eitaa logo
ایران وطنم جان و تنم
136 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
4 فایل
#یا_امام_رضا❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
‍‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺 📕کتاب«شهید عزیز»،مجموعه خاطرات شهید مدافع‌حرم محمود رادمهر 💐جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار،هرکس که میتوانست خودش را به سفره ناهار یا شام میرساند.بچه‌ های با صفایی بودند که وقتی دور هم مینشستند،حال و هوای بی‌نظیری بین دوستان ایجاد میشد.محمود هم خودش را به سفره میرساند.وقتی می‌آمد با شوخ‌طبعی بی‌نظیری که داشت،جمع ما را گرم میکرد.گاهی از شوخی‌هایش آنقدر میخندیدیم که ریسه میرفتیم. 🧃آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابه‌های پپسی هم میدادند.برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابه‌ ها تحت مالکیت صهیونیستها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب میشود؛آنها تاکید میکردند پول این نوشابه‌ها تبدیل به گلوله میشود و به قلب مسلمانان فرو‌خواهد رفت.برای همین خودشان نمیخوردند و به دیگران هم توصیه می‌کردند از آنها استفاده نکنند. 🍹محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود،گاهی سر به سرشان میگذاشت و وقتی سر سفره می‌آمد،به یکی از همسفره‌ای‌ها میگفت:«داداش!یکی از اون پپسی‌های اصل اسرائیلی رو بده! ».آن را میگرفت و دربش را باز میکرد و سر میکشید و بعدش یک«سلام بر حسین!»بلند میگفت. 🧃بعدش هم خنده‌کنان میگفت: «چه حالی میدهد نوشابه اسرائیلی بخوری وآخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!».با این حرفها آنقدر ما را میخنداند که نمیفهمیدیم کِی غذایمان را خوردیم. 🌷 🕊 🎂🎀 🌼 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
🥀🕊 💐برادر شهید نقل می‌کنند:عمر روی مسائل دينی تعصب داشت و روی نماز و روضه تعصب زيادی به خرج می‌داد؛ گاهي برای نماز خواندن كل افراد خانواده را بسيج می‌كرد؛ يادم هست آنقدری كه عمر صبح‌ها برای نماز خواندمان تأكيد داشت،پدرمان حساسيت نداشت📿 🌾عمر خيلی روی مسائل اعتقادی حساس بود و به همان اندازه‌ای كه در مسائل اعتقادی محكم بود، در موارد ديگر زندگی شوخ‌طبعی هم داشت. 🌴هر وقت از روستا می‌آمد،ماشين پدرم را نگاه می‌كرد و می‌گفت كدام قسمت ماشين خراب است و ماشين را تعمير می‌كرد. 🌷پدرم می‌گويد:عمر واقعاً در هر زمينه‌ ای عصای دستم بود و الان مانده‌ام چه كار كنم؛ برادرم واقعاً ستاره‌ای بود كه الان نبودش در زندگی همه‌مان احساس می‌شود 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از شهيد عباس محمد رعد در کنار نوزاد تازه به دنیا آمده اش. ایشون اسم پسرشو سلیمانی گذاشته بود. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
شهید عمر ملازهی و شهید اصغر بامری از اولین شهدای هستند که در سوریه و درحال دفاع از اسلام ناب محمدی و مبارزه با تروریست‌های تکفیری به مقام والای شهادت نائل آمدند. ● شهید «عمر ملازهی» از اولین شهدای مدافع حرم اهل تسنن است که پنجمین روز از هفته‌ی وحدت به نام این شهید نام‌گذاری شده است. این شهید والامقام در بخشی از وصیت‌نامه خود این چنین می‌گوید: «من نه بهشت میخواهم نه شهادت من ولایت میخواهم (ولایت مولایم علی) مرا به ولایت مولایم علی بمیران.» ● شهید «اصغر بامری» نیز از اولین شهدای مدافع حرم اهل سنت است. این شهید والامقام زمانی که ندای مردم ستم دیده سوریه بلند شد، در صف اول دفاع از حریم آل الله قدم بر داشت. شهید بامری در وصیت‌نامه خود را کوبنده‌تر از خون خود و چادر مشکی را زیباتر از خون سرخش می‌داند 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
یکی از رزمندگان تیپ نبویون بود. اما حکایت اعزامش حکایت اعزام عشق و شور است. پسری که همراه پدر راهی دیار حرم حضرت زینب (س) می‌شود با اینکه از جوانان دهه هفتادی اهل سنت بود، اما اهل بیت و خاندان رسول خدا (ص) را دوست داشت. برای همین کسب و کارش را در شهرداری بخش «بنت» شهرستان «نیکشهر» سیستان و بلوچستان رها کرد و راهی سوریه شد. ● اما اعزامش به همین راحتی‌ها نبود. در واقع، گوش سلمان بدهکار نبود. هر چقدر پدرش که از جانبازان دفاع مقدس است، از او خواست بماند تا سایه سر مادر،‌ چهار خواهر و برادر کوچکش باشد، قبول نکرد، بلکه با جدیت تمام گفت: پیرمرد ریش سفید! تو در خانه بمان. من جوانم و زرنگ، من می‌روم. اما از پدرش هم انکار که: من جنگ را دیده‌ام، جنگ شوخی نیست، خمپاره، ترکش و هزار تا سختی و مجروحیت دارد. ممکن است یک عمر ویلچرنشین شوی! این کل‌کل‌های پدر و پسری تمامی نداشت. حتی در لحظات آخر اعزام هم ادامه داشت ● مسؤول اعزام به سوریه که میان این پدر و پسر مردد مانده بود، خطاب به پدر سلمان گفت: تنها یک نفر از شما می‌تواند اعزام شود، همین حرف کافی بود که دل سلمان بشکند و بزند زیر گریه‌؛ گریه‌ای که بند نمی‌آمد، اما توانست دل مسؤول اعزام را نرم کند و پدر و پسر را باهم به سوریه بفرستد. ● در یکی از پیش‌روی‌ها، سلمان در کمین داعش قرار گرفت و با ترکش خمپاره در سوم آذرماه سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید و بعد از شهادتش پدرش بر بالین او حاضر شد و گفت: الحمدلله! به آرزویش رسید. 🌹 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🕊 💐مدافعان حرم اهل سنّت در قالب گردان «نبویّون» برای جنگ با داعش اعزام می‌شدند. آی که چه حالی داشت سلمان وقتی اجازه اعزامش را دادند. این‌ها را حرف‌های پدر وصف می‌کند. توی راه بارها صورت پدر را بوسید. سرش را روی شانه‌اش گذاشت و سایید تا اگر بین کل‌کل‌های اعزام چیزی گفته و دل پدر رنجیده جبران شود. رسول برجسته پدر شهید می‌گوید: «۳،۴نفر اهل سنّت بودیم و الباقی شیعه. چه عزت و احترامی داشتیم. آن‌قدر که یکجا صدایمان درآمد. فرماندهمان خیلی حواسش به رخت، غذا و جای خواب ما بود و معمولاً بقیه را برای کمین و شناسایی می‌فرستاد. 🌷یک‌بار گفتم: حاجی، ما آمده‌ایم جنگ. نیامدیم بخور و بخواب! وقتی عزم ما را جزم دید، در دو گردان مختلف من و سلمان هم اعزام شدیم. نزدیک مرز بودیم. پیشروی می‌کردیم و داعشی‌ها عقب‌نشینی اما به کمین خوردیم. بعد خبر آمد ترکش خمپاره سلمان را شهید کرده و گفتم: الحمدالله! به آرزویش رسید.»🕊😭 ✍به نقل از: پدر شهید 🌹 🕊 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🕊 🌴از سپاه ایرانشهر جهت دوره آموزشی به فرماندهی جناب سرهنگ میرزائیان به تهران اعزام شدیم.بعد از اتمام دوره آموزشی ما را به سوریه منتقل کردند.چه ایام بیاد ماندنی بود.سه شب جهت عرض ادب وزیارت قبرمطهر حضرت زینب(س) در دمشق ماندیم.شب چهارم به ما گفتند باید به حلب اعزام شوید.وقتی که پا به شهر حلب گذاشتیم.غصه تمام وجودمان را فرا گرفت.چون شهرحلب توسط داعشی ها به یک مکان ویران تبدیل شده بود تمام منازل و ساختمان ها با آرپی چی تخریب شده بودند.ماجهت پاکسازی به منطقه حمیدیه منتقل شدیم.این منطقه چهاربار از دست داعشی ها آزاد شده بود. 🌷در شب عملیات همه همرزمان نظر محمد درکنار او بودند وباهم شعر شهادت را بانوای گرم حاج صادق آهنگران نجوی میکردند.آن شب عملیات شکل گرفته بود.تعدادی از بچه ها به شهادت رسیده و تعدادی مجروح شدند در همان عملیات نزدیک صبح روز سوم آذرماه۱۳۹۴در حلب سوریه نظرمحمد نیز به خیل عاشقان حرم پیوست وروحش را به خاندان رسالت هدیه داد.🕊😭 ✍به نقل از:همرزم شهید 🌹 🕊 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍نامه دردناک باباپور ✅در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود : رستمعلی جان، امروز پدر شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می خوان اخراجت کنند، خنده ام گرفته بود.‏ مگه بهشان نگفتی که جبهه ای ؟ گفتند بخاطر غیبت اخراج شده ای، مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد، همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده... 😭😭😭😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚تعالی درجات شهدا و این شهیدنازنین و به نیت ظهورحضرت حجت ؛ هزارااااان هزارسلام ودرودو 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🕊 ●در نزدیکی ما رودخانه‌ای وجود دارد که با روستا فاصله دارد و کمی دور است که خانم‌ها می‌رفتند آنجا و لباس‌ها را می‌شستند عبدالحمید می‌گفت؛ مادر نمی‌خواهد شما بروید و اذیت بشوید. من می‌روم آب می‌آورم و لباس‌ها را همین جا بشوئید. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
▪️الا امیر سحر،ای مسافر زهرا امید وصل تورا بین هر دعا دارم... گدایی در این خانه آرزوی من است ز نام توست اگر ذره‌ای بها دارم... سلام ای حجت سوگوار خداوند، مهدی جان آن روز تلخ آن‌چه که بانو می‌دید دود وآتش نبود بلکه روح بزرگ او غربتی عظیم را برای فرزندانش به تصویر می‌کشید غربتی آمیخته با سم واسارت وخون ... بازگرد ای پایان غربتها▪️ 🖤کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا حضرت مـــــادر 🖤 ▪️خبر از یک زن بیمار ▪️شود میمیرم ▪️مادری دست به دیوار ▪️شود میمیرم ▪️با زمین خوردن تو ▪️بال و پرم میریزد ▪️چادرت را نتکان ▪️عرش بهم میریزد ایام فاطمیه تسلیت باد 🏴
روحیه بسیجی فقط اونجایی که کوله پشتیِ پر از گلوله‌ت آتیش بگیره و خودتم ذره ذره باهاش بسوزی ولی با چفیه جلوی دهان خودت رو بگیری تا عملیات لو نره ..! شهید علی عرب که تنها یادگاری که ازشون موند، کف پوتیناشون بود که نسوز بود ..! بسیج _ مردم امید مظلومین شادی روح بلندش صلوات 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1️⃣ 📌 مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم 🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت ◇ کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد. ◇ به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم. ◇ پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند ◇ گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند ◇ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم ◇ گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم ◇ شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. ◇ دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر. ◇ فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو. ◇ کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم. 🔻 مادران شهدا مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و ولایت ایستادند 🔹️ به راستی ما کجای کار هستیم ؟ 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
🥀🕊 🌾غروب که از کار برمیگشتیم خسته بود.یک ساعت استراحت می کرد و نماز📿می خواند.بعد پا میشدیم غذا و وسیله ای بود جمع میکرد خانواده شهدا را شناسایی کرده بود آدرس ها شون رو در آورده بود و خانواده کسانی که پدرشان را از دست داده بودن بی سرپرست بودن می برد به آنها می داد و این بچه های شهدا رو نوازش می کرد. 💐خیلی با ابو رشید(لقب شهید رشوند) انس گرفته بودند.یک خانواده جانباز قطع نخاع رفتیم که خدا بهشون تازه بچه داده بود و اوضاع خانواده خوب نبود چون پدر خانواده قطع نخاع بود  ابو رشید قنداقه بچه را گرفت در گوش بچه اذان گفت و پنجاه لیر در قنداق بچه گذاشت و گفت:ما رسم داریم در ایران که یک هدیه بدهیم.دادیم و برگشتیم و در راه برگشت ابو رشید آنقدر گریه کرد. در این مدت که ابو رشید در منطقه بود مردم و اهالی آنجا به ابو رشید وابسته شده بودن.ابو رشید آدم خستگی ناپذیری بود. ✍به نقل از:همرزم شهید 🌹 🕊 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معلم ریاضی که به فرمول شهادت رسید ● بسختی از آموزش و پرورش مرخصی سه ماهه گرفت تا به سوریه اعزام شود ◇ همرزم شهید نقل می كرد كه ما در حال سوراخ كردن دیواری برای استقرار امن تیراندازان خودی و ایجاد سنگری در برابر حملات دشمن با تلاش چند تن از مدافعان حرم بودیم كه یكی از رزمندگان خسته شد و جای خود را به مجید كه در حال خنده بود داد، همین كه شهید عسگری مشغول كندن سوراخ در دیوار شد، پس از چند ثانیه خمپاره ای در نزدیكی وی به زمین خورد و تركش های آن به بدنش اصابت كرد و در نهایت در اثر همین انفجار وی با زمزمه ذكر (س) آسمانی شد. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅─── 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کلیپ | عزیز مادرت باش!فقط یک دسته از آدما در قیامت مورد توجه ویژه‌ی سلام‌الله‌علیها قرار می‌گیرن! 🇮🇷ایران وطنم جان و تنم.... @iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا