واقعا کربلا بدون زینب کربلا نبود. عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمیشد. آن چنان شخصیت دختر علی علیه السلام در این حادثه از اول تا آخر، بارز و اشکار است که انسان احساس می کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن، در لباس دختر علی. غیر از اینکه اگر زینب نبود بعد از عاشورا چه میشد، شاید امام سجاد هم کشته می شد، شاید پیام امام حسین به هیچ کس نمی رسید.
در همان دورانی که قبل از شهادت حسین بن علی هم بود، زینب مثل یک غمخوار صدیق، کسی که با بودن او، امام حسین احساس تنهایی نمی کرد، احساس خستگی نمی کرد. یک چنین نقشی را انسان در چهره زینب و در کلمات و حرکات زینب علیهاسلام مشاهده می کننده
📚انسان ۲۵۰ ساله
لینک خرید این کتاب👇
https://bookroom.ir/fb/2858
آقا زنها خیلی استعدادشون تو رشد در معنویات بیشتر از مردهاست، اینو من از چندین استاد شنیده بودم ولی تو قضیه کربلا این برام ثابت شد.
برخی از اصحاب دودل بودن برای یاری امام ولی زنهاشون از همون اول هیچ تردیدی نداشتن و اونارو تشویق میکردن. چندتاشو مثال بزنم
🔻اموهب همسر عبداللهبنعمیرکلبی دائم باهمسرش درباره یاری امام صحبت میکرد تا اینکه عبدالله به یاری امام آمد و شهید شد، و اموهب بالای سر همسرش رفت و شهادتش را تبریک گفت، که درهمان لحظه شمر دستور داد و همسرعبدالله را شهید کردند که تنها زن شهید کربلا شد.
🔻نامه امام به زهیربنقین رسید، و زهیر از یاری امام اکراه داشت که همسرش به او گفت:《سبحان الله! فرزند رسول خدا از تو دعوت ميكند كه به يارياش بشتابي، اما تو در قبول دعوت او ترديد به دل راه ميدهي! چه طور ميشود كه سخنش را بشنوي و هرچه زودتر خود را به او برساني》، بعد از آن زهیر برای یاری امام مصمم شد.
🔻 مثال سوم رو حاج آقامجتبیتهرانی خیلی زیبا در روضه حبیب بیان کردند:
نامه امام به حبیببنمظاهر رسید که گفته بود اگر میخواهی مارا یاری کن سریع بیا، همسرش پرسید میروی یا نه؟ حبیب گفت نه، من نمی توانم بروم! من پیر شده ام و کر و فری ندارم؛ چه طور با او راه بیفتم؟ می دانی اگر من بروم آن وقت عبیدالله خانه مرا خراب می کند و تو را به اسارت می گیرد و می برد.
همسرش گفت تو برو، بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت نه، من نمی روم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را انداخت روی سر حبیب و به حبیب گفت نمی روی؟! پس مثل خانم ها در خانه بنشین! بعد گفت خدایا، کاش من مَرد بودم و می توانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! حبیب گفت نه، این حرف هایی که زدم، برای این بود که می خواستم ببینم تو چه می گویی. من آن چنان هجرتی کنم که تا قیامِ قیامت نامم در تاریخ ثبت شود.
.
خلاصه خانمها باید قدر خودشونو بدونن خیلی راحتتر میتونن تو مسائل معنوی بالا برن، فقط باید یکم رو برخی مسائل مراقبت کنن
۱_مثلا گناهان زبان، مثل غیبت، تهمت، نیش و کنایه، طعنه، خبرچینی و...
۲_همچنین برخی اخلاقیات زنانه مثل تجملگرایی، چشموهمچشمی، درگیری با جاری و مادرو خواهر شوهر و...
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
4_5929091679410717300.mp3
12.8M
سخنرانی استاد #فیاض_بخش در محرم سال ۹۶
4⃣ شب چهارم
@HoseinDarabi
👆نکات مطرح شده در صوت بالا
🔻نکاتی درباره حب و بغض و تبری در تاریخ و جنگهای پیامبر
🔻اگر نماز از کسی قبول نشود هیچ عمل دیگری قبول نمیشود
🔻یک چیز مهمتر از نماز و روزه وحج و...است آن چیست؟
🔻چند نکته اخلاقی و تربیتی
🔻داستان قیس بن مسهر صیداوی فرستاده امام حسین به کوفه و سرانجام او .(قیس بالای ۷هزار کیلومتر را با اسب طی کرد)
@HoseinDarabi
بیهوده منتظر امام زمان نباشیم!
💠پیامبر (ص) فرمودند:
《 افضل الاعمال انتظار الفرج》
بهترین #اعمال انتظار فرج است
پس انتظار فرج یک عمل است نه یک حالت. یعنی باید یه کاری انجام بدیم نه فقط منتظر بنشینیم.
