#طنز_نوشت
📌یارانه
✍️ علی بهاری
«شهروند گرامی! یارانه شما قطع شده است. شما دیشب در کبابی سرکوچه مشغول خوردن کباب بودهاید.» معاونت کل مبارزه با دلههای مفتخور، ستاد هدفمندسازی یارانه
این پیامکی بود که دیشب واسم اومد. حالا عینا نه ولی نقل به مضمون. قضیه چیه؟ بلا نسبت شما ما دیشب گفتیم بعد شیش ماه بریم مزه گوشت رو زیر زبونمون آپدیت کنیم. والا دیگه خسته شدیم از گیاهخواری. خود گوسفندها هم ماهی یه بار دیگه لبی به گوشت برادر میزنن. رفتیم سر کوچه، مغازه حسین کبابی. حسین بین بچهها معروفه به یزید. از بس ناکسه. بیانصاف دویست گرم کباب دستت میده بیست گرمش گوشت نیست. ولی خوب بچه محله دیگه. با صفاست هنوز مشتریشیم. رفتم مغازش و گفتم: «حسین جون!» گفت: «جون!» گفتم: «بادمجووون چه گرون شده!» گفت: «آره خدایی یه جوری همه کشیدن بالا که هیچ امیدی به پایین کشیدنشون نداریم.» گفتم: «بگذریم. حسین جون سه سیخ سفارشی بزن.» سه سیخ رو گذاشت رو منقل و یَک بویی بلند شد که نگو. انگاری دارن کباب میپزن. ولی خوب خر داغ میکردن. گفتم که. یزید کبابی یه روده راست تو شکمش نیست. ناکس خر میکشه قیمت رو پایین نگه داره. ولی خوب خرهای مرغوبی میکشه. توشون بره است! یعنی موتوری سالمند حالا ظاهر که مهم نیست. مهم تفاهمه. چیز یعنی مهم کیفیت گوشته. حالا خدا وکیلی شما قضاوت کنین: رواست واسه سه سیخ دنده خر یا چند پره جیگر الاغ نر که اون هم دیگه تو مرافعه با مادهاش چیزی ازش نمونده یارانه ما حذف بشه؟ حالا من هیچی یارانه عمهمون رو چرا حذف کردید؟ بابا این بنده خدا ما میریم خونهشون مهمونی آخر کار رسید میاره امضاء کنیم چی خوردیم! یعنی پیش اومده رفتیم اونجا با میوه و شیرینی پذیرایی شدیم. وقتی برگشتیم خونه پیامک زده: صورتحساب شما: سه عدد خیار، چهار سیب، پنج پرتقال، دو شیرینی و شش استکان چای جمعا هفتاد هزار تومان با احتساب مالیات بر ارزش افزوده هفتاد و هفت هزار تومان. یعنی تیکه آخری رو اگه تو غذاخوری بانک مرکزی هم غذا میخوردی عبدالناصر تخفیف میداد حالا الان رو نمیدونم. شاید فقط ناهارش بیمالیات باشه. خلاصه عمه ما اینها رو حساب میکنه و تا قرون آخرش رو میگیره. بعد یه همچین آدمی رو یارانهاش رو قطع کردن. انتظار هم دارن اعتراض نشه. همین جوری مردم رو ناراضی میکنین دیگه. عمه من قبلا نشستهای بصیرتی تو خونشون برگزار میکرد. البته قبلش شرط میکرد پذیرایی با خود پایگاهه. الان برانداز شده. یه چیزهایی تو گروه فامیلی میفرسته که خود براندازها گاهی ریپلای میکنن و پاسخ شبهه رو میدن ...
... آقا هل نده ... دارم میرم ... عه مثل این که نوبت روغن من شد. داداش دو تا لادن طلایی. ممنونم ...
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN