📚 #اینو_خوندی؟
📙 #دختری_مبارز با 27 سال سن
🌺 همزمان با نزدیک شدن به میلاد با سعادت حضرتمعصومهسلاماللهعلیها
🌺 و #روز_دختر
🍀 کتاب «دختری مبارز با 27 سال سن» پیرامون تبیین زندگی سیاسی و اجتماعی #حضرت_معصومه (س) منتشر شد. این کتاب با ساختاری مناسب و چیدمانی کاربردی، بدون پرداختن به مسائل حاشیهای و با طراحی و صفحه پردازی جذاب به یکی از تأثیرگذارترین بانوان جهان اسلام میپردازد.
➕ دختران و بانوان، فعالان فرهنگی و علاقه مندان به مکتب اهل بیت(ع) می توانند با مراجعه به سایت ketabshia.ir و یا تماس با شماره 09179121968 جهت دریافت این کتاب با #تخفیف ویژه اقدام نمایند.
🔗 #زندگی_نامه #اهل_بیت #معصومین #معصومه #قم #تاریخ #تاریخی #دختر #زن
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #آرزوهای_دست_ساز
📝 #میلاد_حبیبی
📖 ۱۵۷ صفحه
📇 انتشارات #راه_یار
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 «حالا بچهها حرفی برای گفتن دارند... زوری در بازویشان است تا گرهای باز کنند و دردی را تسکین دهند. حجم سخاوتشان به حدی رسیده که بتوانند برای از بین بردن بیعدالتی و نابرابریها به اندازه خودشان کاری کنند. وقتش رسیده به حد وسعشان نخودی در آش بریزند. سادهاند و از همه مهمتر بیادعا...
خودشان را فقط وسیلهای برای رساندن رزق سی خانواده میدانند. دلشان به این خوشاست که بتوانند به بهترین شکل ممکن اسباب آرامش این سی خانواده را فراهم کنند. حالا که این کارها وی روال افتاده و درآمد شرکت تثبیت شدهاست، بچهها به شکرانه این موفقیت تصمیم گرفتهاند یک درصد ازچرخش مالی شرکت را که بخش قابل توجهی از سود شرکت میشود، صرف امور خیریه کنند...»
➕ از همان روزهای اول دانشگاه میخواستم از لابهلای جزوهها و #کتاب ها و کلاسها راهی برای پول در آوردن پیدا کنم؛ اما هفت ترم گذشت و رفت و آمدهایم به #دانشگاه چیزی عایدم نشد تا اینکه ترم آخر، سه واحد #کارآموزی در چشمانم زل زد...
همه کارهای مهم و بزرگ اولش یک فکرند، یک ایده یا جوانهای که گوشه مغزمان سبز شدهاست. فکرهایی از همین جنس، با همین سر و شکل. هفتهای چند بار از همین جوانهها گوشه و کنار مغزمان سرک میکشند و خیلی وقتها آنها را نادیده میگیریم. ولی قصه جدی گرفتن جوانهها خیلی دلنشین است وقتی از یک جوانه به خوبی مراقبت بشود هوایش را داشته باشیم. صبر و صبر و صبر. تلاش و تلاش و تلاش . پشتکار و پشتکار و پشتکار هر کدام ازاینها را هر روز به پای ایده و جوانههای مغزمان بریزیم تا بالاخره قد کشیدنش را ببینیم و برگ و بار بدهد... آرزوهای دستساز قصه همین جوانههاست. جوانههایی که یک گوشه از مغز دانشجوی سال آخر کارشناسی سر بر آورده و با صبر و تلاش و پشتکار تغذیه شده است. این کتاب یک روایت واقعی و پر نشاط جوانانه است از شکلگیری یک شرکت #دانش_بنیان که در آن تمام از پا افتادنها، خسته شدن ها و دوباره و چندباره دست به زانو گرفتن و یاعلی گفتن جوانهایی آمده که میخواستند برای کشورشان بال باشند...
✏️ #تکتم_درکی
📗 همچنین شما میتوانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و #نسخه_الکترونیکی کتاب را از وبسایت #طاقچه خریداری کنید:
👈 * [مشاهه و خرید](https://plink.ir/t4rmH) *
😉 یا #نسخه_فیزیکی آن را از وبسایت #پاتوق_کتاب_فردا خریداری کنید:
👈 * [مشاهده و خرید](https://plink.ir/osiF6) *
🔗 #شرکت_دانش_بنیان #خاطره #خاطرات #دانشجو #دانش_آموز #مدرسه #کسب_و_کار #درامدزایی #علمی #علم #تجربه_نگاری #جوانان #نوجوانان
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #سلیمانی_عزیز 📖 ۲۵۶ صفحه 📝 #عالمه_طهماسبی #لیلا_موسوی #مهدی_ق
🌀 #نشانک
🌹 *حاج #قاسم_سلیمانی چه کتابهایی میخواند؟*
📌 باورش سخت است اما حاجی با این همه کار که دورش ریخته بود، برای #مطالعه وقت میگذاشت کتاب مذهبی میخواند؛ رمان و کتابهای دفاع مقدس.
کتاب #الغارات را خوانده بود و توصیه کرده بود که این کتاب الغارات را که قدیمیترین کتب شیعه است حتماً بخوانید. یک #مقتل کامل است. اگر آن را بخوانید امروز برای حکومتی که در استمرار حکومت علیبنابیطالب (علیه السلام) است، آگاهانهتر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه میکنیم، نظر میدهیم و دفاع میکنیم. عکسش پخش شده بود... حاج قاسم کتاب به دست کنار پنجره هواپیما، دقیق دقیق که میشدی کتاب #گزارش_یک_آدم_ربایی نوشته "گابریل گارسیا مارکز" است. ماجرای مستندی از عملیاتهای ربایش و بازسازی تعدادی از چهرههای سرشناس کلمبیا در دهه ۹۰ میلادی.
روزهای آخر کتاب انسان کامل #شهید_مطهری را می خواند؛ می خواند و یادداشت بر میداشت...
📔 #سلیمانی_عزیز
🖨 انتشارات #حماسه_یاران
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #زیبای_رانده_شده
📝 #سید_سعید_هاشمی
📖 ۱۵۰ صفحه
📇 انتشارات #کتابستان
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 پیرمرد گفت: «دینار طلا؟ برای چه دینار طلا میدهی؟ مگر سر گنج نشستهای؟ من قبول نمیکنم این را پس بگیر و به من یک پشیز (پولی مسی، سیاه که پایینترین مقدار واحدپول بوده) بده...
آقا موسی خندید و گفت: «ما وقتی هدیهای به کسی بدهیم آن را پس نمیگیریم.»
پیرمرد یکدفعه از جا بلند شد و گفت: «چه گفتی؟! چه جمله آشنایی! من قبلا هم آن را شنیده بودم؛ پسرجان، تو دیگر که هستی؟ نکند از نسل امامت هستی؟ فقط آنها هستند که چنین پولهایی به آدمهایی مثل من میدهند و چنین حرفهایی میزنند. معصومه (س) یکی از آنها بود من خیلی کوچک بودم که وارد قم شد...»
➕ زیبای راندهشده داستان سفر حضرت موسای مُبرقع فرزند #امام_جواد (علیهالسلام) و برادر تنی #امام_هادی (علیهالسلام)، به ایران است که چهره بسیار زیبایی داشت. این رمان که برای گروه سنی #نوجوان نوشته شده با عقبگردهایی بجا به زمان زندگی #امام_رضا (علیهالسلام)، #حضرت_معصومه (سلاماللهعلیها) و دو امامی که در بالا ذکر شد، به خوبی نوجوان را از وضعیت سیاسی، اجتماعی زمان این بزرگواران آگاه میکند... به علاوه قلم روان و گیرای نویسنده و ماجراهایی که در طول داستان خلق میشود مخاطب را تا پایان کتاب با خود همراه میکند....
⚠️ #مطالعه_نقادانه
انتقاد کوچکی که به شیوه بیان راوی میشود وارد کرد این است که در جاهای مختلف کتاب از نام ائمه بدون پیشوند و پسوند استفاده میکند که احتمالا برای ارتباط برقرار کردن راحتتر عاطفی نوجوان با امام خود است که میشد از شیوههای دیگری از این مهم استفاده مینمود...
📗 همچنین شما میتوانید از طریق آدرس زیر #نسخه_الکترونیکی کتاب را از وبسایت #طاقچه خریداری کنید:
👈 * [مشاهده و خرید](https://plink.ir/CuyV7) *
😉 یا #نسخه_فیزکی آن را از وبسایت #پاتوق_کتاب_فردا خریداری کنید:
👈 * [مشاهده و خرید](https://plink.ir/OjmLr) *
🔗 #رمان #رمان_نوجوان #نوجوانان #مذهبی #داستان #امامزاده #موسی_مبرقع #قم #کاشان
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟ 🥈 #پیشنهاد_نقره_ای ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #نخل_و_نارنج 📝 #وحید_یامین_پور 📖 ۲۴۸ صفحه
🌀 #نشانک
«پس تو هم آگاهانه #زهد بخواه. خواستن زهد، از سختی آن میکاهد و آن را شیرین میکند.»
➕ «نیت کن. زهد به نیت نیاز دارد. اگر بدون نیت باشد زهد نیست بلکه حسرتِ داشتن است در نداری.»
او با خود عهد کرده بود مذاقش را با طعم چیزی که برای زنده ماندنش ضرورتی نداشت، آشنا نکند. با هر چشیدن جدیدی، خواهش جدیدی متولد میشد و در هر خواهش جدیدی، لذت جدیدی نهفته بود.
📚 #نخل_و_نارنج
📝 #وحید_یامین_پور
💎 #شیخ_مرتضی_انصاری
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #یک_قمقمه_دریا
📝 #محمدهادی_زاهدی
📖 ۱۲۰ صفحه
📇 انتشارات #به_نشر
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 حضرت غسل عید کردند، عمامه سفیدی بر سر گذاشتند... عصایی به دست گرفتند و از خانه بیرون آمدند، پا را که در کوچه گذاشتند؛ چهار تکبیر گفتند: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر عَلَی مَا هَدانا...»
صداها در آسمان رها شد، مرو لرزید، پاهای آقا برهنه بود، رجال و لشکریان از بالای اسبها پایین پریدند، کفشها از پاها میگریختند؛ الله اکبر... #مأمون لرزید، وزیر خم شد و در گوش مأمون گفت: «اگر علیبنموسی به مصلا برسد، کار ما تمام است!»
قاصد مأمون، خود را به #امام_رضا علیهالسلام رساند و گفت: «مأمون میگوید برگردید!»
مصلی در حسرت نمازی از جنس نماز رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مانده بود...
.
➕ یکصد قصه و نکته از زندگانی #امام_رضا علیهالسلام به همراه دستهبندی خوب و مناسب را در کتاب یک قمقمه دریا بخوانید. البته همانطور که در نام کتاب آمده است این صد داستان به اندازه یک قمقمه و شاید بهتر باشد بگوییم یک قطره از دریای وجودی این امام بزرگوار است. این کتاب در قالب ۲۰ بخش مثل «ولادت»، «خانواده»، «ولایتعهدی»، «مناظرات»، «عالم آل محمد(ص)»، «جود و بخشندگی»، «شهادت»، «زیارت آفتاب»، «سفارشها» و ... قصهها و نکتههایی دیگر از زندگانی ایشان جمعآوری شده است.