🔻فرض کنید یه مهمون میخواهد بیاد خونهتون، چیکار میکنید؟ خب قطعا خونه رو تمیز میکنید، غذا آماده میکنید، میوه میخرید و همه شرایط رو برای آمدن مهمون فراهم میکنید
قطعا منتظر نمیمونید که مهمونتون بیاد و کارهارو بکنه.
🔻اگر منتظر نشستیم که امام زمان (عج) بیاد و همه کارهارو انجام بده و اصلا ماها هیچ کاری قبلش انجام ندیم هزار سال دیگه هم منتظر بمونیم و ضجه بزنیم بازم نمیاد.
از مردم کوفه که منتظرتر نیستیم؟ مردم کوفه قلبشون داشت برای دیدن امامشون میترکید، ۱۲ هزار تا فقط نامه نوشتن براش که بیاااا. ولی نه خودشونو آماده کرده بودن، نه زمینه سازی کرده بودن برای اومدن امام، نه تلاشی کردن برای تشکیل نظام و حکومت اسلامی. آخرش هم امامشون رو هم ندیدن. مردم کوفه اگر اون زمانی که ابنزیاد قدرتمند نشده بود. میرفتن اونو از تخت پایین میکشیدنش و حکومت تشکیل میدادن امامحسین با قدرت وارد کوفه میشد و رهبری مردم رو به دست میگرفت.
🔻کاری که امام خمینی (ره) کرد دقیقا همین زمینه سازی برای ظهور بود. الانم نظام و حکومت اسلامیِ ایران اول راهشه، نقصهایی هم داره، هیچ چیز بدون نقص نمیشه. باید تلاش کرد این نقصها برطرف بشه. همین الان هم اگه امام زمان ظهور کنه اولین جایی که میتونه حکومت کنه ایرانه. نه عربستان یا جاهای دیگه. بخاطر همین شبانه روز دارن تلاش میکنن این حکومت رو بکوبن و تخریب کنن. چه با بدگویی و شک و شبهه چه با فشارها و تحریمهای اقتصادی و مسائل دیگر.
البته این چیز جدیدی نیست. بعد از تشکیل حکومت پیامبر (ص) هم همین توطئهها و فشارهای اقتصادی بود. صدها برابر هم بیشتر بود. ولی مومنین #استقامت کردند و آیه نازل شد:
💠《إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ》
آنان که گفتند: همانا پروردگار ما خدای یکتاست و سپس مقاومت کردند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که دیگر هیچ ترسی (از وقایع آینده) و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد.
✍حسین دارابی
@Hoseindarabi
اولین بخش افتخار آمیز زندگی امام چهارم بخش اسارت اوست
امام سجاد در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شام برده شد مجسمه قرآن و اسلام بود. از لحظهای که شهدا به روی خاک غلطیدند حماسه على بن الحسين عليهالسلام شروع شد. دخترهای خردسال، بچه های کوچک، زن های بی پناه، دور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانی که مردی در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبری کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتی به شام رسیدند نگذاشت امام سجاد که این جمعی که با پیوند ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند.
وارد کوفه شدند عبیدالله بن زیاد دستور داده بود که همه مردهای این خانواده را به قتل برسانند، دید در میان کاروان اسیران مردی هست، پرسید تو که هستی؟ گفت من علیبنالحسینم .. او را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوه امامت و معنویت و رهبری آشکار شد؛ «اَبِالقَتل تُهدِّدُنی؟ » آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟ در حالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار میدانیم، از مرگ نمیترسیم. دستگاه عبیدالله زیاد در مقابل این صلابت، عقب نشست.
📚 انسان ۲۵۰ساله
مقام معظم رهبری
@Hoseindarabi
خیلی جالبه
برخی از شهدای کربلا که از خواص و بزرگان کوفه بودند تو کوفه مسلم رو تنها گذاشتند و اشتباه کردند
و بعداً به امام حسین ملحق شدند و شهید شدند
در ماجرای شام بعد از آنی که روزهای متوالی، امام سجاد را با همه اسیران در وضع ناهنجار و نابسامانی نگه داشتند، یک وضع کاملا اسارت بار، یزید به نظرش رسید که امام سجاد را با خود به مسجد ببرد و در مقابل مردم از لحاظ روحی هم، امام را تضعیف کند و کاری کند که مبادا تبلیغات مخالفان او و طرفداران امام که همه جا بودند، تأثیری در وضع حکومت او بگذارد. امام سجاد در آن مجلس رو کرد به یزید گفت، اگر بگذاری، من هم بر روی این چوبها بروم و با مردم حرف بزنم. یزید فکر نمی کرد که فرزند پیغمبر، یک جوانی که اسیر است، بیمار است، قاعدتا در این مدت به قدر کافی از لحاظ روحی تضعیف شده، بتواند خطری برای او محسوب بشود؛ اجازه داد. امام سجاد بالای منبر رفت و فلسفه امامت و ماجرای شهادت و جریان طاغوتی حکومت اموی را در مرکز این حکومت برملا کرد. کاری کرد که مردم شام شورش کردند.
