eitaa logo
بسم الله الرحمن الرحیم
659 دنبال‌کننده
318 عکس
212 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر ص فرمودند: إِذَا مَنَعُوا الزَّكَاةَ مَاتَتِ الْمَوَاشِي. إِذَا مَنَعُوا الصَّدَقَاتِ كَثُرَتِ الْأَمْرَاضُ‏. إِذَا أَكَلُوا الرِّبَا كَثُرَتِ الزَّلَّاتُ. إِذَا حَكَمُوا بِغَيْرِ عَدْلٍ ارْتَفَعَتِ الْبَرَكَاتُ. 1. هر گاه زکات پرداخت نکنند چهارپایان می میرند. 2. هر گاه صدقه ندهند مریضی ها زیاد می شود. 3. هر گاه ربا بخورند لغزش و گناهان زیاد می شود. 4. هرگاه حکمی به غیر عدل بکنند برکات برداشته می شود. ✍️ صدقه دو نوع است: 1- صدقه واجب مانند خمس و زکات و کفاره و ... 2- صدقه مستحب. 📚 معدن الجواهر و رياضة الخواطر ؛ ص72.
حکایت آگاهی مردگان از طلب مغفرت و خیرات احیاء حضرت شیخ آقا بزرگ طهرانی ـ دامت برکاته ـ نقل فرمودند از مرحوم عمویشان آقای سیّد حسن که ایشان بیان کردند که: من معمولاً پیاده از نجف برای مسجد کوفه می‌رفتم و در راه به مقام میثم تمّار که می‌رسیدم یک آیة الکرسی برای میثم می‌خواندم. یک شب از غروب گذشته بود و من برای آنکه راه ترسناک بود برای آیة الکرسی معطّل نشدم و به سرعت به راه افتادم و به مسجد کوفه رسیدم. شب که در مسجد بیتوته نمودم خواب دیدم که پیرمردی پیش آمد و رو به من نموده گفت: چرا امشب هدیۀ ما را نفرستادی؟ من از خواب بیدار شدم و متوجّه شدم که پیرمرد مزبور میثم بوده و گله از عدم قرائت آیة الکرسی نموده است. 📚 مطلع انوار ج1.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: أَفْضَلُ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ عَشَرَةُ أَشْيَاءَ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ فَهُوَ كَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنَّهُ حِفْظُ الْمِلَّةِ وَ إِقَامَةُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الصَّوْمُ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ فَإِنَّهُ منقاة [مَنْفَاةُ] الْفَقْرِ مُدْحِضٌ لِلذَّنْبِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةُ الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي الْأَجَلِ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ الْخَطِيئَةَ وَ تُطْفِئُ غَضَبَ‏ الرَّبِّ وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السَّوْءِ وَ تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ وَ الصِّدْقُ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى مَعَ مَنْ صَدَقَ. بهترين چيزهائى كه مردم متوسّل بآن شوند ده چيز است: 1. ايمان بخدا و رسول و آن كلمه اخلاص است. 2. جهاد كردن در راه خدا و آن حفظ ملّت است. 3. بپاداشتن نماز و آن فطرت است. 4. دادن زكاة و آن فريضه ايست از فرايض الهى. 5. روزه داشتن و آن سپرى است از براى عذاب خدا. 6. حجّ خانه خدا و آن‏ دوركننده فقر و باطل ‏كننده گناهان است. 7. صله رحم و آن مال را زياد مي كند و اجل را تأخير مى ‏اندازد. 8. صدقه پنهان و آن گناه را مي برد و غضب پروردگار را خاموش مي كند. 9. احسان و نيكى و آن از مرگ بد جلوگیری می کند و نگه مي دارد صاحبش را از افتادن در خوارى. 10. راستگوئى در سخن پس هان اى مردم راست بگوئيد همانا خدا با كسى است كه راست بگويد. 📚 معدن الجواهر و رياضة الخواطر ؛ ص70.
امام صادق «ع»: ما من شي‏ء الّا و له حدّ. قيل: فما حدّ اليقين؟ قال: أن لا تخاف شيئا. هيچ چيز نيست جز اينكه آن را حدّى است. از حضرت پرسيدند كه حد يقين چيست؟ فرمودند: اينكه از هيچ چيز بيم نداشته باشى. 📚 الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏1 ؛ ص170.
حکایت تشرف سید بحرالعلوم در مسجد سهله عالم جلیل ملا زین العابدین سلماسى (ره) فرمود: روزى در مـجلس درس علامه بحر العلوم (ره) در نجف اشرف نشسته بودیم، كه عالم محقق میرزا ابوالقاسم قمى - صاحب كتاب قوانین - براى زیارت علامه وارد شدند. كسانى كه در مجلس درس حضور داشتند متفرق شدند فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه، كه در درجات عالى صلاح و ورع و اجتهاد بودند، ماندیم. محقق قمى رو به سید كرد و گفت: شما به مقامات جسمانى(به خاطر سیادت) و روحانى و قرب ظـاهـرى (مـجـاورت حـرم مـطـهـر امیرالمؤمنین علیه السلام) و باطنى رسیده‌اید. پس از آن نعمت‌هاى نامتناهى، چیزى به ما تصدق فرمایید. سـید بدون تامل فرمود: شب گذشته براى خواندن نماز شـب بـه مسجد كوفه رفته بودم. با این قصد، كه صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم، تا درس‌ها تعطیل نشود. وقـتـى از مـسـجـد بـیرون آمدم، در دلم براى رفتن به مسجد سهله شوقى افتاد، اما خود را از آن مـنـصـرف كردم، از ترس این كه به نجف اشرف نرسم، ولى لحظه به لحظه شوقم زیادتر مى‌شد و قلبم به آن جا تمایل پیدا مى كرد. در هـمـان حـالـت تردید بودم كه ناگاه بادى وزید و غبارى برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حركت داد خیلى نگذشت كه خود را كنار درب مسجد سهله دیدم. داخل مسجد شدم، دیدم خالى از زوار است جز آن كه شخصى جلیل القدر مشغول مناجات با خداى قاضى الحاجات است آن هـم با جملاتى كه قلب را منقلب و چشم را گریان مى كرد. حالم دگرگون و دلم از جا كنده شد و زانوهایم مرتعش و اشكم از شنیدن آن جملات جارى شد. جملاتى بود، كه هرگز به گوشم نـخـورده و چشمم ندیده بود، لذا فهمیدم كه مناجات كننده، آن كلمات را نه آن كه از محفوظات خود بخواند، بلكه آنها را انشاء مى كند. در مـكان خود ایستادم و گوش مى دادم و از آنها لذت مى بردم، تا از مناجات فارغ شد. آنگاه رو به من كرد و به زبان فارسى فرمود: مهدى بیا. پیش رفتم و ایستادم. دوباره فرمود كه پیش روم. باز اندكى رفتم و توقف نمودم. براى بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال(فرمانبرداری) است. یعنى تا هر جا كه گفتم بیا نه آن كه به خاطر رعایت ادب توقف كنى. من هم پیش رفتم تا جایى رسیدم كه دست ایشان به من و دست من به آن جناب مى رسید. در این حال ایشان مطلبى را فرمود. آخـوند ملازین العابدین سلماسى مى گوید: وقتى صحبت علامه (ره) به این جا رسید، یك باره از سخن گفتن دست كشید و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمى راجع به سؤالى كه قبلا ایشان پرسیده بود كرد. آن سؤال این بود، كه چرا علامه با آن همه علم و استعداد زیادى كه دارند، تـالـیفاتشان كم است ایشان هم براى این مساله دلایلى را بیان كردند، اما میرزاى قمى دوباره آن صحبت حضرت با علامه را سؤال نمود. "سید بحرالعلوم (ره) با دست خود اشاره كرد كه از اسرار مكتومه است." 📚 العبقرى الحسان.
حکایت به عقب نگاه کردم نه مغازه ای بود و نه کسی مرحوم آیت الله محقق فرمود: مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی(ره) به مناسبتی برای من نقل فرمودند: شبی عده زیادی از بستگان که برای زیارت به نجف اشرف آمده بودند. به منزل ما وارد شدند. شام نخورده بودند و ما هم در منزل چیزی نداشتیم. از منزل خارج شدم برای تهیه غذا، مغازه ها بسته بود. عبا را بر سر کشیده و رفتم به سمت حرم حضرت امیر علیه السلام آنجا هم مغازه ها بسته بودند. متحیر مانده بودم که خدایا چه کنم؟ گفتم خدایا اینان زوار حضرت امیر علیه السلام هستند و از بستگان من، در این حال که این حرفها را با خود زمزمه می کردم دیدم مغازه ای در آن طرف باز است. حال آنکه من چنین مغازه ای را قبلاً ندیده بودم. چند گامی به طرف مغازه رفتم. یک وقت متوجه شدم که مغازه دار سلام کرد و گفت چه می خواهی؟ آنچه احتیاج داشتم به او گفتم، تمامی آنچه را که می خواستم به من داد. قرار شد پولش را بعد پرداخت کنم. چند قدمی که آمدم بر گشتم و به عقب نگاه کردم نه مغازه ای بود و نه کسی. 📚 جمال عرفان
امام علی ع: حُسْنُ الْأَدَبِ يَنُوبُ عَنِ الْحَسَبِ. ادب نیکو جایگزین حسب است. ✍️ یعنی اگر کسی حسب خوبی ندارد(مثلا پدر و مادر خوبی ندارد) میتواند با ادب خوب، خود را در جای انسان با حسب و شرافتمند قرار دهد. 📚 كنز الفوائد ؛ ج‏1 ؛ ص320.
حکایت شفای درد چشم به وسیله غبار ضریح امام حسین علیه السلام مرحوم حجّة الاسلام آقای مجد، پدر مرحوم شیخ مرتضی زاهد، در سفرنامه خود کرامتی را نوشته است که حاصل آن چنین است: در سفری که به کربلا رفته بودم، مرحوم حاجی میرزاحسن، قدری از گرد پرده ضریح حضرت سیدالشهداءعلیه السلام به من مرحمت فرمودند، من آن را در جیب بغل گذاشتم و از جان خود آن را عزیزتر می داشتم. وقتی که به تهران آمدم، چهارشنبه ای به بازار رفتم، به کاروانسرای دالان دراز رسیدم به سراغ دوست قدیمی خود که شخصی به نام مهدی بود رفتم، دیدم سر به زانوی خود گذاشته و غمناک و گریان است. گفتم: تو را چه می شود؟ گفت: هر دو چشمم آب آورده و دکترها نتوانسته اند آن را معالجه کنند. گفتم: من الآن به کیمیای حقیقی تو را معالجه می کنم، از آن خاک به مقدار دو میل به چشم های او کشیدم، چیزی نگذشت که چشم های او مثل اول باز شد و شفا یافت. او پس از مدّتی دکانش را فروخت و به عتبات عالیات رفت و همان جا ماند تا فوت کرد. 📚 روزنه هایی از عالم غیب ص76.
پیامبر ص فرمودند: ثلاث لم يسلم منها أحد: الطيرة و الحسد و الظن، قيل: و ما نصنع؟ قال، إذا تطيرت فامض و إذا حسدت فلا تبغ و إذا ظننت فلا تحقق. سه چیز است که احدی از ان سالم نمی ماند: 1- فال بد زدن 2- حسد. 3- گمان(بد). عرض شد: پس چه کنیم؟ پیامبر ص فرمودند: چون فال بد زدى اعتنا نكن و بگذر، چون حسد بردى ستم نکن و چون گمان بد بردى، ان گمان را صحیح ندان. 📚 تحف العقول، النص، ص: 50.
امام على «ع»: كن موقنا، تكن قويّا. با يقين باش تا نيرومند باشى. 📚 الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏1 ؛ ص170.