eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
45هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
352 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تو داراییِ خود را خرج دین‌داریِ ما کردی و حالا مادرِ مایی و ما بچه مسلمانت @dobeity_robaey
از آن عشقِ بدونِ نقص در حیرت اگر بودی برایش در مقام ِ همسری زینت اگر بودی- -دلیلش جذبهٔ ایمان و خُلقِ مهربانش بود پیاپی با پیمبر عاشقِ صحبت اگر بودی دلت می‌خواست اسلام ِ محمد بهترین باشد برای دین به فکرِ وقفِ اموالت اگر بودی مسلمان‌پروری کارِ خودت بود و به دنبالِ تجارت، یا که رونق دادنِ ثروت اگر بودی أمیرالمؤمنین تنها علی بود و به این علت موافق با مرامش بوده؛ با حضرت اگر بودی ولایت در مسیرِ فتنه و شبهه نمی‌افتاد اگر بودی و در تبلیغِ آن حجّت اگر بودی در آن نُه سالگی، ٱم أبیها نیز مادر داشت در آن نُه سالگی، با قلبِِ پُر مهرت اگر بودی- -دلش آرام بود و دور بود از بغض و دلتنگی کنار دخترت زهرا، شبِ «وصلت» اگر بودی حسن سیلی به مادر را نمی‌دید و جوان می‌ماند هوادارانه در آن کوچهٔ خلوت اگر بودی نمی‌دانم چه حالی داشتی در آتش ِ کینه گرفتارِ چهل نامردِ بی‌غیرت اگر بودی زمین افتاد و «در» بر رویِ بارِ شیشه‌اش افتاد تو می‌رفتی به جای فضه آن ساعت اگر بودی زمان رفت و زمینِ کربلا در انتظارت بود شبی با کاروانِ خسته در حرکت اگر بودی فقط می‌خواستی کام ِحسینت بی عطش باشد تمام عمرِ خود، دنبالِ یک حاجت اگر بودی تک و تنها، عطش، گودال، خنجر، سر، قفا، نیزه به صورت می‌زدی لطمه! در آن هیئت اگر بودی یقیناً می‌سپردی جان اگر می‌دیدی‌اَش عریان به روی تل پریشان شاهدِ غارت اگر بودی در آغوش تو زینب زار می‌زد داغ‌هایش را غروبِ روزِ عاشورا در آن غربت اگر بودی بهشتِ چادرِ تو سرپناهِ کودکان می‌شد میانِ خیمه در آن عصرِ پُر وحشت اگر بودی! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ گرفته بود هوای دلِ پریشانش نشسته بود غبارِ اجل به دامانش صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد ولی هزار محن بود بین چشمانش کنار بستر او فاطمه به سر می‌زد خدیجه بود و تب و گریه‌های پنهانش چقدر پیر شده بانوی رسول الله زنی که بود زمین و زمان بفرمانش قرار شد کفنِ مصطفی تنش باشد شکست پشت رسول خدا ز هجرانش کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر حسین بود غمِ سینه‌سوزِ پایانش ** گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا درآن میانه حسین بود و جسم عریانش حسین بود و سنان بود و نیزه‌ای بی رحم کشید پنجه روی گیسوی پریشانش هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید کسی برید سرش را میان طوفانش هزاربار صدا زد که تشنه‌ی آبم بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش همانکه بُرد سر شاه را روی نیزه کشیده زد به رخ خواهر هراسانش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من معتقدم حضرت زهرا اکنون... با قلب شکسته و دلی از غم خون... با حضرت صاحب الزمان می آید... در روضه‌ی مادرش «خدیجه خاتون» @dobeity_robaey
به‌مناسبت تلاقی روز و وفات حضرت خدیجه (س) امروز اگر تدبیرِ دشمن بی‌نتیجه‌ست از لطفِ نامِ حیدر و نانِ خدیجه‌ست @hosenih
روز به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران «نه» @hosenih