یعنی امام سجاد این شخصیت عظیمی است که در مقابل عبیدالله زیاد، در مقابل انبوه جمعیت فریب خورده شام، در دستگاه اموی، در مقابل مأمورین یزید، نمی ترسد، حرف حق را می زند، روشنگری میکند. این چنین نیست که برای او زندگی، مایه و مقداری داشته باشد.
📚 انسان ۲۵۰ساله
مقام معظم رهبری
#لینک_خرید_این_کتاب👇
https://bookroom.ir/fb/2858
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کُری خونیهای رهبر برای ترامپ و حتی تمسخر و کوچیک کردن اون خیلی شبیه این نامه امام علی به معاویه است که بسیار زیباست. حضرت در این نامه معاویه رو با خاک یکسان میکنن
از کتاب علی از زبان علی👇
نامه امامعلی (علیه السلام) به معاویه:
اما بعد، نامه ات به من رسید. در آن نوشته بودی که خداوند، محمد را برای دین خود انتخاب و با یارانش او را تأیید کرد. روزگار چه چیزهای شگفتی از تو بر ما آشکار کرده است! تو می خواهی ما را از نعمتی که خداوند به ما ارزانی فرموده و پیامبرمان را به میان ما فرستاده است، آگاه کنی؟! داستان تو کسی را ماند که به سرزمین پرخرمای هجر خرما برد، یا استاد خود را به مسابقه و مبارزه دعوت کند! و چنین گمان کرده ای که برترین مردم در اسلام فلان و فلان هستند. سخنی گفتهای که اگر سراسر درست باشد، هیچ ارتباطی به تو ندارد و اگر درست نباشد، از آن به تو زیانی نمی رسد.
به تو چه مربوط که چه کسی از چه کسی برتر است یا برتر نیست؟ یا چه کسی سیاست مدار است و چه کسی غیر سیاست مدار؟ اسیران آزاد شده و فرزندان آزادشدگان را چه رسد که امتیازات مهاجران نخستین را تشخیص دهند و درجات و مقام های ایشان را تعیین کنند؟! هیهات! آن تیر که نه از جنس تیرهای دیگر بود، آواز داد و خود را شناساند، و کسی در این قضیه زبان به داوری گشود که خود محکوم بود.
ای مرد، چرا بر سر جایت نمی نشینی و نمی خواهی کاستی های خود را بشناسی؟؟ چرا در آن رتبه عقب ماندهات که برای تو مقدر شده است، قرار نمی گیری؟! به تو چه ارتباطی دارد که چه کسی مغلوب یا چه کسی پیروز شد؟ تو همواره در بیابان گمراهی، سرگردان و از راه راست منحرف بودی؟
آنچه میگویم برای آگاهی تو نیست؛ بلکه برای یادآوری نعمتهای خدا میگویم: آیا نمی بینی جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ آری، هرکدام صاحب فضیلتی بودند؛ اما آنگاه که شهید ما، حمزه ، شربت شهادت نوشید، او را «سیدالشهدا» خواندند و رسول خدا که در نماز بر پیکراو، به جای پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت! آیا نمیبینی کسانی دست هایشان در جهاد در راه خدا قطع شد؟ البته هریک فضیلتی داشت؛ اما چون دست یکی از ما را جدا کردند، او را «طياره و ذوالجناحين» خواندند که در بهشت با دو بال پرواز می کند. اگر خداوند خودستایی را منع نفرموده بود، فضایل فراوانی را برمی شمردم که دلهای آگاه مؤمنان آنها را شناخته و گوش های شنوندگان با آنها آشناست. این شکار را واگذار که صید آن کار تو نیست و تیرت به خطا رفته است!
آری، ما دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم و دیگر مردمان تربیت شدگان ما هستند. اگر با شما طرح خویشاوندی ریختیم و از طایفه شما همسر گرفتیم و شما از طایفه ما همسر انتخاب کردید و همچون همتایان با شما رفتار کردیم، در عزت و شرف دیرین مانقصانی پدید نیامد. به راستی، شما را با ما چه نسبت؟!
رسول الله از ماست و آن دروغگو که تکذیبش کرد از شماست! حمزه، «اسدالله»، از ماست و ابوسفیان «اسدالأحلاف»، از شماست! دو سرور جوانان اهل بهشت از ماست و صبية النار از شماست! بهترین زنان جهان از ماست و زن هیزم کش دوزخیان از شماست! و بسا فضیلت های دیگر که برای ما هست و یادکردنشان به زیان شماست.
فضیلت ما را در اسلام، همگان شنیدهاند و ارج و مقام ما حتی در عصر جاهلی، بر کسی پوشیده نیست.
آنچه از ما پراکنده بوده در کتاب خدا گرد آمده است، آنجا که گوید:
《وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ》 و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، در کتاب خدا سزاوارترند. و نیز سخن حق تعالی که:
《إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ》
سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده اند. خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است.
پس ما هم به سبب خویشاوندی با رسول خدا و به خلافت سزاوارتریم و هم به سبب طاعت و متابعت. درباره روز سقیفه نیز که مهاجران برانصار حجت آوردند که ما از نزدیکان رسول خدا او هستیم، و برآنان پیروز شدند، لازم است بگویم اگر خویشاوندی با رسول خدا به دلیل برتری و پیروزی و حجت است، پس این حق از آن ماست و نه از آن شما و اگر به دلیل دیگری غیر از خویشاوندی بود، پس ادعای انصار برجای خود باقی است.
📚کتاب علی از زبان علی
#ادامه_درپیام_بعدی👇
👉 #ادامه_پیام_قبل
پنداشته ای که من به تمام خلفا حسد ورزیده ام و بر همه آنها شوریده ام. اگر چنین باشد که تو ادعا میکنی، جنایتی برتو نرفته است که از تو عذرخواهی کنم!
و گفتی که مرا چونان شتر مهار کرده به سوی بیعت میکشاندند. به خدا سوگند، خواستی مرا نکوهش کنی، اماستودی. خواستی مرا رسوا سازی، ولی خود را رسوا ساختی! مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود و براو ستم رود، مادام که در دین خود تردید ندارد و در یقین خود شک نکند؟!
قصد من از بیان این سخنان، اقامه حجت و دلیل برای چون تویی نیست. این شمهای است که به خاطرم آمد و آن را اظهار کردم تا دیگران پند گیرند.
سپس از ماجرای من و عثمان سخن گفتی. باید تو که از خویشاوندان او هستی، پاسخ این پرسش را بدهی. به راستی کدام یک از ما در حق عثمان بیشتر دشمنی کرد و راه را برای قاتلان او هموار ساخت؟ آیا آن کس که خواست به یاری اش برخیزد، ولی عثمان خود نخواست و به او گفت: در خانه ات بنشین و از یاری من دست بردار. یا آن کس که عثمان از او یاری خواست، ولی او درنگ کرد و به انتظار نشست تا مرگش فرارسد؟! نه، هرگز، به خدا سوگند
من ادعا ندارم که بر عثمان به سبب بدعتهایش عیب نمیگرفتم؛ آری، انتقاد میکردم و از آن پوزش نمیطلبم. اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسیارند کسانی که ملامت شوند و بی گناه اند. «چه بسا ناصحانی که در پند و اندرزدادن هدف تهمت قرار گیرند.» من جزاصلاح، تا نهایت توانایی خود، قصدی ندارم
《وما توفيقی إلا بالله عليه؛ توكلت و إليه أنيب》و توفيق من، فقط به دست خداست. بر او توکل کردم و به سوی او بازمیگردم.
نوشتهای که تو برای من و یارانم، پاسخی جز شمشیر نداری! به راستی که در اوج گریه، انسان را به خنده وامی داری! فرزندان عبدالمطلب را کجا دیدی که پشت به دشمن کنند و از شمشیر بهراسند؟ پس «کمی صبر کن که هماورد تو به میدان آید». به زودی آن را که می جویی، تو را بجوید و آنچه از آن می گریزی، در نزدیکی خود خواهی یافت.
من در میان سپاهی بزرگ از مهاجران و انصار و تابعان، به سرعت به سوی تو خواهم آمد. اینان لشکریانی هستند که جمعشان به هم فشرده است و به هنگام حرکت غبارشان فضا را تیره و تار می کند. همگی جامه شهادت به تن دارند و محبوب ترین ملاقات برای آنان ، ملاقات با پروردگار است. همراه آنان فرزندانی از دلاوران بدر و شمشیرهای بنیهاشم میآیند که تو خوب میدانی لبه تیز آن شمشیرها با پیکر و دایی و پدربززگ و خویشاوندانت چه کرد.
《وَ ما هِیَ من الظّالمینَ بِبَعید》
و آن از ستمگران دور نیست
📚کتاب علی از زبان علی
لینک خرید این کتاب👇
https://bookroom.ir/track/9056F3C4C02404A5A189E081907