eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
333 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف به بوی پیرهنت ، مُرد و زنده شد یعقوب ِ پیر ، از مِحنت ، مُرد و زنده شد آدم شنید مقتل طف را ، همان که بود ... گریه کننده ی ِ کهنت... مُرد و زنده شد @hosenih از روضه ی عطش ، زکریا شکسته گشت یحیی که بود سینه زنت مُرد و زنده شد «یا دَهر ُ اُف ً »... از غم دنیای بی وفا... زینب شنید این سخنت ، مُرد و زنده شد تو زیر تیغ ، بودی و مادر نفس برید ... از طرز دست و پا زدنت ، مُرد و زنده شد آتش گرفت ، خیمه و تو پلک ِ نیمه باز معراج ِ نفس ِ مطمئنت مُرد و زنده شد @hosenih نای ِ تو خوب شد که « اُخَّـی َ ِالَّـی » گفت خواهر برای ِ گم شدنت ، مُرد و زنده شد با بوریا ، شدی کفن و بوریا خودش ... بر داغ ِ جسم بی کفنت ، مُرد و زنده شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او @hosenih بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد @hosenih نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک نور ِ مشترک به دو پیکر ، جدا جدا در روح ، واحدند و به تن ، منتهی جدا عبدند و عابده ، نه از اینها جدا خداست نه این دو عـبد خاص ِ خـدا از خدا جـدا @hosenih خـواهـر بـرادرنـد و نبـودنـد لحظـه ای دور از نـگـاه گـرم هـم از ابتـدا ، جدا در ابتدا به شادی هم ، همسفر شدند از هم شـدند ، آخـر ایـن ماجـرا ، جدا آمد میان خیمه ی باران نشست و گفت از خود نکن ، عزیز دو عالم ، مرا جدا پنجاه سال خواهری ام با خودت گذشت پس می روی و می شوی از من چرا جدا من جـان سـالم از غـم تو در نـمی برم هـرگـز نبـوده ام بـه شـمـا از شمـا جدا @hosenih من با سنان و اشعث و خولی ، بدون تو بـاور نـمی کنـم ، شــوم از کـربـلـا ، جـدا «یاسین»‌ بمیرم آه ، همان یا حسین ماست یعنی«حـ،سین»که ز سرش یک‌هجا جداست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمد به گودال ابتدا بال و پرت را بست نیزه شکسته دور تو دور و برت را بست @hosenih با خنجر کندش سرت را تند می برّید ای کاش میشد چشم های مادرت را بست تا شهر کوفه چند باری شد زمین خوردی این نیزه دارت آنقدر که بد سرت را بست سر نیزه ای پیدا نشد کوچکتر از اینها روی همین سر نیزه رأس اصغرت را بست آنقدر بابا گفت بابا گفت بابا گفت با ضربه ی سیلی دهان دخترت را بست آب آور خیمه کجایی چشم تو روشن نا محرم آمد دست های خواهرت را بست @hosenih هر کار میکردند از نیزه زمین میریخت که دست آخر آمد از پهلو سرت را بست شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من زینب صبور تو بودم ولی حسین هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد @hosenih دیدم که جای آب لبت نیزه میخورد ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد ای احترام واجب زینب ، دم غروب عریان شدی و جسم تو بی احترام شد بعد از عبور چکمه ی شمر از تنت حسین صحبت ز نعل های سواره نظام شد خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود دور و بر تو ، دور و برم ازدحام شد @hosenih کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر با شمر بد دهن سر تو همکالم شد شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شرم از شیون و از گریه ی ما کن بس کن پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن بس کن با وضو مادر ما شانه به مویش میزد موی ِسلطان مرا شمر رها