در چشم تار من اگر تر شد نگاهم میکنی التفاتی به دل و روی سیاهم میکنی سر اگر بر سجده بردم سر به راهم میکنی عاقبت لطفی به سیل اشک و آهم میکنی راضی ام حتی اگر گاهی بلایم می‌دهی در جوار قرب خود یک روز جایم می‌دهی از حضور رحمتت یک لحظه هم دورم مکن من گدای یک نگاهم لطف کن کورم مکن ظلمتم ، میدانم اما دور از نورم مکن با چنین وضعی که دارم راهی گورم مکن بی پناهی را پناهی مرحمت کن ای خدا گاه گاهی هم نگاهی مرحمت کن ای خدا من خودم میدانم از تو سهم من لبخند نیست من نمی‌ارزم به هیچ و بحث چون و چند نیست حال من خوب آنچنان که خلق میگویند نیست دستگیری کن که دست من به جایی بند نیست من که هستم ای خدا: جانی که بر لب آمدم من به امید امام هشتم امشب آمدم هر کسی از هرکجا درمانده اینجا آمده اشکهایش قطره قطره سوی دریا آمده با هزار امید به پابوس آقا آمده دست من هم بین این زُوّار بالا آمده حضرت همسایه لطفت بر سرم همواره هست تا تو هستی مطمئنم شاهراه چاره هست من بمیرم که عبا را روی سر انداختی چند ساعت با همان سم سوختی و ساختی از کمال جور مامون رنگ از رخ باختی لحظه ی آخر به داغ دیگری پرداختی اشک غم بر خاک، یاد کربلا می‌ریختی اشک بر زخم تن خون خدا می‌ریختی © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای روزه‌دار، افطار، محتاج یک دعایم آقای آبرودار، محتاج یک دعایم با نامه‌ی سیاهم قلب تو را شکستم آلوده و گنه کار، محتاج یک دعایم خیلی دلم گرفته، از تو خبر ندارم با این وجود دلدار، محتاج یک دعایم تا خواستم بیفتم، دست مرا گرفتی این دفعه هم چو هر بار، محتاج یک دعایم شرمنده‌ام کجاها، دیدی گناه کردم خیلی شدم گرفتار، محتاج یک دعایم نگذاشتی بریزد یک لحظه آبرویم هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم ای کاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا در انتظار دیدار، محتاج یک دعایم خیمه نشین صحرا، آرام جان زهرا هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم وقت اذان مغرب دلتنگ کربلایم ای روزه‌دار، افطار، محتاج یک دعایم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با غم هجران تو هرچند که راه آمدیم باز هم بی تو به استقبال این ماه آمدیم پای ما را دعوت چشمت به مهمانی کشاند ما به شوق تو به مهمانی الله آمدیم آمدیم اما چگونه؟! آمدیم اما چطور؟! پر گناه و رو سیاه و باز گمراه آمدیم چند وقتی هست در ما رغبت دیدار نیست ما که حتی گاها اینجا هم به اکراه آمدیم خوب میدانی و میدانیم خیلی بد شدیم خوب میدانی پشیمانیم، آگاه آمدیم اوج آمال و امید ما در اینجا نوکری‌ست ما بدین درگاه آری در پی جاه آمدیم ** شاه را انداخت نیزه از بلندی بر زمین روضه را دیدیم سنگین است، کوتاه آمدیم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرچند از معایب، در من نشان زیاد است اما همیشه لطفت، ای مهربان زیاد است یک کوه درد دارم، شد آه و گریه کارم چیزی به لب نگویم، سِرّ نهان زیاد است هر بار آمدم تا با توبه بازگردم با خُدعه گفت نفسم: حالا زمان زیاد است این قدر پیش مردم، باآبرو نخوانم خیلی گناه و جرمِ من بی گمان زیاد است دستم تُهی‌ست اما دلخوش به مرتضایم در کیسه‌اش برایِ ما قرص نان زیاد است در می‌زنم مکرر، رو می‌زنم به حیدر دور از سرای مولا شَر و زیان زیاد است دنبال راه عشقم، در به در حسینم هرچند در مسیرش زخم زبان زیاد است هر لحظه در عذابم، بی کربلا خرابم دلتنگی‌ام برای آن آستان زیاد است ** آب روان زد آتش بر قلب سینه‌زن‌ها شرم نگاه ما بر آب روان زیاد است نوع سلاح باید در حد عرف باشد نیزه زدن برای حجم دهان، زیاد است جای تعجبی نیست، پاشیده خون به هر سو وقتی که کُند باشد خنجر، تکان زیاد است مذبوحِ بالقفا را باید به پشت چرخاند بس کن رسید زهرا، داد و فغان زیاد است ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باران گرفت و کوچه‌ی دنیا صفا گرفت دریا به یُمن نورِ وجودش شفا گرفت روحِ کرم ز فیض قدومش جلا گرفت سائل همیشه رزق خود از مجتبی گرفت زیباترین ترانه‌ی لب‌ها خوش آمدی اول امامزاده‌ی دنیا خوش آمدی ماهِ خدا ز برکت تو این چنین شده عشقت دلیل هر نفس مومنین شده زلف کمند توست که حبل المتین شده اصلاً کَرَم به نام تو آقا عجین شده عمری گدایِ سفره و میخانه‌ی توأم عمری خمار باده و پیمانه‌ی توأم سنگ تو را به سینه زده جانم از ازل ای آبروی شعر و ادب، قطعه و غزل احسانِ بی‌کرانِ تو در هر زبان مَثَل شد قاسم تو وارث احلی من العسل بی حب تو عسل به دهانم هلاهل است آخر به جز حسن چه کسی یار سائل است؟ ذکرِ گره گشا، حسن بن علی مدد فرزند مصطفی، حسن بن علی مدد ای مروه و صفا، حسن بن علی مدد ای نورِ کبریا، حسن بن علی مدد هفت آسمان به حیرتِ ذکرِ سجود تو عزت گرفته‌ پرچم دین با وجود تو تنها دلیل عزت من، آبروی من پر کن پیاله را که تهی شد سبوی من یک لقمه نان ز دست تو شد آرزوی من یک بار هم نظر بنما سمت و سوی من نورِ خدا ز سوی تو شد منجلی حسن ای ذو الفقار دوم آل علی حسن سر تا به پایت آیه به آیه پیمبری تو اولین سلاله‌ی آیات کوثری آقا میان معرکه کردی چه محشری دیدند در جمل که تجلّیِ حیدری جانم به ضربِ دستِ تو ای تیغِ صیقلی ای فاتح جمل پسر مرتضی علی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به نام خدای کرم‌ها؛حسن نوشته به روی دل ما حسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائیم مجنون و لیلا حسن نداریم معشوقی اِلّا حسن به وقت سحر،سوختن دیده شد در آن شعله ها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسیدیم با ربّنا تا حسن شعف با دل شیعه راه آمده چه نوری ز عرش اِلٰه آمده سحرگاهِ شامِ سیاه آمده شب نیمه‌ی ماه،ماه آمده به خورشید گویند حالا:حسن چنین ذاتِ حق‌گُستری دیده ای جمالی به این محشری دیده ای؟! همانند او دلبری دیده ای؟! پسر این‌قَدَر مادری دیده ای! خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپس‌زدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمک‌پروری کار این طایفه است همه سفره‌دارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کرامت ز حد کمالش گذشت تهی‌دست‌بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را،حسن قدم‌های آغازی اش را نگاه پر و بال پروازی اش را نگاه دلِ از خدا راضی اش را نگاه بیا دست و دلبازی اش را نگاه گدا را نشانده است بالا حسن چنان چهره اش هیمنه جمع کرد که تکبیر از مأذنه جمع کرد دمِ تیغِ او طنطنه جمع کرد جمل را خودش یکتنه جمع کرد عجب ضربه‌شصتی زد آنجا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مرامش به دنیا بگو رفیق جذامی شدن را بگو غذا دادنش را به سگ ها بگو به وللهِ آقاست،آقا..،حسن شبی جنگِ عاشق‌کُشی در گرفت دل ما تمایل به دلبر گرفت گدا دید این خانه را..،پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکبرش شد سراپا حسن منم سائل مجتبای علی فدای همه بچه های علی نجف؛آرزوی گدای علی رسیدی به ایوان‌طلای علی بگو یا حسین و بگو یا حسن ▪️ به تو دِین خود را ادا می کنیم میان بقیع‌ات چه‌ها می کنیم شب‌ات را شبِ کربلا می کنیم ضریحی برایت بنا می کنیم به زیبایی مشهد ما؛حسن ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e