رشد و معرفت براند و موجب مشاهده جمال حضرت حق گردد که مصطفی صلوات الله علیه فرمود: من زیر سایه پروردگارم هستم که مرا خوردنی و آشامیدنی روزی می دهد . کشف_الاسرار
هو                        جز یاد دوست            هر چه کنی عمر ضایع است                      جز سر عشق           هر چه بگویی بطالت است...           سعدی از غزل ۵۵
هو در اصل،  قرن بیست و یکم چندان فرقی با قرن سیزدهم ندارد! هر دوی این قرن‌ها را در کتاب‌های تاریخ این‌طور ثبت خواهند کرد؛ قرن اختلاف‌های دینی که مثل و مانندش دیده نشده، مبارزه‌های فرهنگی، پیش داوری‌ها و سوء تفاهم‌ها؛ بی‌اعتمادی‌ها، بی‌ثباتی‌ها و خشونتی که همه جا پخش می‌شود؛ و نیز نگرانی‌ای که «دیگری» منشأ آن است! روزگار هرج و مرج... در چنین روزگاری عشق صرفا کلمه‌ای لطیف نیست، خود به تنهایی قطب‌نماست. ملت عشق الیف شافاک
هو من خاک شوم جانا، در رهگذرت افتم آخر به غلط روزی، بر من گذرت افتد
هو حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را ,, [[جناب صائب تبریزی]]
هو ما را بر این درگاه همه نیاز بُود که قطره ای از آن شراب بر دلِ ما ریزی شرابی که مِهر جانان بر آن مُهر نهاده... شرابی که از آن بویِ وصلِ جانان آید گر دو صد جان در سرِ آن کنی شاید
هو تو را در بوتۀ عشق نهند تا آتش، تو را سوخته گرداند؛ چون سوخته شدی؛ نور باشی «نورٌ علی نورِ یهدی اللّهُ لِنوره مَنْ یَشاء»
هو سالک به صد چله آن مقدار سِیر نتواند کرد که عاشق در یک طرفه العین کند... شیخ عزیزالدین نسفی
هو اى جوامّرد! [=جوانمرد] همه اسامى و صفات كه رود از سر زفان [=زبان] رود مگر «هو» كه از ميان جان رود. اسمى است كه زفان را با او كار نيست، هر اسم كه بر زفان برانى، لب بجنبانى، امّا هو كلمه‌اى است كه زفان و لب را كه وكيل و دَروان [=دربان] دل‌اند، با او كار نيست. از سر زفان برنيايد، از ميان جان و قعر دل و صميم سينه برآيد. هو بايد كه از قعر دل مترقى گردد به نَفَس پاك، از نَفْس پاك، از دل پاك، از سرّ پاك، از ضمير پاك، از باطن پاك كرده قصد درگاه پاك كند، گذران و روان و بُرّان، چون برق خاطف و ريح عاصف، نه چيزى به او درآويخته، نه او به چيزى درآويخته. @FEshragh
هو از ديگر آداب طريق براي مريدِ مُبتدی، مشغول شدن به ذكر قلبی است كه پس از مشغول شدن به رابطه ی روحِ مرشد، انجام شده و مريد با قلبِ خود به ذكر خداوند می پردازد. و كيفيت آن چنين است كه شخص اولًا، نَفَسِ خود را حبس نموده و نوكِ زبان را به سقف دهان بچسباند، و قلب خود را مانندِ ظرفی تصوّر کند و بدون تحرّكِ زبان و بدون صوت و صرفاً در خاطرِ خود لفظ جلاله ی الله - كه اسم اعظمِ حق تعالي مي باشد- را بر قلب خود وارد کرده و توجه نمايد، كه تعداد لفظ جلاله ی الله را به عددِ فرد در دلش ذكر نمايد. و هر گاه نفَس در سينه اش تنگ گشته و به تاز نمودن َنفَس احتياج داشت ، ذكر را بر عددِ فردی از سه تا بيست و يك، قطع كرد و تجديدِ نفس نمايد و دوباره به همان كيفيّت ، به ذكر قلبی ادامه دهد. و در هنگام مشغول شدن به ذكر قلبی، بايد بر معنيِ مدلولِ لفظِ جلاله ی الله كه ذات بي مثال باری تعالی است ، توجه نموده و اين حضورِ معنی را در تمام اوقاتی كه به ذكر می پردازد، داشته باشد، تا جاي جايِ قلبش، نورانی و از محبت ّ پروردگار، مملوّ شود و هر آنچه غیر از الله هست از صفحه قلب او پاک شود.همچنین باید هنگام ذکر قلبی بر حسب توانایی اش لفظ جلاله الله را با قدرت بر قلب خود ضرب کند به گونه ای که قلبش احساس اَلم کوبیدن لفظ را احساس نمايد مدت زمان مشغول شدن به ذکر قلبی هم حداقل نیم ساعت یا بیشتر در شبانه روز باشد در اوقات دیگر نیز که مشغول کسب و کار دنیایی است غافل نبوده و باید همزمان با فعالیت دنیایی و استراحت به رابطه یا ذکر قلبی مشغول باشد و این مانعی برای اشتغال به کارهای دنیایی نخواهد بود. رابطه و ذکر قلبی در طریقت عالیه نقشبندیه
هو عطار در تصوف، شریعت را با طریقت و حقیقت جمع می دارد و این مذاق کاملان است. شریعت برای او پیروی از اقوال رسول است؛ طریقت متابعت از افعال اوست؛ اما حقیقت عبارت از حال اوست که حاصل سلوک در مراتب کمال است که تحقق پیدا کردن به حال اوست... به اعتقاد او تصوف خرقه ای است که در ازل بر قامت طالبان می دوزند مجرد تردد به خانقاه، طالب را در شمار مترسمان صوفیه در می آورد در شمار صوفی واقعی در نمی آورد. صوفی واقعی به عنایت و جذبه ی حق بدان مرتبه می رسد و آنکه از آن بهره ندارد از نیل به کمال آن محروم می ماند.