eitaa logo
سبقت / حبیب اله طاقدره
199 دنبال‌کننده
162 عکس
85 ویدیو
29 فایل
اهل سبقت باشیم⏳ حبیب اله طاقدره هستم از کوزه همان برون تراود که در اوست🏺 ارتباط: @habibtaghdareh
مشاهده در ایتا
دانلود
درست است که موفقیت‌های اساسی به خصوص در این راه‌ها در گرو لیاقت،سرمایه‌های علمی و انسانی است، ولی قبل از هر چیز در گرو است به خصوص تلاشهای دینی، اگر از مجرای اخلاص و هدف گیری صحیح منحرف بشود، ممکن است چند صباحی زرق و برقی داشته باشد، اما سرانجام ندارد کتاب مسجد آبی
۵ آذر ۱۴۰۲
یه موقعی تو مساجد اسلحه میدادن برای جنگیدن الان بازی میدن برای سرگرم شدن
۶ آذر ۱۴۰۲
این روزها این دعا رو خیلی زمزمه کنیم 🤲 رَبَّنا ... لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﻤﺎن هیچ کدورتی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ برادران مومن‌مان ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺪﻩ
۶ آذر ۱۴۰۲
ما هیچ وقت تو قرعه کشی ها شانس نداشتیم 😊 تو یک هفته گذشته ۴ نفر تماس گرفتن گفتن شما برنده شدی! بعضی هاشون هم چیزایی میگفتن که خیلی طبیعی به نظر می‌رسید جایزه‌های وسوسه انگیز و میگفتن شما فقط هزینه پست رو می‌پردازید اونم درب منزل و به مامور پست مراقب این تماس ها باشید هیچ اطلاعاتی در اختیارشون نذارید مخصوصا شماره کارت و پیامک ارسالی!
۷ آذر ۱۴۰۲
هدایت شده از آبادان مقاوم
ثواب شهادت 3.pdf
2.51M
📃🔻گاهنامه 🪧بمناسبت هفته بسیج 💠 کاری از 🤝 به سفارش پایگاه بسیج سردار شهید سرخیلی ➥ https://eitaa.com/abadanravi
۷ آذر ۱۴۰۲
. ملت جالبی هستیم وسط پاییز به‌مناسبت در آستانه کریسمس تخفیف میذاریم اونوقت دم که موقع خرید مردم خودمونه و باید درکشون کنیم جنسا رو چند برابر بهشون‌می‌فروشیم
۷ آذر ۱۴۰۲
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند" من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، علی! میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد. شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟ می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر ! وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم. علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!" یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟! وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم... مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟ برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده! خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ... علی که بزرگ شد جنگ شد می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد... بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر ! یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد... حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد... و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است... بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست... هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
۸ آذر ۱۴۰۲
امشب حدود سه ساعت در جمع رفقا بودیم جمعی که جنسش با همیشه فرق داشت از وقتی توی ماشین نشستیم بحث شروع شد تا وقتی به خونه‌ی آقا وحید رسیدیم که میزبان بود برای جلسه‌ی چای که البته از چای کمی فراتر هم رفت😁 در مورد گفتیم و شنیدیم گاهی بحث‌ها خیلی علمی پیش می‌رفت و گاهی هم سعی میکردیم به ساحت عمل نزدیک بشیم جلسه ها همیشه نیاز نیست به کاری ختم بشه بعضی جلسه‌ها خودش یه کاریه واقعا مثل همین دورهمی هایی که مباحث جدی مباحثه بشه از زوایای مختلف فکر تولید بشه حرف تولید بشه شاید هم هیچکدوم اما فکر هم رو بشناسیم نزدیک تر بشیم با هم اینها مقدمه کارهای بزرگ هستند امام گفت: با هم چای بخورید...
۱۰ آذر ۱۴۰۲
خیلی وقتا با خودم میگم کاش الان بود خیلی وقتا از دیگران می‌شنوم کاش الان بود اما محمود کریمی خوب گفت: شده یه بار از ته دل بگیم کاش الان بود؟😔
۱۲ آذر ۱۴۰۲
الان چند سالی هست که رو توی پارک ها دفن میکنن جایی که بین مردم باشه گرفتن مجوز دفن شهید در یک مکان خیلی پروسه سختی داره باید توجیه داشته باشه و اولویت ها رعایت بشه تشخیص اینها با کیه؟ آیا دفن شهید گمنام در توجیه داره؟ آیا هدف خاصی پشت این تصمیم هست؟
۱۳ آذر ۱۴۰۲
تو این چند سال بعد از کرونا بعضیا عجیب گرفتن دهه هشتادیای زیادی سراغ دارم که مثل زمان اول انقلاب پر شور و انقلابی هستند اینها بسیار دین خواه و دین فهم هستند. قلبشون آماده هدایت و دینداری و بالاتر از اون بسیار آماده جهاد اما عرصه جهاد رو براشون درست تبیین نکردیم هنوز فکر میکنیم برای جذب اینها باید سرگرمی های گوناگون براشون تو مسجد فراهم کنیم! کدام جوان دهه ۵۰ و ۶۰ با سرگرمی وارد مسجد شد؟ آمدند چون گمشده خودشون رو تو مسجد پیدا کردند چون مسجد، مکانی برای نقش آفرینی بود امروز مساجدی خلوت هستند که خالی از جهاد شدند! پ.ن: دوستی گفت: خب آن موقع انقلاب و جنگ بود و الان نیست. گفتم جهاد فقط جنگ نیست. الان وسط کارزار جهاد و مبارزه هستیم. اما باور نداریم و اصلا صحنه درگیری رو نمی‌شناسیم.
۱۴ آذر ۱۴۰۲
✅ اقتصاد اسلامی از منظر امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمودند: « آیا چنان تصور می‌کنی که خداوند، کسی را که مالی داده به خاطر کرامتش بر او است و فرد محروم از آن را خوار شمرده است؟ هرگز! بلکه مال، مال خداست، و آن را نزد اشخاص به امانت می‌گذارد، و بر ایشان روا می‌دارد که از آن با میانه روی بخورند و با میانه روی بنوشند و با میانه روی بپوشند و با میانه روی ازدواج کنند و با میانه روی از مرکب استفاده کنند. و هر چه جز آن (مصرف اقتصادی) باشد، به فقرای مؤمنان دهند و به نابسامانی زندگی ایشان سامان بخشند. پس هر کس چنین کند، خوردنی و نوشیدنی و سواری و مرکب و زناشویی او حلال است و هر کس، چنین نکند، بر او حرام خواهد بود. سپس فرمود: اسراف مکنید که خدا مسرفان را دوست نمی دارد. آیا خیال می‌کنی که چون خدا به کسی مالی دهد و او را در آن امین بداند، به وی این اجازه را می دهد که اسبی را به ده هزار درهم برای سوار شدن خود بخرد؛ در صورتی که اسبی به بهای بیست درهم برای او کافی باشد. و [خداوند در قرآن] فرمود: اسراف نکنید که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.» 📚وسائل الشیعة ج۱۱ ص۵۰۰، تفسیر العیاشی ج۲ ص۱۳، تفسير الصافي ج۲ ص۱۹۰ دغدغه هایم را اینجا به اشتراک میگذارم: ✅https://eitaa.com/Tamooll
۱۶ آذر ۱۴۰۲