#داستان_کوتاه
برگرفته از کتاب دختر شینا (قدم خیر محمدی کنعانی)
#فصل_سوم (#قسمت_دوازدهم)
خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود : ناراحت نباش . این مسائل طبیعی است .کمی که بگذرد، به تو علاقه مند کی شود . باید صبر داشته باشی و تحمل کنی . صمد بعد از اینکه چایش را خورد ، رفت . به خدیجه گفتم : از او خوشم نمی آید . کچل است . خدیجه خندید و گفت : فقط مشکلت همین است . دیوانه . مثل اینکه سرباز است . چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود ، کاکلش در می آید . بعد پرسید : مشکل دوم ؟ گفتم : خیلی حرف می زند . خدیجه باز خندید و گفت : این هم چاره دارد . صبر کن تو که از لاکت در آیی و رو دربایستی را کنار بگذاری ، بیچاره اش می کنی ، دیگر اجازه حرف زدن ندارد . از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیر وقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم .
@ircom_8
#تربیتی_و_روانشناسی
چگونه شاد باشیم(#قسمت_دوازدهم)
به تعبير ديگر: رفتار و كردار انسان بازتاب كامل روحيات و اعتقادات افراد است و باورها و اعتقادات انسان هستند كه كيفيت زندگي او را تعيين مي كنند. يكي از روانشناسان در اين باره مي گويد: ما تصميم مي گيريم كه ديگران را چگونه ببينيم. وقتي مي خواهيم كسي را دوست داشته باشيم، مي توانيم بسيار صبور و شكيبا باشيم. وقتي تصميم مي گيريم از آدم ها برنجيم، بر اشتباهات آنها دقيق مي شويم. پس نوع احساسي كه درباره ديگران داريم به رفتارهاي آنان بستگي ندارد، بلكه به نگرش خود ما مربوط است.
@ircom_8
#داستان_کوتاه
برگرفته از کتاب دختر شینا (قدم خیر محمدی کنعانی)
#فصل_چهارم (#قسمت_دوازدهم)
وارد اتاق شدم و چادر شب را از روی تخت خواب کنار زدم . حس کردم یک نفر توی اتاق است . می خواستم همان جا سکته کنم ، از بس که ترسیده بودم . با خودم فکر کردم : حتما خیالاتی شده ام . چادر شب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم . قلبم میخواست بایستد . گفتم : کیه ؟ اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم ، چیزی نمی دیدم . - منم نترس ، بگیر بشین ، می خواهم باهات حرف بزنم . صمد بود . می خواستم دوباره در بروم که با عصبانیت گفت : باز میخواهی فرار کنی ، گفتم بنشین . اولین باری بود که عصبانیت اش را می دیدم . گفتم : تو را به خدا برو . خوب نیست . الان آبرویم می رود . می خواستم گریه کنم . گفت : مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود . من که سر خود نیامدم . زن برادر هایت می دانند . خدیجه خانم دعوتم کرده . آمده ام با هم حرف بزنیم . ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم . اما تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم . من شده ام جن و تو بسم الله .
@ircom_8
#به_وقت_تفکر
برگرفته از کتاب اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب (شهید مطهری )
عشق و عفت
(#قسمت_دوازدهم)
ویل دورانت این صفا و صمیمیت را كه پس از خاتمه ی شهوت نیز دوام پیدا می كند این طور توصیف می كند:
«عشق به كمال خود نمی رسد مگر آنگاه كه با حضور گرم و دلنشین خود تنهایی پیری و نزدیكی مرگ را ملایم و مطبوع سازد. كسانی كه عشق را فقط میل و رغبت می دانند فقط به ریشه و ظاهر آن می نگرند. روح عشق حتی هنگامی كه اثری از جسم بجا نمانده باشد باقی خواهد بود. در این ایام آخر عمر كه دلهای پیر از نو با هم می آمیزند، شكفتگی معنوی جسم گرسنه به كمال خود می رسد. » [11] با همه ی اختلافی كه میان این دو نوع عشق وجود دارد و یكی مشروط به هجران است و دیگری به وصال، یكی از نوع ناآرامی و كشش و شور است و دیگری از نوع آرامش و سكون، در یك جهت مشتركند: هر دو گلهای باطراوتی می باشند كه فقط در اجتماعاتی كه بر آنها عفاف و تقوا حكومت می كنند می رویند و می شكفند. محیطهای [اشتراكی ] جنسی یا شبه اشتراكی جنسی نه قادرند عشق به اصطلاح شاعرانه و رمانتیك به وجود آورند و نه می توانند در میان زوجین آنچنان صفا و رقّت و صمیمیت و وحدتی- كه بدان اشاره شد- به وجود آورند.
@ircom_8