هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_صادق_ع_شهادت
مائیم هدایت امام صادق
مدیون روایت امام صادق
ای کاش که در مدینه بودیم همه
در روز شهادت امام صادق
✍ #سیدمجتبی_شجاع
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#قبرستان_بقیع
از جنت البقیع عنایت به ما کنند
"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
✍ #علی_بیرقدار
@dobeity_robaey
🏴 با عرض سلام و تسلیت
📣 دودمهها، دوبیتیها و رباعیات با موضوعِ شهادت امام صادق (عليهالسّلام) را در کانال زیر مشاهده نمایید
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
التماس دعای فرج
#امام_صادق_ع_شهادت
گرچه از خانهی ما چوبهی "دَر" سوزاندند
جگر خون مرا هم به شرر سوزاندند
ما ازین سوختنِ "دَر" چه مصائب دیدیم
چه بگویم که چه از مردم یثرب دیدیم
بر لبم ذکر خدا بود که فریاد زدند
سر سجاده رسیدند و سرم داد زدند
روضهی غربت و مظلومیتم را خوانده
جای این چکمه که بر روی عبایم مانده
مستها نیمهی شب، بین حرم ریخته اند
خانهام را سرِ پیری چه بهم ریختهاند
فرصتی را به من آن دشمن خودکامه نداد
فرصتی قَدْرِ بهسرکردن عمامه نداد
نه فقط بر روی مرکب ننشاندند مرا
پابرهنه به سوی کوچه کشاندند مرا
با تمسخر قد چون دال مرا میدیدند
پشت مرکب به زمین خوردم و میخندیدند
اهل این شهر اگرچه همه شاگرد منند
جای یاری به تماشا همه بر گِردِ منند
**
گرچه خوردم به زمین، هیچ کسی سنگ نزد
به لباسی که تنم بود، کسی چنگ نزد
هیچ کس با نوک نیزه به سویم حمله نکرد
خنجری کُند به قصد گلویم حمله نکرد
پابرهنه شدم اما بدنم عریان نیست
در دلِ سوختهام دلهُرهی طفلان نیست
در سرم شور حسین و حرمش افتاده
جان فدایش که به مقتل، نگران جان داده
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_صادق_ع_شهادت
امام از قَلَمِ در غلاف دلگیر است
به جای آن همه شاگرد، یار میخواهد
✍ #رضا_قاسمی
@dobeity_robaey
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
#امام_صادق_ع_مدح
#امام_شناسی #تنور_خولی
#شیعه_تنوری
امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست
امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست
امام گرچه خودش بندهی خداوند است
درست مثلِ خداوند، بی همانند است
یقین بدان که مُبری زِ شک و تردید است
امام سایه ندارد، امام خورشید است
امام کعبهی سیار، و خَلق حُجاجاند
خلایقند که او را همیشه محتاجاند
خلایقند که باید به او سلام کنند
به کعبه واجبِ شرعیست احترام کنند
خلایقند که باید گرامیاش دارند
امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند
اگرچه خلق بدونِ امام محرومند
امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند
اگرچه خلقِ جهان را ز اوست شأنیتی
به هر امامِ جماعت، سزاست جمعیتی
اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست
بدونِ مردم دنیا، امام هم تنهاست!
سر خلافت اگر خَلق اختلاف کند
امام چاره ندارد مگر مَصاف کند
بنا به نص روایت، امام چون کعبهست
که واجب است جهان گِرد او طواف کند
مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولیست
اگرچه خَلق علیه وی ائتلاف کند
مطیعِ امرِ ولی بینِ کوچهها باید
بنا بهخواست او تیغ را غلاف کند
غلاف گفتم و بازویی آمده یادم
مگر که قافیه اینک مرا معاف کند
قیام همت و عزمی رفیع میخواهد
امامِ شیعه، محب نه! مطیع میخواهد!
امامِ شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش
دمی به همهمهی شیعیانِ مُنفعلش
به شیعهی خود امامی علاقهمند نشد
بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد
امام، شیعهی خود را عزیز میخواهد
سرِ برهنه و شمشیرِ تیز میخواهد
حدیثِ دین خدا، حرف تیغ و پیکار است
اطاعت از ولیُالله سخت دشوار است
مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آمادهست
چنان که حضرت صادق نشان ما داده ست
*
روایتیست که خالی ز هرچه اشکال است
ثقهست چون سندش مُنتَهیُ الآمال است
که بود حضرت صادق به خانه دورانی
رسید محضر او شیعهای خراسانی
گلایه کرد به حضرت، که یا امام ششم!
