بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
بگذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم
تا نعرهی امیرِ جمل را نشان دهم
شمشیرِ بینظیرِ جمل را نشان دهم
عمه به روم سنِ کمم را نیاوری
عباس می شوم عَلَمَم را بیاوری
عمه گریست اینهمه پَرپَر نزن نشد
ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد
حرفِ برادر است به خواهر نزن نشد
با دستِ بسته سنگ به آئینهات نکوب
اینگونه پیشِ من به رویِ سینهات نکوب
@hosenih
زینب اگرچه دستِ پسر را مهار کرد
از بسکه داد زد زِ بسکه هوار کرد
دستش کشید سمتِ عمویش فرار کرد
وقتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت
جایِ عموش نیزهی شامی به او گرفت
@hosenih
اُفتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت
از بینِ چکمهها پسرش را بغل گرفت
بر سینهاش همینکه سرش را بغل گرفت
بوسید تا حسین گلویش یکی شدند
چسبیده بود او به عمویش یکی شدند
نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد
اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد
پایین گرفت زیرِ گلو را نشانه کرد
تیرِ سهشعبه قلبِ عمو را درست زد
ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#علیرضا_خاکساری
▶️
وارث دست رحیم حسن است
صاحب خلق عظیم حسن است
از شکوه جلواتش پیداست
به خدا سیب دو نیم حسن است
همه ی عرش خدا محتاج
کرم طفل کریم حسن است
یا "اباقاسم" "اباعَبدُالله"
نقش ایوان حریم حسن است
حضرت فاطمه هم گریه کن
روضه ی سخت یتیم حسن است
نوه ی حیدر خیبر شکن اوست
حسن بن حسن بن حسن اوست
@hosenih
غرق در رایحه ی یاس حسین
مورد مرحمت خاص حسین
مجتبازاده مسیحا دم شد
ولی از برکت انفاس حسین
نذر طفلان حسن می چرخد
همه شب دسته ی دستاس حسین
پدری کرده برایش همه عمر
خرج او شد همه احساس حسین
کرده پر جای حسن را قطعا
در دل نازک و حساس حسین
در دلش غیر خدا هیچ نبود
رونوشتی ست ز اخلاص حسین
دست خود را علمی دیگر کرد
آخرین حضرت عباس حسین
یک نفس تا لب گودال دوید
اولین گریه کن اش شاه شهید
@hosenih
پیش چشمان ترش طوفان شد
گرد و خاکی وسط میدان شد
بازوی فاطمه یادش امد
دستش از پوست که آویزان شد
نجمه با ناله ی وااماه اش
به سر و سینه زد و گریان شد
حرمله باز به زانو رفت و ..
کشتن طفل یتیم آسان شد
طرح ذبح پسری لب تشنه
دور گودال بلا عنوان شد
زیر تیغ و سپر و نیزه و تیر
بدن هر دوی شان پنهان شد
عاقبت پیکر این طفل شهید
مثل جسم عمویش عریان شد
در رکاب عمویش بر نیزه
سر او راهی نخلستان شد
آه مثل عمویش در گودال
به گمانم دهنش شد پامال
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
نوبت عشق است عشقم با حسن
سفره را وا کرده این شبها حسن
صبر او رزم است گرچه بی صداست
صلح او روح قیام کربلاست
@hosenih
ساختن با سوختن یک جوهر است
خون این دل مثل خون حنجر است
هرکه مجنون حسین و کربلاست
مطمئنا زیر دین مجتبی است
با اجازه از علی آن صف شکن
مینویسم لافتی الاحسن
نامه داد و شاه را امداد کرد
مذهب ما را حسن آباد کرد
غربت او سِری از اسرار اوست
این شلوغی حرم ها کار اوست!
امشب اما تا مدینه راهیم
الله الله امشب عبداللهیم
کیست عبدالله عشق پنج تن
حضرت باب الحسین باب الحسن
یازده ساله ولی شیر نر است
این نواده مثل جدش حیدر است
عابد شب زنده دار هرشب است
از محافظ های عمه زینب است
نوجوانی ابالفضل است این؟
یا به بدر آمد امیرالمومنین؟
در رگش خون حسن جاری شده
جان به قربانش چه کراری شده
هست این شاخ نبات پنج تن
نذر عاشورای بابایش حسن
...........
ظهر شد دلهای عالم در تب است
دست عبدالله دست زینب است
یارب عاشوراست یا که محشر است
یا حسن دستش به دست مادر است
دونفر بالای تل باحال زار
بی کسی تشنه میان کارزار
دید از بالا که بلوا ساختند
با سر آقا را زمین انداختند
گرگ ها خون عمو را میخورند
نیزه ها دائم به یک جا میخوردند
@hosenih
اب میخواهد سنانش میدهند
با نوک نیزه تکانش میدهند
نیزه بر کتف عمو میخورد و بعد
زخم ها روی گلو میخورد بعد
بر تن خون خدا پا میکشند
مست های موی عمو را میکشند
آیه میخوانند و سنگش میزنند
به دلش با خنده آتش میزدند
پیش خشکی لبان شاه دین
آب هارا شمر میریزد زمین
هرچه را دارد به دعوا میبرند
دزدها پیراهنش را میبرند
روح قرآن زیر پا افتاده ست
روی سینه شمر هم آمادست
حنجر است و حنجر است و حنجر است
خنجر است و خنجر است و خنجر است
دید عبدالله عمو را داد زد
زیر لب میگفت یا زهرا مدد
ای عمو تنها نمان بین سپاه
مجتبی دارد می آید قتلگاه
یازده سال است دنیای منی
جای بابایم تو بابای منی
گرچه شمشیری ندارد نوکرت
دست دارم میدهم پای سرت
@hosenih
کاش زخم من مداوایت کند
تیر روی سینه ات جایم کند
غم مخور جانا فدایت میشوم
من بقیع کربلایت میشوم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#بردیا_محمدی
▶️
در بند زلف او دل باد و نسیم هاست
تازه ترین شراب سبوی کریم هاست
او که طلایه دار خیام یتیم هاست
نذرِ"حسن" برای "حسین" از قدیم هاست
او حاضرست جان خودش را فدا کند
نذرِ قدیمیِ پدرش را ادا کند
مانند صاعقه شب پُرکینه را شکافت
برق نگاه او دل آئینه را شکافت
اسرارهای در دل گنجینه را شکافت
فریاد های او قفس سینه را شکافت
اینگونه سوی لشگر کفار نعره زد:
وَللهُ لا اُفارقُ عَمّی اِلی الاَبد
@hosenih
آتش به آه شعله ورش غبطه می خورد
دریا به چشم های ترش غبطه می خورد
جبریل هم به بال و پرش غبطه می خورد
حتی پدر به این پسرش غبطه می خورد
روی زه کمانِ"حسن"،تیر آخر است
این شیرزاده که نوه ی شیر خیبر است
سقّا شده است تا علمش را بیاورد
شمشیر کوچک دودمش را بیاورد
تابیده تا سپیده دمش را بیاورد
امّیدواری حرمش را بیاورد
امّیدواری حرم از حال رفته است
خورشید آسمان تهِ گودال رفته است
او ناله ی عموی خودش را شنید و رفت
از دست عمه دست خودش را کشید و رفت
مثل کبوتر از دل خیمه پرید و رفت
پای برهنه سمت عمویش دوید و رفت
کوچیکترین ستاره ای از نسل آلِ ماه
سوسو زده است در دِل گودال قتلگاه
با سر رسیده تا که فدای سرش شود
گودال آمده سپر حنجرش شود
با جسم کوچکش زره پیکرش شود
تا مرهمی به زخم دل مادرش شود
درپیش فاطمه به سرش سنگ می زدند
کفتارها به صورت او چنگ می زدند
آمد ولی چه آمدنی..،دیر کرده بود
آهوی بی رمق همه را شیر کرده بود
این صحنه طفل را بخدا پیر کرده بود
سر نیزه ای میان دهن گیر کرده بود
با هرچه می شده به پرش ضربه می زدند
با سنگ و با عصا به سرش ضربه می زدند
مبهوت مانده با بدن او چه می کند
با این عموی بی کفن او چه می کند
با پاره های پیرهن او چه می کند
آن که نشسته روی تن او..،چه می کند
این تیغ ها به درد ذبیحی نمی خورد
آن خنجری که تیز نگردد نمی بُرد
@hosenih
ناگاه حرمله به سوی معرکه دوید
تیری سه شعبه از وسط تیردان کشید
یک لحظه ناگهان نفس کهکشان بردید
سینه به سینه،راز دو همدم به هم رسید
محراب های عرش،در این لحظه سوختند
تا مُهر را به سینه سجّاده دوختند
دستی به ضرب تیغه ی دشمن جدا شده
قاب تنی پر از اثر ردِّ پا شده
بر روی جسم زخمیِ ارباب جا شده
روی "حسینیه" "حسنیّه" بنا شده
مانده حسین بی کس و بی یار و بی پناه
دارد صدای شمر می آید ز قتلگاه...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
▶️
ابن الکریمم وپسرِ شاهِ بی حرم
از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم
من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه
ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم
@hosenih
خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را
تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم
خونِ حسن میانِ رگم موج می زند
گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم
از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه
افتاده شاه رویِ زمین در برابرم
تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست
بی اختیار ناله زدم وای مادرم
تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید
پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم
ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها
اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما
باجانِ فاطمه که چنین تا نمی کنند
جان دادنِ غریب تماشا نمی کنند
زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه
باحالِ مادر از چه مدارا نمی کنند
خالی کنید دورِ عمویِ غریب من
دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند
یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو
پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند
بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش
این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند
در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش
شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند
@hosenih
در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را
از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند
آقایِ عالم است برهنه نکن تنش
بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5811946287498529611.mp3
20.66M
🔰#مصیبت_راتبه🔰
🏴 روضه #شب_پنجم محرم 🏴
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
با تحقیق و سخنرانی:حجت الاسلام #محسن_حنیفی
محرم ۱۴۰۰
✅موسسه قدیم الاحسان✅
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
من اشک روان بر رخ این اهل خیامم
بگذار بیفتم سر دامان امامم
بر خال لب دوست گرفتارترینم
مانند کبوتر پی این دانه و داممم
در خیمه بمانم شب اول چو هلالم
بر دامن خورشید روم ماه تمامم
برخاسته سردار جمل از جگر من
لا حول ولا قوه الا به قیامم
@hosenih
از نعرهی من میسره تا میمنه پاشید
شد جلوه ای از حیدر کرار کلامم
هم فاطمه ام، هم علی ام، هم حسنم من
حیران شده آیینه نداند که کدامم
در رکعت آخر نکند فاصله افتد
هنگام تشهد شده و وقت سلامم
دستش همهی عمر نوازشگر من بود
دستم سپرش گر نشود باد حرامم
من حاضرم این زلف مرا دست بگیرند
دستی نرسد بر سر گیسوی امامم
من روزه ام ای پَست مزن سنگ لبش را
بگذار شود این رطب افطار صیامم
از فاطمه آموختم اینگونه بجنگم
بازو عوض تیغ کشیدم ز نیامم
حالا که در آغوش عمویم بزنیدم
در خلوت خاصم خبری نیست زعامم
@hosenih
هر موی تنم داده اذان، حیَّ علی العشق
بر تیر سه شعبه برسانید پیامم
بر دامنش آویخته دستم چه شکوهی
جبریل برد رشک بر این شأن و مقامم
ای تیر بچرخان لب من را به لب یار
تا این دم آخر شود ایام به کامم
با تیغ و سه شعبه پس از آن سم ستوران
هرگونه بخواهند شهید تو مدامم
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
افتادی و تا خورد به گودال، لبت
با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تبت
@hosenih
تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد
گفتی که عمو شود فدای ادبت
اینکه نکند خار به دستش برود
هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت
بی دستش کردند و به پا شد کینه
هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت
با خاک درآمیخته، یکسان شده بود
در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت
زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع)
پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت
@hosenih
می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ-
-عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت!
*...در این هنگام حرمله(لع) تیری به طرف عبد الله(ع) انداخت که گوش تا گوش عبد الله(ع) بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت این مردم را نفرین کرد و به خداوند عرضه داشت:«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ...»
«خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن...»
بحار الانوار/علامه مجلسی،جلد۴۵
مقتل اللهوف/سید بن طاووس،صفحه٧٢
مقتل مقرّم/صفحه٢۴۶
ارشاد مفید/صفحه٢۴١
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
با عمو همراه شد
با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد
طاقت دوری نداشت
یک تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد
@hosenih
بی زره آمد به جنگ
ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد
شد فدایی حسین
آه عبدالله در یک روز پیر راه شد
پیش چشمان عمو
دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد
یادگاری حسن
شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن
بی خبر از دست رفت
مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت
بین آغوش عمو
در دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت
خواست تا حائل شود
حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت
کار یک خنجر نبود
دست عبدالله با ضرب تبر از دست رفت
@hosenih
حرمله آمد جلو
روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت
دست از دنیا برید
خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
چشم من آسمانی از باران
اشک من حاکی از غمی سنگین
مانده بر روی سینه ام امروز
سایه ی زخم ماتمی سنگین
بین گودال را تماشا کن
عمّه ! بنگر عموی من تنهاست
اشتیاق مدینه را دارم
در سرم شوق دیدن باباست
@hosenih
پیکری زخم خورده و بی حال
مانده در بین ازدحام چرا ؟!
ردّ بی رحم چکمه ی قاتل
مانده بر سینه ی امام چرا ؟!!
نوجوانم ولی پر از شورم
در دلم عشق بی مثل جاری ست
قطره قطره میان رگ هایم
خون فرمانده ی جمل جاری ست
می روم عاشقانه جان بدهم
بین مقتل به پای ثارالله
می روم تا که دست هدیه کنم
مثل سقّا برای ثارالله
لحظه ی آخرم شده باید
خواهشم را دگر مُجاب کنم
ای عموجان به من اجازه بده
تا شما را پدر خطاب کنم
@hosenih
زیر بال و پرت بزرگ شدم
بنگر این نوجوان عاشق را
تا نفس هست فاش می گویم
ذکر " واللهِ لا اُفارِق" را
بین آغوش غرق خون شما
نفسم ذکر آخرین می گفت
مادرت را کنار خود دیدم
که به من داشت آفرین می گفت
شاعر: #اسماعیل_شبرنگ
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام
از عموجان بیشتر بابا صدایت کردهام
عمه دستم را گرفته بود اما آمدم...
فکرکردی که عمو جانم رهایت کردهام
@hosenih
مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را
ازدحامِ زخمهایت را روایت کردهام
خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم
پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کردهام
پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد
دید لشکر آمدم خود را عبایت کردهام
آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم
اینقدر گویم که در آغوش جایت کردهام
هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند
شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام
خواستند از تو جدا سازند من را که نشد
آه شرمنده اگر که جابجایت کردهام
آخرش من را مُشبک کردهاند این نعلها
راضیام خود را ضریحِ کربلایت کردهام
من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی
دیدی آخر جا میانِ بوریایت کردهام
@hosenih
آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد
دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام
سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت
حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
افتاده بود ، غیرت مردانه ، در سرش
خیلی شبیه شد به پدر ، روز آخرش
دُردیکِشانه پر زد و«هَلْمِنمَزید»گفت
بالا گـرفـت ، بـاده و مـینـا و سـاغرش
@hosenih
گویی مـغیـره آمـده ، باشد به خیمـه هـا
گویی دوباره قنفذ و ... در کوچه مادرش
باران گرفـت ، با هـیـجانی ، رهـا شـد از
پَرچین خیس و ابری خود ، بین سنگرش
دیگر کمـان حـرمـله ، صبـرش سر آمده
پس بی قرار ، آمـده تا سینه و سرش ...
او دید عمو که «قد ضُعِف َ عَن قِتٰالِهـ»ی
افتـاده است ، غـرق به خـون در برابرش
او دیده بود « فَـانْـبَـعَـثَ الْـدَّمْ کَـأَنـَّه ُ ...
میٖزٰابُ » آه ، خون زده فـواره پیکرش
@hosenih
«یَابْن َالخَبیثَه تَـقـتُلُ عَـمّیٖ» به پهلویش
نـیزه نـزن که وا نـشود ، زخـم ِ کوثرش
« والله لا اُفـارِق ُ عـَمّـیٖ » بمـیـرم آه
افتاده ماه غرق به خون بین قتله گاه
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e