AUD-20220520-WA0006.
1.77M
روضه حضرت عباس علیه السلام
سید مجید بنی فاطمه
🌹خوش اخلاق، خوش برخورد ، متواضع و بي ريا بود. او شجاعت زيادي داشت و هيچ گاه مصلحت انديش نبود. در دل سختي ها پيش مي رفت و سربلند بيرون مي آمد، همواره با وضو بود . در دعاها شركت مي كرد و به مسايل عبادي خيلي اهميت مي داد. وي همواره به فكر فقرا بود وسعي مي كرد به هر طريقي به آنها كمك كند، مثلاً با كمپرسي كه پدرش براش خريده بود بدون گرفتن دستمزد برايشان مصالح مي برد. 🍃
#زندگینامه
#شهید_حاج_قاسم_طاهری
🌷نگاهت را به شهید بسپار👇
✅ @shahidmedia
🌹سید حبیب سجاد، دوست و همرزمش نقل می کند : در عملیات کردستان قاسم مجروح و ۱۱ عمل جراحی روی بدنش انجام شد و امیدی به نبود که زنده بماند، اما با دعای رزمندگان شفا یافت با وجودیکه کیسه کلسیم به او وصل بود در آن هوای گرم باز هم به جبهه رفت و به عنوان قائم مقام لشکر معرفی شد .
در جسارت و شجاعت بیهمتا بود. بعضی شبها جلو می رفت تا اگر جنازه رزمندهای در موقعیت عراقی ها است ، بیاورد که گاهی اشتباها جنازه عراقی ها را می آورد .
در یکی از مراسمهای دهه فجر با لباس سپاه ، با یک پا روی تشک کشتی حاضر شد و با یک جانباز دیگر جهت تشویق و تهیج مردم کشتی گرفت.🍃
🌹📕 #خاطره
🎤#همرزمشهیدقاسمطاهری
🌷نگاهت را به شهید بسپار👇
✅ @shahidmedia
گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت
دعای ما نه،بگو ادعای ما نگرفت
اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست
چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام رضای غریبِ قریب علیه السلام
🌹با شروع جنگ تحمیلی داود کلاس دوم راهنمایی بود که تصمیم به رفتن به جبهه را گرفت که همراه جمعی از دوستان به سوی جبهه های نبرد شتافتند. او همان طور که با دشمن اسلام مبارزه می کرد به تحصیل خود ادامه داده و موفق شد که مدرک سوم راهنمایی را بگیرد و سپس به هنرستان رفته و در رشته تراشکاری و قالبسازی مشغول به کار شد.🍃
#زندگینامه
#شهید_داود_محسنی
🌷نگاهت را به شهید بسپار👇
✅ @shahidmedia
🌹
همرزمی داشتم به نام داود محسنی. او معاون دستۀ ویژه (صف) بود.
شاد و شوخ بود. امثال داوود اگر در جبهه نبودند، ممکن بود دوری از خانواده برای برخی از رزمندهها سخت باشد، ولی وجود نازنینهایی چون او، شادی و شور را در بین نیروها ایجاد میکرد.
او شعر طنزی را همیشه میخواند و میگفت:
«چنانت زنم به گُرز گران که پشتک زنی تا به مازندران.»
*
داوود ساکن شهریار بود. آنجا باغ داشتند.
میگفت: «هر وقت رفتیم مرخصی، میریم باغمون با هم گیلاس میخوریم و صفا میکنیم.»
ولی قرارمان عملی نشد و فرصت رفتن به باغ داود محسنی هرگز دست نداد.
او حتی قرار عروسی با نامزد عقدکرده اش را هم عملی نکرد و در شلمچه (عملیات کربلای ۵) پرواز کرد.
*
حالا داوود مانده و وعده اش،
من مانده ام و امید به عملی شدن قرارمان، در جایی دیگر و باغی بهتر از شهریار…
من مانده ام و رفیقی که ایمان دارم خلف وعده نمی کند…
(برگرفته از کتاب اعزامی از شهر ری – صفحه ۲۶۱)
🌹📕 #خاطره
#همرزمشهید
🌷نگاهت را به شهید بسپار👇
✅ @shahidmedia