بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#مناجات_اول_مجلس
#محمود_ژولیده
▶️
ما از دعای خیر به هیئت رسیدهایم
از دولتِ حسین به عزت رسیدهایم
هیئت تمام زندگی ما غریبهاست
با پرچم حسین به قدرت رسیدهایم
@hosenih
این پای منبر است همان قبةالحسین
اینجا هزار بار به حاجت رسیدهایم
زهرای مرضیه است دعاگوی مستمع
وقتی که ما به اوج مصیبت رسیدهایم
در حسرتِ تباکیِ با ما، ملائکند
پیداست ما به بام سعادت رسیدهایم
چون عمرمان گذشت بمانیم گریهکن
مثل حبیب اگر به شهادت رسیدهایم
@hosenih
تا روز حشر دیده اگر با حسین ماند
پس بیحساب تا به قیامت رسیدهایم
هر روز با حسین دوباره تولّدیست
بارید اشک و ما به طهارت رسیدهایم
با یک سلام پاک شود هر گناهکار
ما خود به این مقام و فضیلت رسیدهایم
با این حیات طیبه عمریست دلخوشیم
یعنی به اوج شادی و بهجت رسیدهایم
با چه زبان ز گریه بگوییم با شما
با گریه بر حسین به جنّت رسیدهایم
بس چشمان به اشک عزا شستشو شده
در فتنهها به درک بصیرت رسیدهایم
@hosenih
لازم نبود خُدعهگران موعظه کنند
عمریست ما به حکم ولایت رسیدهایم
وقتی برای قافلهاش گریه میکنیم
انگار که به یاریِ عترت رسیدهایم
شد بارها امام زمان همنشینمان
در روضهها به محضر حضرت رسیدهایم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#مهدی_مقیمی
▶️
نسبت به قبل بس که تو تغییر کردهای
بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین
یک روح در دو تن همهاش نقل ما دوتاست
تو در تنور رفتی و من سوختم حسین
@hosenih
من زینبم که طاقت کوچکترین خراش
بر روی مصحف بدنت را نداشتم
با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی
دیگر توقع زدنت را نداشتم
@hosenih
جانا ز روی نیزهی اعدا نگاه کن
مانند تو عزیز دلم دلشکستهام
گر تو سرت به سنگ حرامی شکستهای
من هم سرم به چوبهی محمل شکستهام
@hosenih
بر روی نیزه آمدهای پا به پای من
گاهی عقب میافتی و گاهی جلوتری
دشمن خیال کرده که من بیکسم حسین
بر روی نیزه هم تو مرا سایهی سری
@hosenih
میخواستم ببوسمت اما دلم شکست
وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور
مبهوت ماندهام من و اما سهسالهات
لحظه به لحظه بوسه به تو میدهد زدور
@hosenih
گر چه جریحهدار شد اینجا غرور من
اما به خاطر تو خودم را نباختم
در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من
یک در میان اهالی آن را شناختم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#مهدی_مقیمی
▶️
نسبت به قبل بس که تو تغییر کردهای
بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین
یک روح در دو تن همهاش نقل ما دوتاست
تو در تنور رفتی و من سوختم حسین
@hosenih
من زینبم که طاقت کوچکترین خراش
بر روی مصحف بدنت را نداشتم
با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی
دیگر توقع زدنت را نداشتم
@hosenih
جانا ز روی نیزهی اعدا نگاه کن
مانند تو عزیز دلم دلشکستهام
گر تو سرت به سنگ حرامی شکستهای
من هم سرم به چوبهی محمل شکستهام
@hosenih
بر روی نیزه آمدهای پا به پای من
گاهی عقب میافتی و گاهی جلوتری
دشمن خیال کرده که من بیکسم حسین
بر روی نیزه هم تو مرا سایهی سری
@hosenih
میخواستم ببوسمت اما دلم شکست
وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور
مبهوت ماندهام من و اما سهسالهات
لحظه به لحظه بوسه به تو میدهد زدور
@hosenih
گر چه جریحهدار شد اینجا غرور من
اما به خاطر تو خودم را نباختم
در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من
یک در میان اهالی آن را شناختم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه
#علی_اشتری
▶️
از سنگ شکوفه است اینجا
دروازه ی کوفه است اینجا
بر بام تمام خانه ها سنگ
در دست همه نشانه ها سنگ
اینجا همه مردمش عجیبند
بی غیرت و پست و نانجیبند
@hosenih
این شهر بوی خدا ندارد
چشمان کسی حیا ندارد
یک قافله از بلا رسیده
از سختیِ کربلا رسیده
پیشانیِ سنگ خورده آمد
یک عمّه ی نیمه مرده آمد
@hosenih
بر نیزه سرود نور دارد
یک همسفر از تنور دارد
از شوق گل به نی نشسته
پیشانی خویش را شکسته
نیلی به نگاه خسته دارد
غم در نگه شکسته دارد
@hosenih
آغاز روایت جنون کرد
در شهر بلا کُن فیکون کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه
#سیدعلی_رکن_الدین
▶️
تا میدهم به ساحت قدسیتان درود
از کوهسار نیزه روان میکنی دو رود
با این هزار و نهصد و پنجاه آیه.درد
من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود
من را نگاه میکنی از روی نی چه دیر
می بندی از نگاه من آن چشم را چه زود
@hosenih
موی رهای خویش چرا جمع کرده ای؟
خاکستر است روی لبت یا غبار دود
دیشب به خانه ی چه کسی روضه رفته ای؟
این بوی نان ز روضه ی ماهانه ی که بود؟
سر های قدسیان همه بر طاق عرش خورد
وقتی قیام نیزه تان رفت در سجود
@hosenih
حک شد به چوب محمل من مهر داغ تو
سربسته ماند نامه در این بزم پُر شهود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#محمود_ژولیده
▶️
در آسمان فراقت، هلال را دیدم
نمردم و سرِ نیزه، هلال را دیدم
منی که روی تو را بی بهانه می دیدم
به صد بهانه فراق و ملال را دیدم
صدای قاری من از تنور می آمد
چه شد که بر سر نی این محال را دیدم
@hosenih
دلم ز رأس تو جویای شام هجران شد
ز عطر یاس، جواب سؤال را دیدم
بدون شرح و بیان، وصف حال تو گویاست
به زخم ابروی تو شرح حال را دیدم
اگر چه گیسوی خاکستری کبابم کرد
ز جلوه ی تو شکوه و جلال را دیدم
@hosenih
به من چو از سر نیزه نظاره می کردی
نگاه ملتمس خردسال را دیدم
تمام داغ و فراق تو داشت زیبایی
چرا که در رخ تو ذوالجلال را دیدم
مرا به مجلس ابن زیاد سنجیدی
ز هیبتم به رخت وصف حال را دیدم
@hosenih
چنان غم تو به ایراد خطبه ام وا داشت
که خود صلابت یک سرو دال را دیدم
منم معلّم تفسیر سوره ی مریم
که پاره پاره کتاب زلال را دیدم
مرا به سُخره گرفتند، پشت دروازه
به پایتخت علی، ابتذال را دیدم
@hosenih
ببین که دست خدا با سپاه کوفه چه کرد
در این سپاه شکست و زوال را دیدم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#مهدی_رحیمی
▶️
روبروی لشکری از شمر تنها ایستاد
کوه را بر شانههایش داشت امّا ایستاد
گرچه لبهایش کویری بود لبریز از عطش
تشنگی را سوخت در خود مثل دریا ایستاد
کوفه خونش خواب رفت و لال شد آنجا که زن
پرده را از چهرهاش برداشت، مولا ایستاد
@hosenih
حرف سرخش را تبسّم بست بر چشم افق
تا ابد چون هر غروبی سرخ برپا ایستاد
دست دور شعلهی خون حسینش حلقه کرد
سوخت امّا شعله ای از کربلا را ایستاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#مهدی_خیامیان
▶️
ما آب از دو دیده ی گریان گرفته ایم
از سفره ی شماست اگر نان گرفته ایم
روزی ما به دست شما میخورد رقم
پس رزق را ز دست کریمان گرفته ایم
از عشق های بی سر و سامان گذشته ایم
با عشق روضه هاست که سامان گرفته ایم
@hosenih
عالِم زیاد هست که کافر کند مرا
از دست روضه خوان تو ایمان گرفته ایم
ما مرده ی گناه و گناهی نداشتیم
تو آمدی و از نفست جان گرفته ایم
دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست
با درد آمدیم که درمان گرفته ایم
@hosenih
شرمنده ایم از غمتان جان نداده ایم
مشکل چه بود اینقدر آسان گرفته ایم
دل سنگ بوده ایم و کویری دوچشممان
همراه زخمهای تو باران گرفته ایم
***
با سایه ی سرت سر ما گرم شد أخا...
تا کوفه روی سر، مه تابان گرفته ایم
@hosenih
إحیا گرفته ایم همه با سرت حسین
بر روی سر ببین همه قرآن گرفته ایم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#عليرضا_شريف
▶️
هلالِ يك شبه بر نيزه دلبري داري
به شهرِ كوفه ظهوري پيمبري داري
چقدر زخمي و خاكستري شدي پيداست
عجيب دردِ سر از نورِ سروري داري
طلوعِ مغربِ خون بي خبر كجا رفتي؟
در اين سه روزه نگفتي كه خواهري داري؟
@hosenih
چه ديده اند كه دست از تو بر نمي دارند؟
جز اين سرِ سرِ ني، چيزِ ديگري داري؟
خروش أًمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُر كرد
چه بغضِ خسته اي و گريه آوري داري!
دلم هواي دمي روضه خوانيت كرده
اگر هنوز سرِ نيزه حنجري داري؟
@hosenih
دراين تجمع شادي و هلهله با من
براي سينه زدن خسته مادري داري
ز طاقِ گيسويت آياتِ نور مي ريزد
به دامنم تبعاتِ تنور مي ريزد
دلي كه در قفسِ آهِ آتشين مانده
فقط به عشقِ تو در غربتِ زمين مانده
@hosenih
بزرگِ قافله، اين بار تو شمارش كن
براي ماندنِ من، چند نازنين مانده؟
چه تكّه تكّه پَرِ نازِ شاپرك هايي
كه بينِ حلقه ي زنجيرِ آهنين مانده
به قدرِ زخمِ تو نذرِ شكستگي كردم
اداي نذرِ شريكت فقط جبين مانده
@hosenih
بيا و جاي خودت را به نيزه محكم كن
هنوز سنگِ لبِ بام در كمين مانده
در اين شلوغيِ بازار جاي شُكرش هست
به حفظِ آبرو يك گوشه آستين مانده
دلِ رقيه ات از قصه ذوب مي گردد
سخن بگوي، مرا دلخوشي همين مانده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#محمدجواد_شیرازی
▶️
"خواب یاران" "استخوانِ در گلو" یعنی همین
غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین
عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند
سُکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین
یاد آقا نیستیم و غرق دنیا گشته ایم
زندگی های بدون رنگ و بو یعنی همین
@hosenih
واقعا بی یوسف زهرا همه آواره ایم
صبح تا شب گشتن ما کو به کو یعنی همین
مثل زهرا هرچه دارد وقف مردم می کند
" لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا ..." یعنی همین
تا ظهور دولتش پای ولایت مانده ایم
امنیت از فتنه های پیش رو یعنی همین
@hosenih
اشک روضه بر دل آلوده قیمت می دهد
این که شد بی آبرو با آبرو یعنی همین
بعد سقا حرمت قوم بنی هاشم شکست
در حقیقت داغ اصلی عمو یعنی همین
شیر، گهواره، علی اصغر، سرِ نیزه، عطش
یک رباب و این همه راز مگو یعنی همین
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#مهدی_رحیمی
▶️
در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن
این آروزی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن
راه ورود را مگر آموختن از عشق
راه خروج را ز کبوتر بلد شدن
@hosenih
پیمودن مسیر به فریاد یا علی
یعنی که با حسین، علی را مدد شدن
موکب شدن،مسیر شدن،مبتلا شدن
زائر شدن،گزارش یک مستند شدن
تیر هزار و چارصد و شصت و عشق را
بعد سه روز دیدن و از بیست صد شدن
@hosenih
بد چونکه بخش دوم “گنبد” شده نگو
مارا تمایلی ست جدیدا به بد شدن
تغییر می دهی همه را بعد کربلا
یعنی حسین با تو فقط میشود “شدن”
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه
#علیرضا_رجبعلیزاده_کاشانی
روضه خوان و اشباه الرجال
" بشیر بن خزیم اسدی روایت کرد:
در کوفه زینب کبری همراه قافله اسرا بود
به خطبه برخاست...
...و اما بعد یا اهل الکوفه یا اهل الغدر و الخذل و الختلان... "
▶️
...سپس روز از نفس افتاد و ـ راوی گفت ـ آوایِ اذان پیچید
صدا، آری، صدای زخمیِ زن در گلویِ آسمان پیچید
صدا، امّا صدایی چون صدای غربت مولا - که راوی گفت:
طنین خطبهاش انگار در صفّین و گوشِ نهروان پیچید -
@hosenih
نفسها حبس شد در سینه، خَم شد شانههایِ زیر بارِ شرم
صدا تا در سکوتِ سربی و سنگینِ زنگِ اشتران پیچید
ـ «و امّا بعد...»
با انگشت، سویی را نشان میداد و...
راوی گفت که:
از آن¬سو چه بوی سیب سرخی در مشام کاروان پیچید!
الا! سرهایِ در پَستویِ دکّانهایِ بیعاری به خود سرگرم!
که باری با شما سودایِ زر طوماری از سود و زیان پیچید
شمایان! با شمایم! «سایه - مردانِ» شراب و شعر و شمشیر! آی!
که نقل ننگتان هفتاد منزل در دهان این و آن پیچید
بپرس آیا کجا بودید وقتی رود رودِ آب...
راوی گفت: «شنیدم؟! یا که دیدم؟!»
... مثل دود آه من تا بی¬کران پیچید؟
کجا بودید وقتی شیههی خونین آن اسب غیور از دور
میان دشنهی دشنام و تیر طعنه و زخمزبان پیچید؟
خبر؛ آن دست¬های روی خاک افتادهی چون پیچک سروی¬ست
که دور از آب، دور ساقهی تنهای دست باغبان پیچید
خبر؛ آری، خبر ماییم در زنجیر و راه ـ این راهِ ناهموار ـ
که با هر پیچ و خم وادی به وادی پا به پایِ ساربان پیچید
نمیجنبید آب از آب ـ راوی گفت ...و شب شطّ علیلی بود
شبی که داغ، با هر واژه دردی تازه شد، در استخوان پیچید
@hosenih
نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری...
[همچنان از کی؟]
که روی منبر نی، صوت قرآن در سکوتِ روضه¬خوان پیچید
چه بود این؟ این صدای گریه¬ی من بود؟ در من گریه میکرد ابر؟
که بود این؟ آی! راوی! او که نامش روضه شد در داستان پیچید؟...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih