📌مادر است دیگر
🔸روستای فارسیجان خوش آب و هواست. مسجدش هم بهنسبت، حیاط بزرگ و سرسبزی دارد. خانمهایی که لباس مشکی پوشیدهاند، مدام این طرف و آن طرف، دنبال کاری میروند. صدای واحسینا واحسینای مداح از داخل مسجد شنیده میشود.
🔸به پیرزنی که با چادر مشکیاش رو گرفته، نزدیک میشوم تا با او صحبت کنم. میگوید: تو مسجد برا آقا #رئیسی مراسم گرفتیم.براش صلوات میفرستیم و فاتحه میخونیم. خدا رحمتش کنه؛ روحش شاد.
🔸خونه کار داشتم ولی باید میومدم. هرکس تو راه خدا #شهید بشه، برام مثل بچه پسر میشه. خدا اونی رو شهید میکنه که برای خود خدا کار کنه. کاشکی منم شهید بشم... .
🔸از روز حادثه میپرسم. میگوید: اون روزی که این اتفاق افتاد، من و حاجی تا صبح ناراحت بودیم و نخوابیدیم. زیارت عاشورا خوندیم، امنیجیب خوندیم. دعا کردیم که خدایا به حق محمدوآلمحمد همشون سالم باشن.
🔸تا صبح رادیو بالای سر من و حاجی روشن بود. ساعت حدود هشت صبح دخترم از تهران زنگ زد که مادر! آقای #رئیسی به رحمت خدا رفت.
🔸حاجی که تا شنید، انگار داشت منفجر میشد. بهش گفتم انقدر خودتو اذیت نکن. اونم رفته پیش خدا، رفته پیش امامرضا(ع). شب تولد امامرضا(ع) بوده. انقدر اینطوری نکن.
🔸برای انتخابات، بچههام گفتن مادر این خوبه، بهش رأی بده. اونا میشناختنش. بچههام همه باخدان، با ایمانن و خداشناسن. ما هم گفتیم باشه.
🔸از کارهاش خبر داشتیم. تو تلویزیون، میدیدیم که چقدر به #مردم رسیدگی میکنه. چقدر حقوق کارگرها رو زیاد کرد. اونی که بخواد به #دولت و به این #ملت خدمت کنه خوبه. این دفعه هم باید به همچین کسی رأی بدیم.
🆔@hoseiniyehonar_arak