📗 همچنین شما میتوانید از طریق لینک زیر #نسخه_الکترونیکی کتاب را از وبسایت #طاقچه خریداری کنید:
👈 * [مشاهده و خرید](https://b2n.ir/096052)*
💸 و یا آن را در #بازار_کتاب_قائمیه به صورت #رایگان مطالعه کنید:
👈 * [مشاهده و مطالعه](https://b2n.ir/948354) *
🔗 #مذهبی #زندگی_نامه #نوجوان #مجموعه_داستان #زندگینامه #اهل_بیت علیهمالسلام
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #خانم_مربی
📝 #مرضیه_ذاکری
📖 ۲۷۲ صفحه
📇 انتشارات #راه_یار
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 «خاطرم هست که شما قبلاً گفتید اوج فعالیتهایی که برای پشتیبانی جنگ انجام میدادید، در هنرستان مطهری بوده است... دربارهاش میگویید؟
بله خیلی فعال بودیم؛ من از مراکزی که برای جبهه کمک جمع میکردند، مواد غذایی مختلف مثل حبوبات،برنج و قند و... میآوردم. با بچهها آنها را بسته بندی میکردیم. مثلاً یک روز اعلام میکردم بچهها فردا میخواهیم قند بشکنیم همه قندشکن میآوردند و بساط قند شکستن را در حیاط پهن میکردیم. یک روز برنج پاک میکردیم و یک روز نخود و لوبیا بود. یا فصل بِه که میشد، مرباپَزون داشتیم. بعد هم مرباها راداخل شیشه میریختیم و تحویل میدادیم...»
➕ نه اینکه لباس فرم داشته باشند... بلکه سبک کار و دغدغههایشان آنها را شبیه هم کرده بود. صدایشان را تقریبا هر روز از بلندگوی مدرسه میشنیدیم و تصویر برای قد کوتاهها شفاف بود و بچههایی که به جرم قد بلندشان آخر صف بودند تصویر ماتتری نصیبشان میشد. اصلا مفهوم صف را در مدرسههای دهه شصت و هفتاد باید معنی کنیم. معلم پرورشیها از همان اول صبح که میآمدند با چادرهای کشدار و مقنعه چانهدار تا خود ظهر که مدرسه تعطیل میشد راه میرفتند، روزی چند کیلومتر؟!. با بچهها صحبت میکردند، از حال آنها با خبر بودند. برای کارهای فرهنگی تشویقشان میکردند، غصه اردوی بچهها را داشتند، تابلو اعلانات را نونوار میکردند. شان و جایگاه مربی #پروشی در سالهای بعد از انقلاب جان گرفت. معلم یا #مربی پرورشی حالا یک رکن اساسی مدرسه بود که بدون او هرگز ...
خلاصه اگر شما هم از خواندن #تاریخ_شفاهی لذت برده و در میان صفحات این کتابها دنبال درسهای خوب میگردید #کتاب خانم مربی انتخاب خوبی است. این کتاب حاصل چندین ساعت مصاحبه با یکی از معلمهای پرورشی این سالهاست. خانم صدیق زاده، کسی که حجم دغدغهاش برای #رشد و #پرورش دانشآموزان باعث شده باور نکنیم حالا دیگر او یک فرهنگی بازنشسته است. در میان صفحات این کتاب خاطرهبازی کنید و از یادآوری ظرائف روزهای نه چندان دور و حالوهوای مدرسهها لذت ببرید...
✏️ #تکتم_درکی
📗 همچنین شما میتوانید از طریق این لینک قسمت #نسخه_الکترونیکی کتاب را از وبسایت #طاقچه خریداری کنید
👈 [مشاهده و خرید](https://plink.ir/pDw96)
😉 یا کتاب رو به صورت فیزیکی از وبسایت #پاتوق_کتاب_فردا خریداری کنید
👈 [مشاهده وخرید](https://plink.ir/Lk1n2)
🔗 #تربیت #تربیتی #زندگی_نامه #خاطرات #زن #دختر #دخترانه #مدرسه #معلم_پرورشی
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
📚 #اینو_خوندی؟
🍉 #یادداشت | *تابستانی برای مردهزارچهره*
1️⃣ تابستان اول | *در جستوجوی یخچالهای ایسلندی*
😎 همیشه دوست داشتم آدم خَفنی باشم. همهفنحریف. از هر انگشتم یک هنر بریزد. دانشمند، مخترع، سرباز، کارآگاه، سیاستمدار، مدیر، بازیگر، فوتبالیست و خلاصه یک همهفنحریف که از پس همهچیز بربیاید. یک دوره دوست داشتم چیزهای مختلف اختراع کنم. یک اسلحه عجیبوغریب. موشکی که با سوخت هویج به فضا برود. یکزمانی هم دوست داشتم کارآگاهی باشم که پیچیدهترین پروندهها را حل کند. من میخواستم از اتفاقات خطرناکی که هیچکسی خبر ندارد، خبر داشته باشم و از آنها جلوگیری کنم. منتظر بودم تا به #مدرسه بروم و تمام این تجربههای جالب را در مدرسه داشته باشم.
😒 وقتی مدرسه رفتم، دیدم آنجا اصلاً جایی برای کارهای خفن نیست. مدرسه جایی است که فقط باید یک سری چیزهای تکراری بخوانی و امتحان بدهی. به این نتیجه رسیدم، خفن بودن در مدرسه به نمره بالاست. نمرهای که برای من نه نان شد و نه آب. بالاخره یکراهی برای رسیدن به علاقههایم پیدا کردم. تابستان بهترین فرصت بود. سه ماه که میشد بدون فکر به نمره و مدرسه، خفن بودن را تمرین کرد. اینجا میخواهم چند ماجرا از آن تابستانها را تعریف کنم.
📜 یکی از رؤیاهای بزرگم، نوشتن یک #رمان بلند بود. 11سالم بود، چند تا برگه کوچک A6 در کمد پیدا کردم، همه را باهم منگنه و یک دفترچه درست کردم. یک نقاشی روی جلدش کشیدم و یک عنوان دهانپُرکن برایش گذاشتم. «در جستوجوی یخچالهای ایسلند». حالا یکی نبود بگوید: چرا این اسم رو گذاشتی؟! یخچال به درد کی میخوره که بره دنبالش. ولی من در همان عالم نوجوانی فکر میکردم کلاً جستوجو جالبترین کار دنیاست، حالا جستوجوی چیزهای عجیبتر، جالبتر هم هست. اسمهای خارجی برای شخصیتهای داستانم گذاشته بودم که رمانم جذابتر بشود. اسمهایی مانند تام، جیم، سام و .... خواهرم دست به نوشتنش خیلی بهتر از من بود. سرعتش هم بیشتر بود. یک روز قصهای که در ذهنم بود را برایش تعریف کردم و او هم نوشت. 16صفحه شد. به همه پز میدادم که «من یه داستان 16صفحهای نوشتم، تازه هنوزم تموم نشده.»
بعد از این تجربه خوب، به خاطر علاقهای که به داستان داشتم، کتاب داستانهای خواهر و خالهام که خیلی کتابخوان بودند را میگرفتم و میخواندم. کلاً معروف شده بودم به اینکه در هر حالتی کتاب میخوانم، حتی در خیابان. سالها بعد که دانشجو شدم استاد دانشگاهمان چند بار به من گفت که در خیابان مرا در حال کتاب خواندن دیده و هرچه برایم دست تکان داده و سلام کرده، من متوجه نشدم. خواندنم خیلی کند بود، ولی در همان تابستانهای کودکی، تعداد زیادی #کتاب و فیلمنامه از نویسندههای مختلف را خواندم. کتابی خواندم که در آن چند نوجوان، یک انجمن مخفی درست کرده و اشعارشان را برای هم میخواندند و این کار برایم همیشه یک آرزو بود. در دانشگاه از همان سال اول سعی کردم نمایشنامه و داستان بنویسم. الآن چند تا کتاب داستان و شعر کودک نوشتم. نوشتن برایم دوستداشتنی است. همین مهارت نوشتن، در پایاننامه، نامهنگاریهای اداری، ارائه گزارش کار، تدریس و تدوین کتابهای علمی پژوهشی کلی کارم را راه انداخته و باعث شده محتاج کسی نباشم....
🌀 ادامه دارد...
📝 #احمدرضا_اعلایی
🔗 #تابستان #تفریح #اوقات_فراغت #کتابخوانی #نویسندگی #نوجوان #نوجوانانه
🔰 @ino_khundi | 🌱 @Nojavan_khamenei