26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰مناجات با امام زمان (عج)
@hosenih
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعله ی جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
تاریک و روسیاهم، افتاده قعر چاهم
ای شمس روزگارم یابن الحسن اغثنی
از شرم ناگزیرم، از شرم سر به زیرم
از شرم بی قرارم، یابن الحسن اغثنی
جز رحمت نگاهت، جز گرمی پناهت
آرامشی ندارم، یابن الحسن اغثنی
ای ذوالکرم می آیی؟ بالاسرم می آیی...
هنگام احتضارم؟ یابن الحسن اغثنی
هستم فقیر خوانت، بر لطف بی کرانت
خیلی امیدوارم، یابن الحسن اغثنی
مانند والدینم، گریه کنِ حسینم
این است اعتبارم، یابن الحسن اغثنی
عقده گشایی ام کن، کرب و بلایی ام کن
دلتنگ آن دیارم، یابن الحسن اغثنی
♥️اللهم عجّل لولیّک الفرج🤲
شاعر: محمدجواد شیرازی
#جمعه
╔═══💌══╗
🆔 @ishiaa
╚═══💌══╝
#جمعه
🔰سیدکریم پینه دوز و عنایت امام زمان(عج)
آقا سیدکریم محمودی در گوشهای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی اشتغال داشت، و به همین جهت نیز به سید کریم پینه دوز مشهور شده بود
مرحوم حاج محمود کاشانی شبی در خواب، آقا #امام_زمان (عج) را زیارت میکند. آن حضرت به او امر میکند تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدکریم پینه دوز خریداری کند و در فلان ساعت در حالی که آقا سید کریم با وسایل خانهاش در کوچه نشسته است به آنجا برود و کلید منزل را به او تحویل بدهد.
حاج محمود کاشانی این خواب و رویا را از خوابهای صادقه به شمار میآورد و صبح همان شب، به آدرس و نشانی که حضرت حجت (عج) به او فرموده بودند، میرود و آن خانه و صاحبش را پیدا میکند و در مییابد که آدرس و نشانههایی که در خواب به او فرمودهاند، بسیار دقیق و واقعی است. وقتی با صاحب خانه در مورد خرید خانهاش صحبت میکند، او با خوشحالی از این موضوع استقبال میکند و برای آقای کاشانی فاش میسازد که به علت داشتن بدهکاری، در شب گذشته به امام زمان (ع) متوسل شده است تا این خانه به سرعت به فروش برسد تا قرضش را ادا کند!
حاج محمود کاشانی آن خانه را خریداری میکند و کلیدش را از صاحب خانه میگیرد و درست در همان ساعتی که حضرت ولی عصر (عج) امر کرده بودند، به سوی خانه آقاسیدکریم حرکت میکند.
از ده روز پیش مدت اجاره آقا سیدکریم تمام شده و صاحب خانه ده روز مهلت داده بود تا خانه دیگری بیابد. سیدکریم وقتی خانه مناسبی نیافته بود، درست پس از پایان مهلت مقرر، بدون هیچ دلخوری و اعتراضی و بدون اینکه صاحب خانه اش را درجریان بگذارد، تمام اسباب و اثاثیه اش را از خانه بیرون آورده و در گوشهای از کوچه نهاده بود. در همان زمان، حضرت بقیة الله الاعظم (ع) به کنار این عاشق دلسوخته و حقیقی آمده و به آقاسیدکریم فرموده بودند:
«ناراحت مباش! اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند» و آقا سیدکریم درحالتی از مزاح عرض کرده بود: «درست است آقاجان اما هیچ کدام از اجدادمان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند.»
در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر(عج) به تبسم بازشده و فرمودند: «ترتیب کارها را داده ایم، تا چند دقیقه دیگر، مشکل حل میشود.» و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا می رسد...
اللّهم عجّل لولیّک الفرج 🤲
#معرفت
╔═══💌══╗
🆔 @ishiaa
╚═══💌══╝
🔰تشرف علامه حلّى
به محضر #امام_زمان (عج)
شرح این واقعه آنست که:
علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبدالله الحسین (ع) میرفت و بر درازگوشی سوار بود و تازیانهای از برای راندن درازگوش به دست خود داشت.
اتفاقا در اثنای
راه، شخصی پیاده، به لباس اعراب بر او در راه رفتن رفاقت و همراهی نمود و در اثنای راه رفتن، فتح باب مسأله و مکالمه نمود و از مکالمات او علامه میدانست که ایشان مردی است عالم و خبیر بلکه کمنظیر.
پس در مقام آزمایش او به سؤال از بعضی مشکلات برآمد و او را حلّال مشکلات و معضلات یافت. فلذا از مسائلی که بر خودش مشکل بود سؤال نمود و ایشان جواب فرمود، و دانست که او وحید عصر و یگانهی روزگار است زیرا که عالمی چون خود ندیده بود و خود نیز در آن مسائل متحیّر بود.
تا آنکه در اثنای سؤال، مسألهای در میان آمد که آن شخص به خلاف علّامه در آن مسأله فتوی داد. علامه انکار کرده و گفت که: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری که مستند آن شود و وارد بر اصل و مخصّص قاعده گردد، نداریم.
