eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
340 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاتر از اندیشه‌ی دنیاست زهرا بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا نور خداوند است هر سو بنگری هست سرّ خداوند است، نا پیداست زهرا اهل قیاس او را نمی‌فهمند هرگز آن‌سوتر از مقیاس انسان‌هاست زهرا درس شهادت را حسین آموخت از او مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا در زندگی چیزی برای خود نمی‌خواست هرچه علی می‌خواست را می‌خواست زهرا روزی که مردم وقت یاری خواب بودند پای غریبی علی برخاست زهرا دل را به آتش زد علی تنها نماند افسوس خود در شعله‌ها تنهاست زهرا پروانه‌ها از شعله‌ها پروا ندارند در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا در انتهای این مصاف نابرابر پیروز میدان بی‌گمان زهراست زهرا... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سازِ غم، گر ترانه‌‏ای می‌داشت آتشِ دل، زبانه‌‏ای می‌داشت کاش مرغِ غریب این گلشن الفتی با ترانه‌‏ای می‌داشت سال‌ها با تو بود همسایه اگر انصاف، خانه‌ای می‏‌داشت با تو عمری هم‌آشیان می‌شد حق، اگر آشیانه‌‏ای می‌داشت آستان تو بود یازهرا گر ادب، آستانه‌ای می‏‌داشت در زمان تو زندگی می‌کرد گر صداقت، زمانه‌‏ای می‌داشت گر که میزانِ حق زبان تو بود این ترازو زبانه‌‏ای می‌داشت گر مزار تو بی‌‏نشانه نبود بی‌نشانی نشانه‌‏ای می‌داشت... شب اگر داشت دیده، در غم او گریه‏‌های شبانه‌ای می‌داشت گر غمش بحر بی‌کرانه نبود غم و ماتم کرانه‌‏ای می‌داشت بهر قتلش به جز دفاع علی کاش دشمن بهانه‌‏ای می‌داشت به سر و روی دشمنش می‌زد شرم اگر، تازیانه‌ای می‌داشت شانه می‌‏کرد زلف زینب را او اگر دست و شانه‌ای می‏داشت قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند آتش کینه چون زبانه کشید کار زهرا به تازیانه کشید دشمن دل‌سیه، به رنگ کبود نقش بی‌مهری زمانه کشید آتش خشم خانمان‌سوزش پای صد شعله را به خانه کشید در میانش گرفت شعله‌ی کین پای حق را چو در میانه کشید همچو شمعی که بی‏‌امان سوزد شعله از جان او زبانه کشید... قامتش حالت کمانی یافت بس‌که بارِ مِحَن به شانه کشید سبحه، مشق سرشک او می‌‏کرد بس‌که نقش هزار دانه کشید بر رخ این حقیقت معصوم نتوان پرده‌ی فسانه کشید قصه را تازیانه می‏‌داند در و دیوار خانه می‌داند گل خزان شد، صفای او باقی‌ست رنگ و بوی وفای او باقی‌ست رفت زهرا، ولی به گوش علی نالۀ‏ «ای خدای» او باقی‌ست! یاعلی گفت و گفت، تا جان داد این خدایی ندای او باقی‌ست در دل ما که کربلای غم‏ است نینوایی نوای او باقی‌ست بر لب او که خاتم وحی‏ است نقش یا مرتضای او باقی‌ست زیر این نُه رواق گنبد چرخ ناله‌ی او، صدای او، باقی‌ست گرچه دستش ز دست رفته، ولی لطف مشکل‌گشای او باقی‌ست گاه پا می‏‌نهد به خانه‌ی دل در دلم جای پای او باقی‌ست اوفتاده علی ز پا چه کند؟ نیم‌جانی برای او باقی‌ست قصه را تازیانه می‏ داند در و دیوار خانه می‌داند به دعا دست خود که برمی‌داشت بذر آمین در آسمان می‌کاشت به تماشا، مَلَک نمازش را نردبانی ز نور می‌‎پنداشت چه نمازی؟ که تا به قُبّه‌ی عرش بُرد او را و نردبان برداشت! پرچم دین ز بام کعبه گرفت، بُرد و بر بام آسمان افراشت بس که کاهیده بود، شب او را شَبَحی ناشناس می‌انگاشت خصم بیدادگر ز جور و ستم، هیچ در حقّ او فرونگذاشت! تا نینداختش به بستر مرگ دست از جان او مگر برداشت؟ قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند سخن از درد و صحبت از آه است قصۀ درد او چه جان‌کاه است راه حق، جز طریق فاطمه نیست هر که زین ره نرفت، گمراه است... در مسیری که عشق می‌‌تازد تا به مقصود، یک‌قدم راه است با غم تو، دلی که بیعت کرد تا ابد در مسیرِ الله است در بهاران، خزان این گل بود عمر گل‌ها همیشه کوتاه است این که بر لب رسیده، جان علی‌ست دل گمان می‌کند هنوز، آه است خون شد، از سینه‌ی ‏تو بیرون ریخت حق ز حال دل تو آگاه است هر که آمد، به نیمه‌ی ره ماند غم فقط با دل تو همراه است آن که بعد از کبودی رخ تو با خسوف، آشتی کند، ماه است قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند... رفتی و زینب تو می‌مانَد خط تو، مکتب تو می‌مانَد بر کف زینب، این زبان علی رشتۀ مطلب تو می‌مانَد تا حسینی و کربلایی هست قِصه‌ی زینب تو می‌مانَد از علی دم زدی و، نام علی تا ابد بر لب تو می‌مانَد تا ابد در صوامع ملکوت ناله‌ی یا رب تو می‌مانَد هم نماز نشسته‌ی تو به روز هم نماز شب تو می‌مانَد... در سپهر شهامت و ایثار پرتو کوکب تو می‌مانَد خون تو پشتوانه‌ی دین ‏است تا ابد مذهب تو می‌مانَد... قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند بی تو ای یار مهربانِ علی! شعله سر می‌کشد ز جانِ علی بی تو ای قهرمان قصۀ‏ عشق، ناتمام است داستان علی... خطبه‌ی ناتمام زهرا کرد کار شمشیر خون‌فشان علی خواست نفرین کند، که زهرا را داد مولا قسم به جان علی- -که ز قهر تو ماسِوا سوزد؛ صبر کن صبر، مهربان علی! ذوالفقار برهنه‌ی سخنش کرد کاری به دشمنان علی، که دگر تا ابد به زنهارند از دم تیغِ جان‌ْسِتانِ علی با وجودی که قاسم رزق است ساخت عمری به قرص نان علی بعد او، خصم دون که می‌‏پنداشت به سه نان می‌خرد سنان علی، بود غافل که چون به سر آید دوره‌ی صبر و امتحان علی دشمنان را امان نخواهد داد لحظه‌‏ای تیغ بی‌امان علی... رفت زهرا و اشک از دنبال وز پی او روان، روان علی... درد دل را به چاه می‌گوید رفته از دست، همزبان علی آن شراری که سوخت زهرا را، سوخت تا مغز استخوان علی قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پناهِ هر دو جهان است، چادرِ زهرا امید کون و مکان است، چادرِ زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است، چادرِ زهرا چه سایه‌ای! که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است، چادرِ زهرا همیشه مَحرم و مَرهم به کوهِ غم‌هایِ دلِ امام زمان است، چادرِ زهرا اگرچه سوخت، اگر گشت خاکی، اما باز پناه هر دو جهان است، چادرِ زهرا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قرآنِ مُصوّر است زهرا سرچشمه‌ی کوثر است زهرا گویند بهشت مصطفی اوست تعبیر چنین اگر چه نیکوست عطری ز وجود او بهشت است پاداش درود او بهشت است فرمود نبی رسولِ رحمت قبل از دو هزار سالِ خلقت وقتی نه زمین و آسمان بود نه جن و بشر، نه این جهان بود با خویش خدای، عهد کرده است سوگند به حق خویش خورده است تا دور کند عذاب خود را در حشر ز دوستان زهرا خالق به ملائک سماوات می‌کرد ز سجده‌اش مباهات حق را به کمال، بندگی کرد در بیتِ اجاره زندگی کرد در خانه که طرح زندگی ریخت یک پرده‌ی قیمتی نیاویخت فرمود علی امامِ زهرا کز دیدن آن بتول عذرا آرامش من فزوده می‌شد غم‌های دلم زدوده می‌شد در خانه‌ی ما همه صفا بود انگیزه‌ی زندگی، خدا بود رفتار جز از ادب نکردیم یکبار به هم غضب نکردیم می‌پخت غذا و