eitaa logo
شذرات/ایمان نوروزی
313 دنبال‌کننده
321 عکس
315 ویدیو
11 فایل
در اینجا یادداشت‌ها و تجربیات و خاطراتم را در حوزه‌های مختلفی چون #نظام_خانواده، #اقتصاد و #تجارت_مردمی، #وطن_توحیدی (جهان اسلام)، #طب_اسلامی و... را خواهم نوشت. طلبه‌ای که در زمان انقلاب اسلامی و در عصر خمینی (عصر جدید) تنفس کرد و بالید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹درمان بیماری یکساله یک مقام بلندپایه سیاسی با ! 🔻استاندار گفت: این ساختمان پنج طبقه برای شما. از ایران طبیب بیاورید و مردم را درمان کنید! 🔹بعد از یک سفر تقریبا طولانی هوایی به (پایتخت کامرون) رسیدیم. ابوحسین همراه ما بود. او اهل نیجر و دو موتوره بود. همشهری خودش و اهل بود. بعد از ازدواج با خانم کامرونی، خیلی از بستگان او نیز شیعه شده بودند. 🔹از پله‌های هواپیما که پایین آمدیم از سالن تشریفات به استقبال ما آمده بودند. انگار یک هییت بلند پایه سیاسی از قم به کامرون آمده بود. به ابوحسین گفتم: قرار نبود اینگونه باشد. این همه تشریفات با ماشین‌های حکومتی. ما آمده ایم یک سفر طلبگی برای رصد . گفت: فضای اینجا با ایران فرق می‌کند، شما از ایران آمده اید و خودتان هم خبر ندارید ابرقدرت هستید! 🔹برادر خانمش بود و یکی از مقامات بلند پایه. و البته ! یک شب در بین گعده‌ها نیمه طلبگی، گفت انشالله دو ماه بعد ترکیه وقت جراحی دارم، بعد از ترکیه یک سفر به ایران هم خواهم آمد. گفتم: جراحی برای چی؟ گفت: یک‌سالی ست بدن درد شدید دارم و شب‌ها از درد خوابم نمی‌برد. ترکیه نوبت جراحی و عمل دارم. 🔹همانجا تماس گرفتیم استاد الهی بجنوردی. خودش بود. شرح ما وقع را گفتم. گفت: عکس زبان و چشم و کف دستش را بفرستید. چند دقیقه نگذشته بود تلفن زنگ خورد. استاد الهی بود. با همان صدای آرام و گوش‌نوازش گفت: تجمع سموم در بدن ایشان احتمالا بخاطر کار با طلا زیاد است. یک حجامت عام کنید ایشان را. 🔹با خودمان برده بودیم. یعنی توصیه استاد بود. حالا به حرفش رسیده بودیم. می‌گفت: همه طلبه‌ها باید عمومات و کلیات طب و برخی مهارت‌های طبی را یاد بگیرند. همین چند ماه قبل بود با اصرار یک دوره برای همه رفقایی که در مجموعه بودند گذاشته بود. 🔹خودش استاد سطوح عالی بود. از فقه و اصول و فلسفه همه را تدریس کرده بود. یک پایش هم در درگیری با اشرار شرق کشور جا گذاشته بود و جانباز شده بود. اما می‌گفت: هیچکدام به اندازه طب موثرتر و کاربردی‌تر به جهت ارتباط با مردم نبوده است. 🔹حجامت انجام شد. فردای آن روز صبح زود به محل استراحت ما آمد. خیلی با نشاط و خوشحال. به آغوش‌مان کشید. می‌گفت: دیشب بدون درد خوابیده و یک خواب راحت داشته است. راغب شد بیشتر از طب بداند. برایش توضیح دادیم فرق و تفاوت آن با پزشکی مولکولی و استعماری غربی را. 🔹ما را سوار ماشین کرد و برد در یکی از بهترین جاهای شهر. گفت این ساختمان پنج طبقه برای شما. از ایران طبیب بیاورید و مردم ما را آموزش دهید و درمان کنید. می‌گفت: من که قرار بود چند صد هزار دلار خرج درمان بیماری‌ام کنم. وقتی با یک دلار خوب شدم آن هم با یک دستور ساده،چرا باید مردم کشورم محروم شوند! 🔹به ابوحسین گفتم: دیدی طب، اقتصاد، ازدواج و خانواده چقدر درهم تنیده است. ابوحسین گفت: بخصوص .😍 گفت: جای ابوعلی خالی که همیشه می‌گفت: طب و اقتصاد و مسجد مدرسه و معماری همه آجرهای نظامات اجتماعی هستند که ملات اینها است. آن‌هم . 😍 خنده‌ای کرد و زنگ زد ابوعلی. و ماجرا را شرح داد. ابوعلی می‌گفت: برای این ترسوهای ایرانی از آنجا یک زن بگیر. سوغاتی بیاورند ایران. یا لااقل همان‌جا ازدواج کنند و تا سالی دیگر یک بچه به لااله الا الله گویان اضافه شود. سال بعد برگردند و بچه‌شان را تحویل بگیرند. راوی: مصطفی ابومهدی پی‌نوشت: کودک نیوزلندی در آمریکا درمان نشد ولی در مسجدی در تهران با ۵۰ هزارتومان درمان شد! 👇 https://eitaa.com/iman_norozi/312 شذرات؛ (یادداشت‌های یک طلبه ) https://eitaa.com/iman_norozi