آن مرد گفت: دلیل بر این حکم ،حدیثی است که "شیخ طوسی" در کتاب "تهذيب" خود نوشته است.
علامه گفت که چنین حدیثی در تهذیب در خاطر خود ندارم که دیده باشم که شیخ یا غیر او آن را ذکر کرده باشد.
آن شخص گفت که: آن نسخهی کتاب تهذیب را که خود داری از اوّل آن، فلان مقدار ورق بشمار. پس در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید.
چون علّامه اینگونه جواب شنید و این اخبار غیبی را بدید، متحیّر گردید که این کیست که از کتابِ ندیده خبر میدهد و چه دانست که من کتاب تهذیب را از مِلک خود دارم و فلان اندازه دارد و فلان قسم خط آنست که این حدیث در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر آن باشد.
پس با خود گفت شاید این شخص که در رکاب من میآید، آن کسی باشد که فلک دوّار در دوران بر دورۀ او افتخار مینماید و مُلک، او را رکابدار است.
پس در حالتی که از غایت تفکر و تحیر، تازیانه از دستش بر زمین افتاده بود، از آن شخص سوال کرد که آیا در مثل این زمان که غیبت کبری در آن واقع گردیده، درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد؟!
آن شخص چون این شنید به سوی زمین خم گردید و آن تازیانه را برداشت و با دست خود در کف با کفایت
علامه گذاشت و در جواب فرمود که چگونه نمیتوان دید و حال آنکه اکنون دست او در میان دست تو میباشد.
چون علامه این بشنید بیاختیار خود را از بالای درازگوش بر پاهای مبارک آن پیشوای عاشقان (به اراده پا بوسیدن آنجناب) انداخته و از غایت شوق از خود برفت و بیهوش گردید و چون به هوش آمد کسی را ندید. لهذا افسرده و ملول گردید.
و بعد از آنکه به خانه رجوع فرمود کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آن حدیث را در همان موضع که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود. پس در حاشیه کتاب تهذیب خود در همان مقام به خط خود نوشت که این حدیثی است که مولای من صاحب الامر مرا به آن خبر داد که در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر این کتاب است.
#جمعه
📚 برگرفته از کتاب دارالسلام، ص۴۹۵
╔══💌═╗
🆔@ishiaa
╚══💌═╝
🔰قیام امام زمان (عجلاللهتعالىفرجهالشریف)
✔️سوال شاگرد :
راجع به حضرت قائم آل محمّد حضرت حجة ابن الحسن العسکرى ارواحنا فداه و کیفیّت ظهورش از مرحوم قاضى رحمه الله علیه چیزى بخاطر دارید؟!
✅ جواب:
در روایت است که چون حضرت قائم ظهور کنند اوّل دعوت خود را از مکّه آغاز مى کنند؛ بدین طریق که بین رکن و مقام پشت به کعبه نموده و اعلان مى فرمایند؛ و از خواصّ آن حضرت سیصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع می گردند.
مرحوم استاد ما قاضى رحمه الله علیه مى فرمود: که در این حال حضرت به آنها مطلبى مى گویند که همه آنها در أقطار عالَم متفرّق و منتشر مى گردند؛ و چون همه آنها داراى طىّ الارض هستند، تمام عالَم را تفحّص مى کنند؛ و مى فهمند که غیر از آن حضرت کسى داراى مقام ولایت مطلقه الهیّه و مأمور به ظهور و قیام و حاوى همه گنجینه هاى اسرار إلهى و صاحب الأمر نیست. در این حال همه به مکّه مراجعت مى کنند؛ و به آن حضرت تسلیم مى شوند؛ و بیعت مى نمایند.
مرحوم قاضى رضوان اللّه علیه مى فرمود: من مى دانم آن کلمه اى را که حضرت به آنها فرمود و همه از دور آن حضرت متفرّق شدند چه بود.
و من در روایت دیده ام که حضرت صادق علیه السّلام مى فرمایند: من آن کلمه را مى دانم.
مرحوم قاضى مى فرمود: بعضى از افراد زمان ما مسلّماً ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده اند. و به خدمتش شرفیاب شده اند.
یکى از آنها در مسجد سهله در مقام آن حضرت که به مقام صاحب الزّمان معروفست، مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان مى بیند آن حضرت را در میانه نورى بسیار قوى که به او نزدیک مى شدند؛ و چنان ابهت و عظمت آن نور او را مى گیرد که نزدیک بود قبض روح شود؛ و نفس هاى او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکى دو نفس به آخر مانده بود که جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلالیه خدا قسم مى دهد که دیگر به او نزدیک نگردند.
بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول ذکر بود حضرت بر او ظاهر شده و این شخص مراد خود را مى یابد و به شرف ملاقات مى رسد. مرحوم قاضى مى فرمود: این شخص شیخ محمّد تقى آملى بوده است.
📚در محضر علامه طباطبایی
#امام_زمان
#جمعه
╔═══💌══╗
🆔 @ishiaa
╚═══💌══╝