خانه می‌رُفت وز شِکوِه به من سخن نمی‌گفت او دار و ندار مرتضی بود همسر نه، که یار مرتضی بود با عزت نفس و بردباری نُه سال نمود خانه‌داری آن پاره‌ی پیکر محمد از خانه‌ی خود برون نیامد جز بهر رضای حق تعالی وقتی که غریب بود مولا چون دید که یاری از امام است در خانه نشستنش حرام است از خانه برآمد و برآشفت از حقِّ ولایت علی گفت ای باخته دل به نام زهرا هان، این تو و این مرام زهرا ای بانوی دین‌مدار! هشدار ایمان و حیای خود نگهدار سرمشق ز طاعتش بگیریم درسی ز قناعتش بگیریم ای خیر کثیر بی کرانه وی خُلق عظیم را نشانه محبوب‌ترینِ خلقِ هستی در دیده‌ی مصطفی تو هستی تو جامع آیه‌های حُسنی در چشم علی خدای حُسنی گفتار تو چشمه‌های نور است یک جلوه از آن، دعای نور است ای دست خدا تو را سرشته گویند هزارها فـــرشتــه تکبیر به سجده و رکوعت تسبیح به خشیت و خضوعت تسبیح تو وِرد اهل راز است بهتر ز هزارها نماز است زهد تو به روزگار پیداست از چادر وصله‌دار پیداست هر ریشه‌ی آن ز زلف حورا هر وصله‌ی آن ز لیف خرما ای گل که در آستان خانه پژمرده شدی به تازیانه دل‌ها به مصیبتت شکسته داغ تو به جان ما نشسته ای مادر خاندان مظلوم بِسْتایمت از زبان معصوم کز غربت تو زبان گشودند "مَمنوعَةُ اِرثُها " سرودند باید به تو ای عزیزِ جان گفت دردی که به کس نمی‌توان گفت ✍مرحوم استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه باصفاست به لطف و عنایت داور مرورِ خاطره‌ی اهلِ بیتِ پیغمبر بیا سری بزنیم ای موالیان علی به خانه‌ی گل طاها، به خانه‌ی کوثر چه روزگار خوشی داشت بیت وحی خدا چه زندگیِ خوشی بود خانه‌ی حیدر چه رفت و آمدِ خوبی در آن حوالی بود کنار هم، همه گل‌های فاطمه یکسر علی، حسین و حسن را به جان صدا می‌زد شنیدنی‌تر از آن بود، لفظِ پیغمبر به دستِ مادرِ خانه که سفره می‌شد پهن کمک به فاطمه می‌کرد، نازنین دختر به ناز، شانه به گیسوی کودکان می‌زد چه عاشقانه به هر صبح و شام این مادر طلوعِ فجر که می‌شد، تمامِ اهل حرم همه نظاره‌گرِ نورِ زُهره‌ی أزهر نمازِ ظهر که می‌خواند، دیدنی‌تر بود سجودِ ماه، و تقلیدِ ذاتیِ أختر هزار نور ز رخسارِ فاطمه می‌ریخت به دیدگانِ علی، صبح و ظهر و شب یکسر شکوفه‌های بهاری که غنچه وا می‌کرد حیاتِ خانه‌ی او بود، جنتِ کوثر بهشت را به همین بیت می‌توان حس کرد بهشتِ عدن کجا، بیتِ خمسه‌ی أطهر حسن کنار پدر می‌نشست در مسجد علی سمیعِ کلامِ پیمبرِ داور میانِ خطبه‌ی جدش، به شوقِ دیدارش حسین تکیه زنان می‌نشست بر منبر * * درونِ حال و هوای خوشِ حرم ناگاه صفای خانه بهم ریخت، بیت شد مضطر ز اِرتحالِ پیمبر، دو روز نگذشته... هجوم شد به سرایش، هجوم شد بر در رسید اینهمه عصیان، ز جبت و طاغوتی که هیزم‌آورِ دوزخ شدند، تا محشر ز ضربه های غلافی، به شانۀ عصمت شکست بازوی زهرا نه، بازوی حیدر لگد زدند چو بر پهلوی کنیز خدا عبور کرد ز روی درِ حرم، لشکر جواب سیلیِ زهراست دستِ فرزندش که انتقام بگیرد، از آن دوتا کافر علی به خانه نشست و گُلَش به گِل، اما بجاست خیرِ کثیرِ نبی در این معبر هر آنکه یاورِ مولاست، رهروِ زهراست مدافعِ حرم است و مدافعِ رهبر شهادت آینه‌ی مادر شهیدان است شهید پیروِ زهراست تا صفِ آخر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کیست این مادر که از پیغمبران هم برتر است گوشه‌ای از وصف او، یس و نور و کوثر است مادر امثال ما، نه ! مادر پیغمبر است... خوش به حال خانه‌ای که بین آن، این