کن بس کن @hosenih ذبح کردن به خدا حکم و شرایط دارد اینقَدَر ضربه نزن زود جدا کن بس کن شمر فریاد نکش دخترکش میترسد حرمله را کمی آرام صدا کن بس کن خون ِدر شیشه ی او را که ملائک بردند لااقل رحم به این رخت و عبا کن بس کن @hosenih تو خودت نامه نوشتی که بیا کوفه حسین پس به عهد و قسم خویش وفا کن بس کن کشتن او به خدا حربه نمیخواهد که به زمین خورده دگر ضربه نمیخواهد که شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الهی سایه‌ات با من بمونه برام با تو فقط بودن بمونه لباس کهنتو تَن کردی اما دعایی کن که پیراهن بمونه ببین پیرم ببین پیرِ گلوتم ببین جونم که درگیرِ گلوتم نرو پنجاه ساله صبر گردم اسیرِ بوسه‌ از زیرِ گلوتم @hosenih گلو بوسیدم اما سوخت زینب از این آتیش سراپا سوخت زینب گمونم آتیشِ دیوار و در بود عزیزم مثلِ زهرا سوخت زینب می‌خواستم چاک پیرهن رو ببوسم لباس و خود و جوشن رو ببوسم زدم بوسه به این حنجر ولی حیف نذاشتی پشتِ گردن رو ببوسم دارم دنبال تو بی بال میرم بدنبالت فقط از حال میرم بمون پیشه یتیما سخته امشب بزار من جایِ تو گودال میرم @hosenih نه تنها نیزه‌ها شونو آوردن با چمکه ردپا شونو آوردن تو اینا چارصدتا پیرمَرده عصاشونو عصاشونو آوردن* عزیزم تیرشونو کُند کردند سلاحِ پیرشونو کند کردند تو رو باصبر میخوان سر ببرن لب شمشیرشونو کُند کردند *مقاتل تا ۴۰۰ پیرمرد مفتی در لشکر عمرسعد ذکر کرده‌اند. شاعر: @dobeity_robaey
بیا خواهرم در بلا صبر کن چنان صبر خیر النسا صبر کن قدیمی ترین دوستدارِ حسین در این داغ پر ابتلا صبر کن @hosenih اگر عصر فردا که لب تشنه ام کسی زد مرا بی هوا صبر کن فدای دل مضطرت زینبم عزیزم برای خدا صبر کن به هنگام طغیان سر نیزه ها تنم می شود نخ نما، صبر کن سر و صورت خونی ام، می شود محل نزول عصا، صبر کن سرم مثل یحیی جدا می شود سرم از قفا شد جدا صبر کن سه ساعت زمان می برد ذبح من ببین قتل صبر مرا صبر کن اگر زیر خنجر زدم دست و پا نزن جان من دست و پا، صبر کن مرا یاد کن در نماز شبت مرا یاد کن هر کجا، صبر کن اگر وقت مغرب شد و در برت سرم رفت بر نیزه ها صبر کن @hosenih اگر بسته شد کتف تو در طناب به حیدر نما اقتدا، صبر کن رها می شوم بی کفن خواهرم نپرس از غم بوریا، صبر کن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کاش هجران کمی امان می داد یار ما را به ما نشان می داد به دل ما که خون جگر شده ایم خبری از اماممان می داد @hosenih کاش با جلوه اش ربیع الأنام مژده ی رفتن خزان می داد به دلی که شکست و بی بال است کاش در کربلا مکان می داد صاحب ما صلاح را می دید خیرمان هر چه بود از آن می داد رزق درک عزای جدش را از ازل صاحب الزمان می داد به هر آن کس که خیر او می خواست در غمش اشک بی امان می داد ** بود دلواپس خیام خودش با چه وضعی حسین، جان می داد @hosenih در همین حال یک نفر با پا جسم او را تکان تکان می داد کاش تا ذکر او تمام شود لحظه ای فرصتش سنان می داد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کار بالا گرفت ای مردم وای از ضربه ی دوازدهم شاعر: @dobeity_robaey
تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند به پيش چشم زينب ذبح كردند اگر من را مرتب زجر دادند تورا چه نامرتب ذبح كردند شاعر: @dobeity_robaey
سرت شد غرق خون بالای نیزه نیفتی‌ها بمون بالای نیزه برات قرآن می‌خونم روی محمل برام قرآن بخون بالای نیزه شاعر: @dobeity_robaey