#حضرت_رقیه_س_شهادت
رفتی و با غم، همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم، گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی!
من بودم و غم، روزِ روشن، شهرِ کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور
من بودم و تو، نیمهشب، دروازهٔ شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشمهای خستهٔ من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خستهٔ من
ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمیگیرم سراغی
✍ #سیدمحمدجواد_شرافت
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
اینگونه در قفس به رهایی نمیرسیم
بی ناخدا، بدان به خدایی نمیرسیم
یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی
بی گریه بر حسین به جایی نمیرسیم
شکر خدا که روزی ما هم ز روضههاست
بی اشک، ما به نان و نوایی نمیرسیم
بی شوق انتظار به بیراهه میرویم
جز راه دل به کرب و بلایی نمیرسیم
یا ایّها العزیز! تو شرط رسیدنی
ما ماندهایم و تا تو نیایی، نمیرسیم
ما را بدون تو به پشیزی نمیخرند
جز با حضور تو به بهایی نمیرسیم
صاحب عزا ! به دست تهیمان نگاه کن
بی لطف تو به فیض گدایی نمیرسیم
✍ #عباس_احمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
حالا که برگشتی سرت پیکر ندارد
بابا رقیه طاقتی دیگر ندارد
از بس که خورده سنگ و چوب و ضرب خنجر
یک جای سالم این سر و حنجر ندارد
سرخی چشمم را ببین از ضرب سیلی
حوریهات سویی به چشم تر ندارد
ای گوشوار عرش! بنگر دخترت را
گوشم شده پاره، دگر زیور ندارد
از تازیانه بالهای من شکسته
دیگر کبوتربچهی تو پر ندارد
زهرا مرا بوسید در صحرا که دشمن
هرگز نگوید دخترت مادر ندارد
دردانهات را با شهیدان همسفر کن
تاب جدایی از علی اصغر ندارد
بس کن «وفایی» اضطرابم بیشتر شد
تاب سخن دیگر دل مضطر ندارد
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
غم بزرگ، غم مهربان، غم متفاوت
حدیث زخم و نمک، سوز و مرهم متفاوت
تمام آینهها اسم اعظماند خدا را
تو ای شکستهترین اسم اعظم متفاوت..
کسی که عشق تو را دارد و کسی که ندارد
دو آدماند ولی در دو عالم متفاوت
صفوف سینهزنانت مُنظماند و مشوّش
منظماند و پریشان، منظم متفاوت
تو با تمام جهان فرق میکنی، تو که هستی؟
ضریح و تربت و آیین و پرچم متفاوت
چگونه میکشی و زنده میکنی، دل و جانم
فدای چشم تو، عیسی بن مریم متفاوت
تو آمدی که جهان را از این ستم برهانی
خوش آمدی به جهان ای محرم متفاوت
✍ #مهدی_جهاندار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
این ماتم از کجاست که دلها پر از غم است؟
این آه و ناله چیست که با گریه توأم است؟
این اشکهای گرم که سوزد تن جهان
اندر عزای کیست که عالم به ماتم است؟
بر گوش جان سروشِ زمان میدهد ندا:
ماهِ عزای شاهِ شهیدان، محرّم است
ماهی که از عناد و جفای یزید دون
رأس حسین بر سرِ نی نقش خاتم است
از تیغ کین چو طایر بسمل به خاک و خون
جسم شریف سبط رسول مکرّم است
در سوگِ نور دیدهی ختم پیمبران ـ
در خون نشسته دیدهی حوّا و آدم است
زین ماتم عظیم، نباشد عجب، اگر ـ
شیون کنان ملائکهی عرش اعظم است
در حیرتم ز زلزلهی اشک و آه خلق
آرام و مطمئن ز چه ارکان عالم است؟
از ماجرای شوم و غم انگیز کربلا...
ویران شود چو عالم امکان بُوَد سزا
::
دلدادگان عارض دلدار کربلا ـ
دل بسته بر کجاوهی سالار کربلا
از جان گذشتگان فداکار شاه عشق
بر کف گرفته جان سوی پیکار کربلا
جمعی که بوده فانی فی الله از الست
از سر، گذشته در ره سردار کربلا
حکم خداست حکم حسین و صلاح او
کز ترک مکّه، درک کند یار کربلا
بر دفع کفر و ظلم یزید پلید شد
با اهلبیت، عازم دیدار کربلا
سوداگری بصیر، متاع نفیس دین
با نقد جان خرید، به بازار کربلا
درس وفا و همّت و آزادگی بوَد
پیکار پیشوای وفادار کربلا
طوفان کفر را به کنار عدم زدند
کشتی نشستگان سبکبار کربلا
زین وقعه گرچه قلب دوعالم کباب شد
اسلام، پایدار از این انقلاب شد
::
چون جسم پاک خسرو دین بر زمین فتاد
لرزش به نُه رواق سپهر برین فتاد
خورشید آسمان شریعت ز عرش زین
رخشانتر از همیشه به فرش زمین فتاد
تا ذوالجناح هم، ز دل آه و فغان کشید
آنگه که شاه تشنهلب از صدر زین فتاد
زآن زخمها که بر تن سبط نبی زدند
سوز و گداز، بر تن روح الامین فتاد
عالم سزد، که جامهی نیلی به تن کنند
زین غم که بر زمین، تن مولای دین فتاد
خون گلوی او چو بهروی زمین رسید
حتّیٰ خروش، در دل شمر لعین فتاد
از آهِ سینه سوز یتیمان تشنهلب ـ
عَیّوق با شرارهی غم، همنشین فتاد
زینب کنار نعش برادر به شور و شین
گفت: ای شهید راه خدا یا اخا حسین!
::
برخیز و از طریق وفا حال ما ببین
احوال زار عترت خیرالّنسا ببین
برخیز و خواهران پریشان و بیپناه
در حلقهی اسارت خصم دغا ببین
برخیز و کشتگان عزیزان خویش را...
ماهیصفت به ورطهی خون در شنا ببین
برخیز و نوگلان حرم را ز بیم خصم
در پای خار، خفته و مرگ آشنا ببین
برخیز و پا پُر آبله، طفلان داغدار ـ
با شمر و ساربان دنی پا به پا ببین
برخیز و روی اُشتر عریانِ بی جهاز
شمشیرِ کین به گردن زینالعبا ببین
برخیز و کاروان اسیران اهلبیت
سوی دیار شامِ غم از کربلا ببین
ناچار ـ میرویم برادر ز کوی تو...
ما میرویم و هست دل ما بسوی تو
:::
باشد ز ماسَوای دو عالم سوا حسین
زیرا سواست از همهی ماسوا حسین
ماندی بُراق عقل، به معراج عشق او
بر عرش نی چو خواند کلام خدا حسین
هفتاد و دو عزیز، به بازار مصر دین
بنْمود عرضه بی ثمن و بی بها حسین
هفتاد و دو ذبیح، فدای حبیب کرد
اندر منای معرکهی کربلا حسین
هفتاد و دو ستارهی رخشان برج حق
پنهان نمود در پس ابر فنا حسین
هفتاد و دو شهید، چشیدند بی دریغ
شهد شهادت از سر اخلاص با حسین
باشد روا که خلق دو عالم فدا کنند
جانها به راه عهد و وفای تو یاحسین
(شمس قمی) به نالهی جانسوز دل سرود
این قصه را که هست تو را نکتهها حسین
زیرا ـ تو بهترین اثر ذات سرمدی!
رونقفزای مصحف و دین محمّدی
✍مرحوم #سیدعلیرضا_شمس_قمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#غزل_پیوسته
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
گلاب گریهام در ساغر چشم
گرفته رنگ و بوی کربلایت
جدایی بین ما افتاد و هرگز
نیفتادم چو اشک از چشمهایت
در ایام جدایی در همه حال
به دادم میرسد دستِ دعایت
بلاگردان عالم! رو مگردان
از این عاشقترین درد آشنایت
به دامن ریختم یک بوستان گل
ز اشک دیده دارم رونمایت
بیا بنشین و بنشان آتش دل
دلم چون غنچه تنگ است از برایت
«عزیزم کاسۀ چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت»
::
من ای گل! نکهت از بوی تو دارم
شمیم از گلشن روی تو دارم...
حضور قلب بر سجادۀ عشق
ز محراب دو ابروی تو دارم
من از بین تمام دیدنیها
هوای دیدن روی تو دارم
به خوابم آمدی ای بخت بیدار
که دیدم سر به زانوی تو دارم
گل آتش کجا بودی که حیرت
من از خاکستر موی تو دارم
بیابان گردم و چون مرغ یاحق
تمام شب هیاهوی تو دارم
«به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم
به دل مهر مَهِ روی تو دارم
مه من، کعبۀ من قبلۀ من
تویی هر سو، نظر سوی تو دارم»
::
تو که از هر دو عالم دل ربودی
کجا بودی که پیش ما نبودی
تو در جمع شهیدان خدایی
یگانه شاهد بزم شهودی
به سودای وصالت زنده ماندیم
به اُمّیدِ سلامی و درودی
ببوسم روی ماهت را که امشب
ز پشت ابر غیبت رخ نمودی
تو با یک جلوه و با یک تبسّم
دَر جنّت به روی ما گشودی
مپرس از نوگل پژمردۀ خود
چرا نیلوفری رنگ و کبودی
به شکر دیدن صبح جمالت
بخوانم در دل شبها سرودی
«اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این دو، گر یکی بودی چه بودی»...
::
به جز روی تو رؤیایی ندارم
به جز نام تو نجوایی ندارم
به جز گلگشت بستان خیالت
سر سیر و تماشایی ندارم
بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان
که من از شعله پروایی ندارم
بیابان گردم و اندوهم این است
که پای راه پیمایی ندارم
مرا اعجاز عشقت روح بخشید
به غیر از تو مسیحایی ندارم
یک امشب تا سحر مهمان ما باش
که من امّید فردایی ندارم
«به سر غیر از تو سودایی ندارم
به دل جز تو تمنّایی ندارم
خدا داند که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندارم»...
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفتهام
پاداش تشنهکامی و اجر گرسنگی
گل بوسهایست کز لب عطشان گرفتهام
از بس که پا برهنه به صحرا دویدهام
یک باغ گل ز خار مغیلان گرفتهام...
بر داغدیده شاخۀ گل هدیه میبرند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفتهام...
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند
تنها به این بسنده نکردند شامیان
پا را از این که بود فراتر گذاشتند...
بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلش
یک روز داغ چند برادر گذاشتند؟
آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علی
بر جان لالههای پیمبر گذاشتند
دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتند
ای دختر سه ساله تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتند
داغ تو ابرهای جهان را بهانه داد
داغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند
آن شب فرشتهها همه از عرش آمدند
بر زانوان کوچک تو سر گذاشتند...
سهم تو گریه بود و همین گریههای تو
چشمان شهرهای مرا تر گذاشتند
از انتقام گفتم و شعرم تمام شد
این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند
✍ #عباس_شاهزیدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد...
حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود
مثل این است که در دشت به باران برسد...
کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان
قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد
گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم
سببی ساز که در شام غریبان برسد
و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن
پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد
✍ #محمدعلی_بیابانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیراهن_امام_حسین_ع
#امام_حسین_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
میان انبیا از تارو پود آن سخن بودهست
به دست آدم و نوح و خلیلِ بت شکن بودهست
زمانی که خدا مشغول خلق پنج تن بودهست
نه! حتی پیش از آن هم صحبت از این پیرهن بودهست
تجلیگاه آن در آیههای نور، پنهان است
میان مصحف و تورات و انجیل است، قرآن است
بر ابراهیم با این پیرهن آتش گلستان شد
و نوح و کشتیاش آسوده از گرداب طوفان شد
زلیخا شد جوان و هجر بر یعقوب آسان شد
پس از داود، عزتبخش ایوب و سلیمان شد
قمیصی که کراماتش فقط تقریب ادیان نیست
قمیصی که برایش نقطهی آغاز و پایان نیست
پیمبرهای خود را حق به سمت کربلا آورد
و هر پیغمبری آنجا نماز خون بجا آورد
شفای دردها بود و به آن دارالشفا آورد
همان پیراهنی که از بهشت آن را خدا آورد
همان پیراهنی که بادبان کشتی نوح است
همان پیراهنی که برتن هفت آسمان روح است
دخیل توبه را بستند بر آن آدم و حوا
در آن پیچیده بوده حضرت مریم مسیحا را
که تارش بوده از یاقوت و پودش بوده اعطینا
بخوان این فصل را در پیشگوییهای یوحنّا
قیامت میرسد از راه و در متن روایات است
که این پیراهن خونین به دست اُم سادات است
به دست انبیا وقتی خدا جامی لبالب داد
به عالم چلچراغ روشنی در ظلمت شب داد
امیرالمؤمنین دربارهی آن شرح مطلب داد
شبی پیراهن خورشید را زهرا به زینب داد
شبی که فاطمه لبریز از شوق شهادت بود
برای زینبش با اشک، مشغول وصیت بود
که بعد از من زمانه صبر زیبا از تو میخواهد
شکوه سبزی از الا جمیلا از تو میخواهد
در اوج تشنگی، چشم تو دریا از تو میخواهد
زمانی که حسین این پیرهن را از تو میخواهد
مهیا باش و پا در جادهی هفت آسمان بگذار
تمام رازها را با برادر درمیان بگذار
خدا میخواست تا از چشم دشمن در امان باشد
پلی از نور مابین زمین و آسمان باشد
شبی در کربلا باشد، شبی در جمکران باشد
فقط در دستهای مهدی صاحب زمان باشد
شبیه نور در سرتاسر گیتی پراکندهست
چقدر این پیرهن بر قامت مهدی برازندهست
✍ #احمد_علوی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e