eitaa logo
من شیعه هستم
568 دنبال‌کننده
308 عکس
376 ویدیو
20 فایل
✅ شناخت دین اسلام : بدون تعصّب، بدون خرافه، با محوریّت تفسیر المیزان علامه طباطبایی (ره) و سخن بزرگان اهل معرفت ✅ معرفت، اعتقاد، اخلاق ✅ اینجا قم مقدّس است
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰سوال: مانتو و عبا هم حجاب هستند دیگه، پس چرا این همه روی پوشیدن تاکید می کنند؟ 🔹پاسخ : پوشیدن چادر علاوه بر اینکه اطاعت از دستور خداست ( :خدا گفته حجاب داشته باشید) و کاملترین حجاب هستش، دو تا ویژگی خاص دیگه داره: ۱. چادر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و زنان و دختران اهل بیت (علیهم السلام)شناخته میشه و آنهایی که چادر سر میکنن در اصل الگویشان که آن حضرت باشد را تبلیغ میکنند و علامت از او دارند و به ایشان منتسب می شوند، و همین موجب نظر لطف خاص ائمه اطهار علیهم السلام به ایشان است. و چه سعادتی است بالاتر از این؟ ۲. چادر و زنان چادری در این زمانه، خار چشم دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام هستند و به همین دليل نیز از لحاظ فرهنگی بیشترین تخریب و هجمه دشمنان متوجه اینهاست. به فرموده بزرگان: امروزه پوشیدن چادر عبادت است و اینان در درگاه الهی مأجورند، زیرا لحظه به لحظه مخالفت شون رو با دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام اظهار می کنند و نشان می دهند. 👈 بنابراین در پوشیدن چادر، هم تولّی هست (=اظهار دوستی با دوستان خدا) و هم تبرّی(=اظهار دشمنی با دشمنان خدا).✅✅ (منظور از دشمنان، سردمداران تبلیغ بی حجابی و جبهه کفر و نفاق و دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه ای و.. آنهاست) به همین دليل برای پوشش بانوان محترم، چادر در اولویت‌ است‌. شبیه دختران پاک رسول الله بودن را کم نبینیم.👌 ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
ترجمه روایت بالا👇 🔰امام صادق علیه السلام فرمود: به امیرالمومنین علی علیه السلام درباره(خلاف گوییِ) عمربن خطاب خبری رسید. پس امیرالمومنین حضرت سلمان را به سوی عمر فرستاد و فرمود: به عمر بگو خبرهایی از (کارها و سخنان) تو به من رسیده است و من خوش ندارم که مستقیماً تو را مورد سرزنش و عتاب قرار بدهم، پس(ای پسرخطاب) شایسته است درباره من جز به حق سخنی نگویی، پس به تحقیق من بر این کار کثیف تو چشم پوشیدم تا زمان مقرر (الهی) فرا برسد. پس سلمان نزد عمر رفته و سخنان امیرالمومنین را به او گفت و او را مورد عتاب قرار داده و فضائل و براهین و مناقب امیرالمومنین علیه السلام را به او متذکر شد. عمر جواب داد: از فضائل علی علیه السلام در نزد من بسیار است و من منکر فضل او نیستم الّا اینکه نمی گویم چون (اگر فضائل او را متذکر شوم) او نفس راحتی می‌کشد و دشمنی‌ (ما با او بر مردم) آشکار می گردد. سلمان به او گفت: مواردی از آنچه از علی دیده‌ای به من بگو. عمر گفت:بله ای اباعبدالله، یک روز با علی در باب مساله خُمس خلوت کرده بودم که ناگهان حرف مرا قطع کرده و برخاست و فرمود همین جا باش تا بسوی تو بازگردم که مرا حاجتی عارض شده است. (علی رفت) و در کسری از ثانیه بازگشت در حالیکه بر روی لباس‌ها و عمامه او گرد و غبار بسیاری بود. به او گفتم تو را چه شده است؟ پس فرمود: گروهی از ملائکه می آمدند که رسول خدا صلی‌الله علیه وآله نیز در بین آنها بود و قصد داشتند به سوی شهری در مشرق که به آن سیحون گفته می‌شود بروند، پس خارج شدم تا بر رسول خدا سلام کنم و این گرد و غبار نیز از سرعت حرکت بر لباسهایم نشسته است. عمر گفت پس متعجب شده و طوری خندیدم که (از شدت خنده) بر پشت افتادم و به او گفتم: پیامبر صلی الله علیه و آله مُرده و از میان رفته است و تو گمان می‌کنی که در این ساعت او را ملاقات کرده و بر او سلام کرده‌ای؟ پس این یک چیز عجیب و ناشدنی است. پس علی غضبناک شده و به من نگاه کرد و گفت ای پسر خطّاب آیا مرا تکذیب می‌کنی؟ پس گفتم: (ای علی) غضبناک نشو و به آنچه که درباره آن صحبت می‌کردیم بازگرد چرا که آنچه که گفتی ابداً شدنی نیست. پس علی فرمود: اگر تو نیز(آنچه را که من دیدم) ببینی به طوری که نتوانی چیزی از آن را انکار کنی آیا از آنچه گفتی و از آنچه در قلبت پنهان داشتی بسوی خدا استغفار می‌کنی؟ و از راهی که پیش گرفته ای و حق مرا ترک کرده‌ای توبه می‌کنی؟ جواب دادم بله. پس فرمود بلند شو و من به همراه او بلند شده و به سوی اطراف مدینه خارج شدیم. آنگاه علی فرمود چشمانت را ببند.چشمانم را بستم و او سه بار بر چشمانم دست کشید و سپس فرمود چشمانت را بگشای پس گشودم. ناگهان دیدم در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم و به همراه ایشان گروهی از ملائکه هستند و من نمی‌توانستم چیزی از آن(چه می بینم) را انکار کنم، به خدا سوگند همینطور متحیر بودم و به رسول خدا می نگریستم، زمانیکه این نگاه کردن‌ طولانی شد علی به من گفت آیا او را دیدی؟ جواب دادم بله. علی گفت چشمانت را ببند. چشمانم را بستم. فرمود چشمانت را بگشای، و وقتی چشمانم را گشودم دیگر هیچ اثری از آنچه دیدم نبود. (سلمان می گوید) پس به عمربن خطاب گفتم آیا از علی علیه السلام غیر از این قضیه، چیز دیگری هم دیده‌ای؟ عمر جواب داد: بله، و (این‌ها را فقط به تو می‌گویم و) از غیر تو کتمان می‌کنم. یک روز علی علیه السلام مرا به حضور پذیرفت و دستم را گرفته و به سوی صحراء حرکت کردیم و در راه با همدیگر گفتگو می‌کردیم در حالی که به دست او کمانی بود. زمانی که به صحراء رسیدیم کمان را از دستش رها کرد و آن کمان به اژدهای عظیمی مثل اژدهای موسی علیه السلام تبدیل شد که دهانش را باز کرده و به سوی من می‌آمد تا مرا ببلعد. تا این صحنه را دیدم قلب من از شدت ترس پرواز کرد(سکته کردم). به کنار علی رفتم و در صورتش لبخندی زدم و گفتم: ای علی بن ابیطالب امان بده و به یاد بیاور از خاطرات، خاطرات خوب بین من و خودت را! پس علی که این سخن را شنید به نهایت خندید و گفت: در حرف زدنت نرمش و لطافت به خرج دادی! پس همانا ما اهل بیتی هستیم که کم و کوچک را نیز بی پاداش نمی‌گذاریم.😭 پس به اژدها ضربه‌ای زد و آن را با دستش گرفت، پس ناگهان به همان کمانی که قبلاً بود تبدیل شد. سپس عمر گفت: ای سلمان من این را از همه مخفی کرده و فقط به تو خبر دادم. یا اباعبدالله این‌ها اهل بیتی هستند که کارهای اعجوبه را از همدیگر -بزرگی از بزرگ دیگر- به ارث می برند. چنانکه ابراهیم نیز مثل این را آورده بود و ابوطالب و عبدالله نیز در زمان جاهلیت مثل اینها را آورده بودند و من منکر فضل و سابقه و موفقیت و فراوانی علم علی علیه السلام نیستم، پس به سوی او برگرد و از جانب من از او معذرت خواهی کن و با سخنان زیبا از جانب من او را بستای. 📚الفضائل جلد۱ص۶۲ 🆔@ishiaa
🔹پرسش و پاسخ از محضر علامه طباطبایی 🔸سؤال : در روایت آمده است که حضرت امام حسین علیه السّلام در کربلا به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود : "مادرم از من بهتر بود و از دنیا رفت ، پدر و برادرم از من بهتر بودند و از دنیا رفتند." آیا از این بیان استفاده نمى شود که هر امام سابق (:امام قبلی) از امام لاحق (:امام بعدی) ، افضل است ؟ ✅ جواب : بله ، از این روایت استفاده مى شود که هر امام سابق بر امام لاحق دارد؛ ولى ممکن است امام لاحق مزیّت هاى مخصوصى داشته باشد که امام سابق نداشته؛ مانند شهادت امام حسین علیه السّلام، و بیان احکام که صادقین (حضرت امام باقر و امام صادق علیهما السلام ) داشته اند و امثال اینها. واقع مطلب این است که از سه دیدگاه مى توان به ائمه علیهم السلام نظر کرد : اول : به حسب مقام نورانیّت ، که همه آنان از این جهت یکى هستند. دوم : افضل بودن امام قبل از امام بعدی به طور عموم؛ که از این روایت و روایات دیگر استفاده مى شود. سوم : افضلیّت امام بعدی بر امام قبلی به فضیلت و مزیّت خاص ، مانند شهادت امام حسین علیه السّلام و حِلم امام حسن علیه السّلام و دعاى امام سجاد علیه السّلام و بیان احکام توسط صادقین علیهماالسلام. 📚در محضر علامه طباطبائی ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
با سلام برای دسترسی سریع به مطالب معرفتی، اعتقادی و تفسیری کانال میتوانید از طریق هشتگ های ذیل اقدام کنید. موفق باشید🌹 التماس دعا ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
🔹سوال: برای بچه دار شدن چه ذکر و عملی مجرّب است؟ 🔸جواب از امام باقر علیه السلام: (رَوَى عَلِيُّ بْنُ مَهْزِيَارَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:) سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَا عِنْدَهُ، فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي كَثِيرُ اَلْمَالِ لَيْسَ يُولَدُ لِي وَلَدٌ فَهَلْ مِنْ حِيلَةٍ؟ قَالَ نَعَمْ اِسْتَغْفِرْ رَبَّكَ سَنَةً فِي آخِرِ اَللَّيْلِ مِائَةَ مَرَّةٍ فَإِنْ ضَيَّعْتَ ذَلِكَ بِاللَّيْلِ فَاقْضِهِ بِالنَّهَارِ فَإِنَّ اَللَّهَ يَقُولُ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كٰانَ غَفّٰاراً
يُرْسِلِ اَلسَّمٰاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرٰاراً 
وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِينَ. 🔸مردی به امام محمد باقر (ع)عرض کرد: فدایت شوم. من ثروت فراوان دارم ولی فرزندی ندارم آیا چاره ای برایم هست که دارای فرزند شوم؟ فرمودند: آری به مدت یکسال ۱۰۰ بار آخر هر شب  کن و اگر شب آن را انجام ندادی در روز قضایش را به جا بیاور زیرا خدای تعالی می فرمایند : اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ . (از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا باران هاى پر برکت آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند. سوره نوح آیات ۱۰تا۱۲ ) ✅ نکته مهم: گفته شده که انسان بهتر است قبل از عمل به روایت مذکور، یک محاسبه ای از اعمالش داشته باشد و ببیند که در طول زندگی چه حقوقی( از حق الله و حق الناس) را ضایع کرده است و عزم بر جبران آنها نماید، و سپس مشغول عمل شود که مجرب و بسیار موثر است. ✔️منظور از آخر هرشب در روایت، یک سوم پایانی شب و وقت سحر است. 📚بحار الأنوار ج ۸۴، ص ۲۲۱ ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
🔰سیدکریم پینه دوز و عنایت امام زمان(عج) آقا سیدکریم محمودی در گوشه‌ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی اشتغال داشت، و به همین جهت نیز به سید کریم پینه دوز مشهور شده بود مرحوم حاج محمود کاشانی شبی در خواب، آقا (عج) را زیارت می‌کند. آن حضرت به او امر می‌کند تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدکریم پینه دوز خریداری کند و در فلان ساعت در حالی که آقا سید کریم با وسایل خانه‌اش در کوچه نشسته است به آنجا برود و کلید منزل را به او تحویل بدهد. حاج محمود کاشانی این خواب و رویا را از خواب‌های صادقه به شمار می‌آورد و صبح همان شب، به آدرس و نشانی که حضرت حجت (عج) به او فرموده بودند، می‌رود و آن خانه و صاحبش را پیدا می‌کند و در می‌یابد که آدرس و نشانه‌هایی که در خواب به او فرموده‌اند، بسیار دقیق و واقعی است. وقتی با صاحب خانه در مورد خرید خانه‌اش صحبت می‌کند، او با خوشحالی از این موضوع استقبال می‌کند و برای آقای کاشانی فاش می‌سازد که به علت داشتن بدهکاری، در شب گذشته به امام زمان (ع) متوسل شده است تا این خانه به سرعت به فروش برسد تا قرضش را ادا کند! حاج محمود کاشانی آن خانه را خریداری می‌کند و کلیدش را از صاحب خانه می‌گیرد و درست در همان ساعتی که حضرت ولی عصر (عج) امر کرده بودند، به سوی خانه آقاسیدکریم حرکت میکند. از ده روز پیش مدت اجاره آقا سیدکریم