🗂 نشانیِ #یادداشت_های_شما
1⃣ به حرمت استادم راست میگویم
😔 نجوای عبدالرحیم موگهی از استادان نویسندگی حوزه در سوگ استاد دوستداشتنیاش، راستگوی قصهها
2⃣ جِدّی با کلمات! ✍ سعید نصراللهینسب
آن موقعها این قدر شبکه نداشتیم که؛ فقط شبکه یک بود و بعضی از شهرها، شاید شبکه دو را هم داشتند. ۲۴ ساعته برنامه نداشتند که، حداکثر مثلاً ده ساعت. هر شب سریال نداشتند که، به زور هفتهای یکی. چند هفتهای هم با تیزرِ سریال بعدی سرگرم بودیم.
3⃣ جهادی به نام روایتِ جهاد ✍ حسین کاوه
♦️ در روزهایی که همه دولتها نخبگان و قدرت خود را برای مقابله با اپیدمی کرونا به کار گرفتهاند و به دنبال یافتن دارویی جهت درمان آن هستند و مردم نیز از ترس ابتلا به این بیماری احتیاطات و ملاحظات درست و بجایی را پیش گرفتهاند؛ رشادتهای افرادی که در خط مقدم مقابله با این بیماری هستند واقعاً دیدنی است، خصوصاً رشادت روایت گرانی که علیرغم عدم مسئولیت تخصصی مستقیم در مقابله با این بیماری، چنان به خط زدهاند که دیدن دارند.
4⃣ مورچههای چرب و چیلی ✍ کانال ذکری
برخلاف همیشه که من مورچهها را در حال حرکت، فعالیت و جنب و جوش دیده بودم ، این بار چشمم به دستهای مورچه افتاده بود که هیچ حرکتی نمیکردند و مانند مردگانی به سکون رسیده بودند.
🙏 نوشتههای ارسالی شما یا در دست بررسی است یا در صف انتشار.🙏
#حجت_الاسلام_راستگو
#گروه_جهادی #کرونا
#روایت_روزانه
#نویسندگان_حوزوی
💊@HOWZAVIAN
🔻از سرگذشت
✍️ سعید احمدی
کل موجودی حسابم امروز نزدیک هشتصدهزارتومان بود. نمیدانم با چه دلی پایم را گذاشتم در فروشگاه بوستان کتاب. تازههای نشر را دید زدم، برایم مالی نبودند، گوارای ناشرها و نویسندهها. سر طبقات ادبیات، چشمم لغزید روی «عبور از خود». از سال دوم دههی نود تا پارسال، پنج بار از مرز چاپ گذشته است. چند جای آن را که خواندم، محمود دولتآبادی را دیدم با تجربههای نویسندگیاش. گذری بر سرگذشت قلمی و البته زندگیاش. من هر وقت به کمپولی میرسم دو کار میکنم یا کتاب میخرم یا کباب میخورم. بیشتر هم دومی؛ اما امروز سهمی برای اولی میگذارم. خواندن این تجربهها به لذت یک عمر ملچملوچ انواع اطعمه و اشربه میچربد. بیش از یکهفتم موجودیام میرود توی جیب انتشارات دفتر تبلیغات. شاید کمتر از یک دههزارم موجودی کتاب او هم مینشیند میان دستان من. آن به پولهایش اضافه کرد من به کتابهایم. فکر نمیکنم سرگذشت کسی مثل نویسندهی کلیدر نیز جز همین باشد؛ البته با تفاوتهایی. میخوانم تا حاصلهای قیمتی خالق روز و شب یوسف دستم بیاید؛ بعد حاصل عمرها را مینویسم و به ثمن بخس میدهم به انتشاراتیها کارت بکشند. نمیدانم چرا اینجا، پیراهن یوسف میشود قبای برادران ناتنی؟ پیراهنی که آید از او بوی یوسفم، ترسم برادران غیورش قبا کنند. خخخ!
@ghalamdar
#روایت_روزانه
#نویسندگان_حوزوی_اصفهان
🆔 @howzavian_isfahan