هدایت شده از مرحمتی طلاب
کانالی برای علاقمندان به مــــهدویت
قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است...
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است . . .
#حدیث #روایات #حکایت #مهدویت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مارا ایتا دنبال کنید:
https://eitaa.com/joinchat/1659961576Ce0b1cdedba
⭕️ #حکایت
🔹آبروداری شیعه
سید حِمیَری روزی در راه مدینه بود در حالی که کوزهای از شراب با خود به همراه داشت که ناگهان با امام صادق علیه السّلام مواجه شد.
حضرت از او پرسیدند: ای حِمیَری! در کوزه چه داری ؟
حِمیَری گفت: یابن رسول الله! شیر در کوزه به همراه دارم .
امام صادق علیهالسّلام فرمودند: مقداری از آن شیر را در کف دست من بریز.پس کوزه را خم کرد و با تعجب دید مقداری شیر از کوزه به کف دستان مبارک حضرت ریخته شد .
در این هنگام حضرت از او سؤال کرد:
مَن إمامُ زَمانِك؟
امام زمانت کیست؟
حِمیَری گفت:
الَّذٖي حَوّلَ الخَمْرَ لَبَناً
امام زمان من کسی است که شراب را تبدیل به شیر میکند.
📚تنقيح المقال،مامقانی،ج۱۰ ص۳۱۳
🔸 اگر"ارباب"من آن است که من میدانم/بَد کُنم،کج بروَم، او نِگهَم میدارد...
عضوشوید👈حوزه آنلاین
⭕️ جهانگرد و عارف
جهانگردی به دهکده ای رفت تا عارف معروفی را زیارت کند و دید که عارف در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.
جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...
عارف گفت: مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.
عارف گفت: من هم.
🔹امیرالمؤمنین علیه السلام :
إنّما أنتُم فيها كَرَكْبٍ عَرَّسُوا و ارتاحُوا ، ثُمّ استَقَلُّوا فَغَدَوا و راحُوا
شما در دنيا به كاروانيانى مى مانيد كه در منزلى اُتراق كنند و دمى بياسايند و سپس بكوچند و شب و روز راه پويند
#حکایت
عضوشوید👈حوزه آنلاین
⭕️ نتیجه طمع
مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند.کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند.یکی از اون دو نفر گفت: طلاها را بزاریم پشت منبر. اون یکی گفت: نه ! اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.
گفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم پشت منبر...!
بعد از رفتن آن دو مرد، مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو بردارد اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند...!
#حکایت
عضوشوید 👈حوزه آنلاین
⭕️ این دفعه مهمان من!
🔹هفت یا هشتساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
🔸پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمزرنگ که تقریباً همقد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش.
🔹میوه و سبزی رو خریدم. کل مبلغ شد ۳۵ زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک ۵زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوهفروشی خریدم و روبهروی میوهفروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
🔸خونه که برگشتم مادر گفت:
مابقی پولو چهکار کردی؟
🔹راستش ترسیدم بگم چهکار کردم. گفتم:
بقیه پولی نبود.
🔸مادر چیزی نگفت و زیرلب غرولندی کرد. منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفتهای آزارم میداد.
🔹پسفردا به اتفاق مادر به سبزیفروشی رفتم. اضطرابم بیشتر شده بود.
🔸یهو مادر پرسید:
آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟
🔹گفت:
نه همشیره.
🔸مادر گفت:
پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟
🔹آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلوی چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا رو به من کرد و گفت:
آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
🔸دنیا رو سرم چرخ میخورد. اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو میگفت، بهخاطر دو گناه مجازات میشدم؛ یکی دروغ به مادرم، یکی هم تهمت به حاجآقا صبوری!
🔹مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی رو به من کرد و گفت:
این دفعه مهمان من! ولی نمیدونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!
🔸بهخدا هنوزم بعد از ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست!
🔹آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن و نه ادعای خواندن كتابهای روانشناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه و آبرویی نریزه.
#حکایت
عضوشوید👈حوزه آنلاین
⭕️کسب حلال
🔹محمّد بن مُنكدِر که صوفی مسلک بود، امام باقر علیه السلام را دید که در هوای گرم به سوی نخلستان ميرود.
🔸پيش آمد و گفت: در اين هوای گرم، طلب دنيا سزاوار نيست!
🔹اگر در اينحال مرگت فرا رسد در پيشگاه پروردگار چه خواهی گفت؟
🔸حضرت گفتند: اگر مرگم در اينحال برسد، در راه انجام وظيفه و كسب مال حلال برای خود و عيال و حفظ آبرو و زندگيِ كفاف بوده است و در پيشگاه خداوند مأجور خواهم بود.
من از مرگ بيم دارم در صورتيكه در حال معصيتی از معاصی خدا بمیرم.
#اعلامالوریص۲۶۳
#حکایت
عضوشوید👈حوزه آنلاین
#حکایت
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است !
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفتهی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
چقدر پند هست توی این حکایت :
عاقبت خود فروشان ...
تاثیر تفرقه ...
عاقبت اعتماد به بیگانه ...
و...
عضو شوید 👈حوزه آنلاین
#حکایت
🔆 عارفی می گفت :
🌱 نیمه شب دعا می کردم، ندا آمد که ای شیخ می خواهی درونت را به همه بنماییم تا همه از اطرافت پراکنده شوند؟
🌱 ندا را گفتم: می خواهی از مهر و رحمت و بخشش تو بگویم تا دیگر کسی عبادتت هم نکند؟
ندا آمد که نه تو بگو و نه ما
عضو شوید 👈حوزه آنلاین