eitaa logo
نویسندگان حوزوی
3.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
478 ویدیو
177 فایل
✍️یک نویسنده، بی‌تردید نخبه است 🌤نوشتن، هوای تازه است و نویسندگی، نان شب. 🍃#مجله_ی_نویسندگان_حوزوی معبری برای نشر دیدگاه نخبگان و اندیشوران #حوزویانِ_کنشگرِ_رسانه_ای 👇 ارتباط @Jahaderevayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 مــادری! مــــــادر...! ✍️ مهدی رسولی یادش بخیر! طلبه‌ای بودم و اسم «قم» مرا می‌ترساند! با غربتش چه کنم؟ با دلتنگی‌های همسرم چه کنم؟ بی‌پولی را کجای دلم بگذارم؟ کاسۀ جهلم را از کجای این دریای مَوّاج و طوفانی پُر کنم؟ کجا باشم؟ چگونه باشم؟ با چه کسی باشم؟ و چه بسیار بودند این چه و چه و چه ها...! چقدر تصمیم، سخت بود! دوست داشتم مثل بچگی‌هایم بنشینم و خیالم راحت باشد که کارهای بزرگ بزرگ را بزرگترها برایم انجام می‌دهند! اکنون که مردی شده‌ام و بنیان جمعی کوچک و دونفره را در دست دارم، چه کنم؟ تهران، ناصر خسرو، مدرسه مروی... - حاج‌آقا! چه کنم؟ برم؟ + اعتماد و آرامش داری؟ اگه داری برو! فهمیدم...! یک جمله بود، ولی یک دنیا حرف! زبانم بسته شد! نکته‌ای بود در اوج وضوح، ولی چقدر تازه! انگار اولین بار بود که می‌شنیدم! راست گفتند که حرف زیاد است و تکراری، نَفَس می‌خواد! چه لذتی! گویی با دستان نَهیف و پُر چروکش که عمریست در دستان این خاندان مهر است، دستان لرزان و متحیرم را در دستان مادرانۀ بانوی شهر علم گذاشت! بانو! خودم می‌دانم و خودتان که بینمان چه‌ها که نگذشته...! چه خوشی‌ها که لذتش را با بوسه بر ضریحتان، با شما تقسیم کردم! چه مشکلاتی که داغ دل و رنجش را با پنجه بر شبکه‌های ضریحتان گذراندم! چه تردیدها که با تماشای طلوع خورشید در حیاط حرمتان، از دلم کوچ کردند! چه که با سر گذاشتن بر دامان پُر مهر شما، جایش را به سَرْبه‌راهی داد! در آغوش شما جای گرفتم و هر روز هم گرمای این آغوش مادرانه را با عمق جانم می‌فهمم! اشتباه کردم! هنوز هم کودکم و بزرگتر دارم؛ اصلا نمی‌خواهم بزرگ شوم! می‌خواهم در این عالم خاکی، همیشه کودکی باشم دست در دست شما؛ گاه بازیگوش و سَربه‌هوا، و گاه مُؤدّب و سَربه‌زیر! کودکم دیگر، مادری کن...! ای کاش می‌توانستم بِنِگارَمَش، بُغْضی که با یاد این مادرانه‌ها گلویم را در آغوش می‌گیرد...! یادم نمی‌رود چقدر با عشق کودکانه‌ای که در قلب داشتم، این شعر را در حریم شما و در نجوای با خالقم سرودم؛ می‌دانم که به وزن و قافیه و تناسبش نظر نکردی و «ای جانم» گفتی! مــادری! مــــــادر...! مــن گـــدای کـــاهِـــل کـــوی تُــــواَم لیـک بـا تکیـه بـه مِـهـرت راجــی‌اَم مــن جــریٖء و عـاصـیٖ و پَـرده‌دَرَم لیـک بـا لطـف تـو در این دَرگــَه‌َم لطف و مِهرَت بود، دُخت هَلْ أتیٰ ثـانـٖـــــــیِ فـــاطـــمـه و اُخـــت رضــــا گـَـــر نــبــودم در حـــریـــم مــــــادرم مـی‌‌شـکـسـت از رَه پـــــرواز، پَـــــرَم گرچه نامم هست ز راه می‌شوم با دست پُر مِـــهرش به راه 📜•تحفه‌ای پسرانه برای مادر• @howzavian_tehran