گوهر است عرش، هرشب ربنایش را تماشا می‌کند گردش تسبیح او، صدها گره وا می‌کند چادرش کافی‌ست تا قومی مسلمانش شوند اولیاءالله می‌خواهند دربانش شوند هم گدایان آرزو دارند مهمانش شوند هم شهیدان آرزو دارند قربانش شوند ما چه می‌دانیم! پیغمبر به او فرموده است: فاطمه! گریه‌کنان‌ات را خدا بخشوده است گریه‌کن‌های شما، عمری اسیر کوچه‌اند بیست شب با پای دل، بین مسیر کوچه‌اند این جوانان، چون حسن، یک عمر پیر کوچه‌اند فاطمیه نه! تمام سال، گیر کوچه‌اند جُرم تو، حبّ علی بوده که بخشیده نشد دختر پیغمبری - چون تو - ستمدیده نشد من نمی‌دانم چه‌ها رفته‌است بر قلب امام روضه‌خوان می‌گفت مادر را غلامی زد؛ غلام!! جمله‌ای می‌گویم و رد می‌شوم؛ حرفم تمام! شعله‌ از سویی و از آن سوی دیگر ازدحام آنچنان کوبید بر "در" که دل حیدر شکست از همانجا حرمت اولاد پیغمبر شکست... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده ای وای از آن یقینِ به باور نیامده ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیثِ دخترِ طاها شنیده‌ای؟! یَرضی شنیده‌ای؟! لِرضاها شنیده‌ای؟! هنگامه‌ی نماز، دعاها شنیده‌ای؟! حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیده‌ای؟! أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یالَلْعَجَب! فصلّ لِرَبِّک ولادتش واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُمْ وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهده‌ی ستایش او برنیامده * * اما چه سود! حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سوره‌ی انسان شکسته شد دَر را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فَصْلِ غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز، ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این عرش و فرش باشد، یک‌سر برای زهرا قرآن برای زهرا، کوثر برای زهرا بیچاره بچه‌هایِ، آن خانه که نباشند مرد و زنش کنیز و، نوکر برای زهرا دارد چه قدر دیدن، کوری چشم دشمن سنگِ تمامِ خالق، محشر برای زهرا ما آمدیم دنیا، دور سرش بگردیم ما را بزرگ کرده، مادر برای زهرا از فاطمیه‌ها ما، شرمنده‌ایم خیلی ای‌وای جان ندادیم، آخر برای زهرا دین را خلیفه‌ی دین، می‌بُرد دست بسته چشم یهودیِ شهر، شد تَر برای زهرا جای رسول خالی، آتش، غلاف، سیلی اجری نبود از این، بهتر برای زهرا...؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
محضر نور است هرجا دیده‌ی تَر حاضر است گریه، خورشیدی‌ست که از شب فراتر، حاضر است اشکِ ما مهریه‌ی زهراست، مهر مادری‌ست ظرفِ چشم ما کنار حوضِ کوثر حاضر است وقتِ عرضِ دستبوسی‌اش مدینه دیده بود زودتر از دیگران، شخص پیمبر حاضر است فاطمه یعنی همان آئینه‌‌ی پروردگار فاطمه یعنی خدایت در برابر حاضر است لیلة القدر است، قدرش قابل توصیف نیست گرچه از آغازِ خلقت، فیض منبر حاضر است ساختار پنج تن را حولِ زهرا ساختند فاطمه در قلب آن مانند محور حاضر است در کلاس فاطمه، اعجاز را باید شناخت فضّه در تائید آن با کوهی از زر حاضر است وقتِ سختی فاطمه پشت مرا خالی نکرد وقت حلِّ مشکلِ فرزند، مادر حاضر است حاجتم را تا که گفتم، زود زهرا رفع کرد طفل تا لب تر کند، نانِ معطر حاضر است هم طراز شأنِ اقیانوس جز دریا نبود... در کنارِ نام زهرا نامِ حیدر حاضر است زیرِ چتر چادرش معراج را حس می‌کنیم رُشد خواهی کرد هرجایی که بستر حاضر است فاطمه تقدیر من را نذر عطشانش نوشت از طفولیّت برایم نقشِ نوکر حاضر است گُم نخواهد کرد ما را بین آن هُول و وَلا بانوی قامت‌خمی که صبحِ محشر حاضر است شال حیدر وا شد امّا دست زهرا وا نشد فاطمه پای علی تا روز آخر حاضر است * * تیزی مسمار کافی بود مادر، جان دهد... آه! پهلویش برای ضربه‌ی دَر حاضر است...؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صبح و ظهر و شام اگر که دیده‌ی عاشق، تَر است فاش می‌خواهد بگوید از همه عاشق‌تر است وصل یعنی سوختن، زیرا که در آغوشِ شمع سرنوشت اکثر پروانه‌ها خاکستر است در لغت «اُم» می‌شود: «ریشه»؛ بلاشک باطناً معنی «اُمّ اَبیها»، «ریشه‌ی پیغمبر» است حال که اطفال مؤمن را «تُرَبّیهِم»* بتول کودکی که فاطمه ربَّش نباشد کافَر است او به هجده نام، هجده سال، هجده جلوه کرد او دو تا نُه سال، سِیرِ مصطفی و حیدر است ما مقام چادرش را هم نمی‌فهمیم، چون سِنخ و جنس ساتر و مستور از یکدیگر است ما نمی‌دانیم خیر و شرّمان را هیچ‌وقت آن‌چه را زهرا برای ما بخواهد بهتر است هر کجا خیر کثیرش هست، ابتر کامل و هر کجا خیر کثیرش نیست، کامل ابتر است * * وای از حال علی و وای از حال علی هرچه می‌شوید دوباره لکه‌خون روی دَر است ✍سروده گروه *امام صادق(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ أَطْفَالَ شِيعَتِنَا مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ، تُرَبِّيهِمْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ» ترجمه: همانا کودکان شیعه ما از مؤمنان را، فاطمه علیهاالسلام پرورش می‌دهد. 📚بحارالأنوار، ج ۶، ص ٢٢٩؛ تفسیر علی بن ابراهیم، ج ٢، ص ٣٣٢ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود بشر از لطف خداوند مکدر می‌شد شرم می‌کرد اگر صاحب دختر می‌شد اشک، لالایی بی واژه‌ی مادرها بود گورِ بی فاتحه، گهواره‌ی دخترها بود ناگهان یک نفر این قائله را بر هم زد (عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد) آن‌که بر شانه‌ی خود پرچم اسلام گرفت دخترش فاطمه، بانوی جهان نام گرفت عشق را طبع خداوند به توصیف آورد شرف هر دوجهان... فاطمه تشریف آورد سیده، محترمه، ممتحنه، حنانه حانیه، عالمه، اُم النجبا، ریحانه عطر او آمد و عالَم نفسی تازه گرفت و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد زن به شکرانه‌ی او چادر شوکت سر کرد خواست تا خیرکثیرش به دوعالَم برسد تا عقیق شرف الشمس به خاتم برسد... مادرانه به طرفداری احمد برخاست تا ابوجهل سرِ عقل بیاید، برخاست جلوه‌ای کرد و دلیل «زَهَقَ الباطل» شد و از آن نور، سه آیه به زمین نازل شد بی‌گمان بولهب آن‌روز پُر از واهمه بود دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود * * بنویسید که معصومه‌ی عصمت زهراست سند محکم اثبات نبوت زهراست دختری که لقبِ اُم ابیها دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد و خداوند اگر «وَاعتَصِموا» می‌گوید از کرامات نخ چادر او می‌گوید سوره‌ی دهر چنین گفته به مدحش سخنی تا ابد، دهر نبیند به خود این‌گونه زنی نه فقط جلوه‌ی او سوره‌ی انسان آورد چادرش یک‌شبه هفتاد مسلمان آورد راه عرفان خداوند به او وابسته‌ست جز درِ خانه‌ی زهرا همه درها بسته‌ست زهد با دیدن او حسِ تفاخر دارد قرة العین نبی، وصله به چادر دارد همه در خدمت بانوی دوعالم بودند ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند فضه هم بود؛ ولی باز خودش نان می‌پخت نان برای دل بی‌تاب یتیمان می‌پخت بارها خادمه‌اش گفت به لطفت شادم (من از آن‌روز که در بند توأم آزادم) فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود یعنی آیینه‌ی پیغمبر و مولا شده بود غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست احدی کفو علی بن ابی طالب نیست آفتاب از افق خانه‌ی‌شان سر می‌زد هرزمان فاطمه لبخند به حیدر می‌زد کار او عشق علی بود؛ چه خیر العملی! کیست خوشبخت‌ترین مرد جهان غیر علی؟! وقت آن شد بنویسید که حجت: زهراست سند محکم اثبات ولایت: زهراست اولین شیعه‌ی بی‌تاب علی زهرا بود که سراپای وجودش سپر مولا بود یک جهان هم اگر از بیعت خود بر می‌گشت بازهم فاطمه دور سر حیدر می‌گشت نسل زهرا و علی، سلسله‌ی طوبی شد میوه‌ی این شجره، نایبةُ الزهرا شد آسمان‌ها پس از او یکسره کوکب دیدند چادر فاطمه را برسر زینب دیدند زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است خطبه‌ی دم به دمش وارث تیغ دودم است او که چون مادر خود پای ولایت مانده یکتنه فاتحه‌ی کاخ ستم را خوانده * * تا ابد در دل ما هست غم عاشورا این خبر را برسانید به تکفیری‌ها یاعلی از لب سردار نیفتاده هنوز علم از دست علمدار نیفتاده هنوز کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟ پسرفاطمه کافی‌ست که فرمان بدهد همه از خاتمه‌ی معرکه آگاه شوند فاتحان باخبر از (( نصر من الله)) شوند باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود ننگ بادا به ابوجهل، به همدست یهود لعن تاریخ به موذی گریِ آل سعود سپر خویش کنم غیرت سرداران را به جهانی ندهم یک وجب از ایران را سربلندیم اگر، تکیه به دنیا نکنیم آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده سایه‌ی چادر او از سرمان کم نشده بنویسید امید دل زهرا مهدی‌ست چاره‌ی کار همه مردم دنیا مهدی‌ست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان که قصد می‌سازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی‌زهرا نمی‌دیدیم نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه‌دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می‌آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی‌باشد الفبا را حماسه می‌تراود آنقدر از خطبه‌هایش که به خطبه می‌کَند از جای، کوهِ پای بر جا را زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه‌ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق، عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرَد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه‌اش حتی فرستاده خدایش "سَوفَ یُعطیکَ فَتَرضی" را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او بهم زد حیله‌ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت‌پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره‌اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می‌کند امروز و فردا را ** مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمی‌دانم که سیلی با رُخش... اصلاً چه می‌گویم؟! که حتی گل اذیت می‌کند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله‌ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه می‌گفتند اطفالش: به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته‌ی ما را گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ‌ابیها را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e