برای معرکه آمادهاند این مردم
نظر کنید مساجد پُر از مسلماناند
کنون که شکر خدا شیعیان فراواناند
به خَلق، حُجت خود را دگر تمام کنید
زمان آن نرسیدهست تا قیام کنید؟!
سخن رسید بدینجا، کلام کامل شد
غلامِ خانهی حضرت به خانه داخل شد
امام گفت بیا و اطاعت از من کن
تنورِ خانهی ما را بیا و روشن کن
همین که گشت تنور از حرارتش آذین
خلیلوار برو بینِ شعلهها بنشین
غلامِ خانه که هارون مکی است اسمش
بدون اینکه ببینند ترس در جسمش
بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست
امام صادق دربِ تنور را هم بست
پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا
امام گفت فلانی! تنور را بگشا
همین که باز شد آن از شرارهها گلگون
غلام، سالمِ سالم پرید از آن بیرون!
امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی!
نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟
تویی که دعوی یاری شیعهها داری
بگو که شیعهی اینگونه چندتا داری؟
رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش
اگر که شیعه شدی، شیعهی تنوری باش
*
تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود
تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود
دوباره در تب و تابی عجیب افتادم
تنور گفتم و آمد حکایتی یادم
تنورِ حضرتِ صادق اگر گلستان شد
تنورِ خولیِ ملعون ز شعله سوزان شد
تنور حضرت صادق اگر که عِلم افروخت
سر حسین میان تنور خولی سوخت
سر عزیز خدا و تنور آن فاسق
در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟
سری که بود سرآمد به کل مافیها
سری که خُفت به دامانِ حضرت زهرا
سری که دل ز تمام فرشتهها میبُرد
سری که خندهی آن دل ز مرتضی میبُرد
سری چنان که به شبهای شامیان کوکب
سری که بود فقط روی شانهی زینب
سری که بود چنان خطبهی نَبی، سخنش
سری که گریه نمودند پنج تن به تنش
چرا تمامی موهاش سخت سوختهاند؟
سر عزیز خدا را چهسان فروختهاند؟
صدای قرآنش را شنیدهای خولی؟
به چند درهم سر را خریدهای خولی؟
کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو
کدام دست، دو دندان شکسته است از او؟
✍️ #پیمان_طالبی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اشعار آیینی حسینیه
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت #امام_صادق_ع_مدح #امام_شناسی #تنور_خولی #شیعه_تنوری امام مسلکش از مردم
👆گریز داستان #شیعه_تنوری (هارون مکی) به روضهی #تنور_خولی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#فرزندآوری
هرآنچه غم به دلم بود، رفته است از یاد
که زُل زدم به تو از بینِ صحنِ گوهرشاد
چه حس و حالِ عجیبی، چه شوقِ زیبایی
دوباره باز، گذارم به مشهدت افتاد
دوباره مرغِ دلم پر زدهست سوی بهشت
به یک نگاهِ تو، ویرانیام شود آباد
اگرچه غرقِ گناهم، به سویت آمدهام
در این حرم متجلیست جمعی از اضداد
گره ز کارِ من اینبار، باز خواهد شد
منی که گفتهام: آقا! قسم به جانِ جواد
... صدای همهمه میآید از میانِ حرم
شفا گرفته کسی پای پنجره فولاد
چه زود، حاجتِ خود را گرفت آن زائر
که سالها به دلش بود حسرتِ اولاد
✍ #عادل_حسین_قربان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم
از همه کمتر منم، از هیچ کس سَر نیستم
زائرانت جای خود...، حتی به کفترهای تو_
غبطه خواهم خورد، حالا که کبوتر نیستم
من اگر یک لحظه هم جز خانهات جایی روم
مادرم شیرش حرامم باد...، نوکر نیستم
من برای استلام کعبهات در نوبتم
یک نگاهی به تَهِ صف کن، من آخر نیستم
قایق بی بادبانم رویِ موجِ زائران
هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم
از ضریح تو گلابِ ناب میجوشد فقط
تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم
میهمانت هستم آقا جان، "بفرمایی" بگو
تا ببینی "داخلم"، دیگر دَمِ در نیستم
تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد
غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم
هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد
فکر میکردم که دیگر گریهآور نیستم
پنجره فولادیام کن که شفا لازم شدم
من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
✍ #رضا_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
رهرو آن است که هر صبح براتش بدهند
با نسیم سحری، آب حیاتش بدهند
هر شب احیا کند آنکه بچِشَد طعمِ سحر
هر سحر، از سفرِ هجر نجاتش بدهند
ای خوش آن عمرِ گرانمایه که با یار گذشت
ای خوش آن بنده که از یار صفاتش بدهند
مژدهی وصل، همان اذنِ ملاقاتِ علیست
کز جمال ازلی، جلوهی ذاتش بدهند
چشمِ عاشق، دمِ مرگش به علی باز شود
هر که با اوست، نجات از عرصاتش بدهند
دیده چون بست ز اغیار، به جانان برسد
دیدهی دیگری اندر ظلماتش بدهند
چارده نورِ الهی، همه صف میبندند
یک شبه، پاسخِ کلِ زحماتش بدهند
چون رسد وقتِ سؤالاتِ نکیر و منکر
همه پاسخ به زبانِ کلماتش بدهند
بادهی آب بقا روزی هر کس نشود
ای خوش آن مست که جام حسناتش بدهند
بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است
عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند
با بلا خو نکند، جز مدد کرب و بلا
هر که را با غمِ دلبر درجاتش بدهند
هر که شد زندگیاَش وقفِ اباعبدالله
شهد شیرینِ شهادت به مماتش بدهند
زائرِ کرب و بلا، لال نمیرد هرگز
پاسخِ ذکرِ حسین از نغماتش بدهند
تشنهی بادهی ارباب نمانَد عطشان
خودشان جرعهای از آب فراتش بدهند
گریه بر بی کفنِ کرب و بلا هر که کند
بِالله از گریهی در حشر نجاتش بدهند
با وجودیکه هزاران صدمه دید حسین
باز با سنگ جواب صدماتش بدهند
لطمه زد زینب کبری بهخودش در گودال
از چه با خنده جواب لطماتش بدهند
✍ #محمود_ژولیده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
وقتی که روح عاشقان وابستهی تن نیست
در مرگ فیضی هست که در زندهبودن نیست
من دیدمت با دل! بقیه را نمیدانم
هرجا که دل باشد جواب یار هم لَن نیست
با شمعدان روضه قبرم را مزین کن
تا کس نگوید خانهی عشاق روشن نیست
یک زحمتی دارم! خودت بر قبر من بنویس...
چیزی به غیر از دوری تو قاتل من نیست!
دامن مکش بگذار دستم بند تو باشد
جز تو امیدی بر من آلوده دامن نیست
باهم دوباره روضه میگیریم در محشر
گیرم برای من مجال روضه فعلا نیست
**
من بیشتر از نیزه، سنگ و چوب میبینم
نه نه کبودیِ تنِ تو جای آهن نیست
خیز و بگو با زینب از گودال برخیزد
شمر آمده اینجا، دگر جای نشستن نیست
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح
چنان پوشیده در نورست آن تندیس زیبایی
که باشد یکبهیک شایستهی القاب زهرایی
به دنیایش رضا سوگند، از بس محوِ حق بوده
جدا گردیده از آمال او امیال دنیایی
سواد معجرش آموخت بر شب پردهداری را
غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی
نخوانده نامه را پاسخ بگوید دختر موسی
به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی
چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:
پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی
بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را
مگر علم لدنی گفته او را جای لالایی؟
شفاعت میکند از شیعیان در عرصهی محشر
تصور کن چقدر آنروز میگردد تماشایی
دمی که دید در غربت گرفتارست مولایش
عَلَم بر دوش شد در یاریِ مولا به تنهایی
کنیز شوکت شاهانهی او مادر گیتی
غلام همت مردانهی او بود آقایی
مسیر راه از فیض شما شد جادهی رحمت
به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی
حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد
حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی
قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا
ز فرزندان زهرا میشود با گل پذیرایی
تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب
خدا شایستهاش دیده برای حکمفرمایی
غبار قبرت از علم لَدُن پُر بوده تا رفته_
فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی
به دریای علومت دیدهام جمع فقیهان را
چنان غواصها در حال اقیانوسپیمایی
بزرگانی چنان بهجت اگر صاحبْنفس بودند
ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی
به پیشت مجتهد با علم، و عارف با عمل آید
حساب عاشقان پاکست از این وسواس مبنایی
دلم با آرزوی "اشفعی لی" میشود آرام
که من را جز تولا و تبری نیست دارایی
گنه کارم من و ای عصمتِ حق، پردهپوشی کن
پناه آوردهام در سایهات از بیم رسوایی
✍ حجتالاسلام #سیدروح_الله_مؤید
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e