تمام شده و صاحب خانه ده روز مهلت داده بود تا خانه دیگری بیابد. سیدکریم وقتی خانه مناسبی نیافته بود، درست پس از پایان مهلت مقرر، بدون هیچ دلخوری و اعتراضی و بدون اینکه صاحب خانه اش را درجریان بگذارد، تمام اسباب و اثاثیه اش را از خانه بیرون آورده و در گوشه‌ای از کوچه نهاده بود. در همان زمان، حضرت بقیة الله الاعظم (ع) به کنار این عاشق دلسوخته و حقیقی آمده و به آقاسیدکریم فرموده بودند: «ناراحت مباش! اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند» و آقا سیدکریم درحالتی از مزاح عرض کرده بود: «درست است آقاجان اما هیچ کدام از اجدادمان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند.» در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر(عج) به تبسم بازشده و فرمودند: «ترتیب کارها را داده ایم، تا چند دقیقه دیگر، مشکل حل می‌شود.» و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا می رسد... اللّهم عجّل لولیّک الفرج 🤲 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
 🔹عنایت و توجه ائمه اطهار (علیهم السلام) به شیعیان رُمَيله يكى از اصحاب خاص اميرالمؤمنين علی علیه السلام بود، از او روايت شده كه گفت: ((وُعِكْتُ وَعَكاً شَدِيداً فِي زَمَانِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ وَجَدْتُ مِنْهُ خِفَّةً فِي نَفْسِي يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقُلْتُ لَا أَعْمَلُ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنْ أَنْ أَقْبِضَ عَلَى الْمَاءِ وَ آتِيَ الْمَسْجِدَ فَأُصَلِّيَ خَلْفَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَفَعَلْتُ ذَلِكَ...))   در زمان اميرالمؤمنين (ع) سخت بيمار شدم، كم‏ كم حالم بهبودى يافت و روز جمعه ‏اى احساس كردم كمى سبك شده ‏ام. با خود گفتم: بهترين كار اين است كه امروز غسلى كنم و به مسجد بروم و پشت سر امام (ع) نماز بخوانم، و اين كار را كردم. وقتى كه امام (ع) در مسجد جامع كوفه، بر فراز منبر نشست، همان بيمارى من عود كرد، پس از اينكه امام (ع) از مسجد بيرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من كرد و فرمود: تو را افسرده مى‏بينم؟ دريافتم كه بيمارى، و با خود گفتى: كارى بهتر از اين نيست كه غسلى كنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى؟ و كمى احساس سبكى كردى؟ و وقتى كه نماز خواندى و من به منبر رفتم، بيماريت عود كرد! «رميله» گويد: به امام (ع) عرض كردم، به خدا سوگند، از داستان من يك حرف كم و زياد نكردى!   امام علیه السلام  فرمود: (( يَا رُمَيْلَةُ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ يَمْرَضُ مَرَضاً إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا يَحْزَنُ حَزَناً إِلَّا حَزَنَّا لِحُزْنِهِ وَ لَا دَعَا إِلَّا أَمَّنَّا عَلَى دُعَائِهِ وَ لَا يَسْكُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَه...)) فرمود: اى رميله هيچ مؤمنى بيمار نمى‏ شود، مگر اين كه ما هم به خاطر او بيمار مى‏ شويم و اندوهى به او نمى‏ رسد، جز اين كه ما هم اندوهگين مى‏ شويم و هيچ دعايى نمى‏ كند، مگر اين كه برايش آمين مى‏ گوييم و هر گاه ساكت باشد، برايش دعا مى‏ كنيم. رميله گويد: عرض كردم، اين مسأله نسبت به كسانى است كه در اين شهر با شما ساكن هستند، ولى كسانى كه در اطراف جاهاى دور، سكونت دارند، چطور؟ ((قَالَ : يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَهُ كَذَا.)) فرمود: اى رميله هيچ مؤمنى در شرق و غرب عالَم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم.     📚إرشاد القلوب دیلمی ،ج‏٢،ص٢٨٢ ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
كميل بن زياد مى گويد: اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) دست مرا گرفت و به سوى صحرا (خارج شهر كوفه) برد هنگامى كه به صحرا رسيد آه پردردى كشيد و فرمود: اى كميل بن زياد! دل ها همانند ظرف هاست پس بهترين آنها ظرفى است كه مقدار بيشترى را بتواند نگهدارى كند بنابراين آنچه را به تو مى گويم حفظ كن و در خاطر خود بسپار. مردم سه گروهند: علماى ربّانى، دانش طلبان در طريق نجات، و احمقانِ بى سر و پا و بى هدف كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند آنانی كه با نور علم روشن نشده و به ستون محكمى پناه نبرده اند. اى كميل! علم از مال بهتر است (چرا كه) علم، تو را پاسدارى مى كند ولى تو بايد مال را پاسدارى كنى. مال با هزينه كردن كم می‌شود در حالى كه علم، با انفاق افزون مى گردد. دست پروردگانِ مال، با زوال آن از بين مى روند. (ولى دست پروردگان علوم پايدارند) اى كميل بن زياد! آشنايى با علم و دانش، آيينى است كه انسان به آن جزا داده مى شود و بايد به آن گردن نهد، به وسيله آن در دوران حيات، كسب طاعت فرمان خدا مى كند و بعد از وفات نام نيك از او مى ماند. (در حالى كه مال به تنهايى نه وسيله طاعت است نه سبب نيك نامى بعد از مرگ)، علم فرمانده است و مال فرمان بردار. اى كميل! ثروت اندوزان هلاك شده اند در حالى كه ظاهراً در صف زندگانند; ولى دانشمندان تا جهان برقرار است زنده اند خود آنها گرچه از ميان مردم بيرون رفته اند; ولى چهره و آثارشان در دل ها ثبت است. سپس امام(عليه السلام) فرمود: درست است كه عالمانِ با عمل اندك اند و علم و دانش با مرگ حاملانش مى ميرد ولى بار خدايا! آرى هرگز روى زمين از كسى كه به حجت الهى قيام كند خالى نمى شود; خواه ظاهر و آشكار باشد و يا ترسان و پنهان. وجود آنها به اين سبب است كه دلائل الهى و نشانه هاى روشن او هرگز باطل نگردد و از دست نرود. آنها چند نفرند و كجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان كم و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست. خداوند به واسطه آنها حجت ها و دلايلش را حفظ مى كند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند. علم و دانش با حقيقتِ بصيرت به آنها روى آورده و روح يقين را لمس كرده اند. آنها آنچه را دنياپرستانِ هوس باز مشكل مى شمردند آسان يافته اند. و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند اُنس گرفته اند. آنها در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند كه ارواحشان به عالَم بالا تعلق دارد، خلفاى الهى در زمين اند و دعوت كنندگان به سوى آئينش. آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم. اى كميل! (همين قدر كافى است) هر زمان كه مى خواهى باز گرد.   📚حکمت ۱۴۷ نهج‌البلاغه ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
🔰داستان بسیار عجیب 🌀محبت منهای اطاعت وقتی عثمان کشته شد و مردم با امیرمؤمنان (ع) بیعت کردند، مردی به نام حبیب بن منتجب از طرف عثمان حاکم یکی از شهرهای اطراف یمن بود. حضرت علی(ع) او را در این سِمت ابقا کرد و نامه ای برای او نوشت. حضرت در بخشی از این نامه به حبیب فرمان میدهد که: « 10 نفر از میان مردم انتخاب کن که خصوصیات زیر را دارا باشند و به سوی من بفرست: عاقل – سخنور – مورد اعتماد مردم – اهل فهم – شجاع و نترس – خدا شناس – دین شناس – آگاه به نفع و ضرر مردم – دارای رأی و نظر نیکو – و محکمترین افراد در یاری رسانی. و علیک و علیهم السلام». [به راستی اوصاف کمرشکنی که در هر کسی یافت نمی شود و قطعا کسانی که دارای چنین اوصافی هستند افراد ممتازی خواهند بود.] وقتی نامه رسید، حبیب آن را بوسید و بر چشمان و سر خود قرار داد. آنگاه نامه را برای مردم خواند و از مردم برای امیرالمؤمنین بیعت گرفت و 100 نفر از بین آنها انتخاب کرد،آنگاه از بین صد نفر 70 نفر را انتخاب کرد و در نهایت از بین این هفتاد نفر، 10 نفر از بهترین ها را برگزید و به نزد امام(ع) فرستاد. آنها هنگامی که به شهر رسیدند، به خدمت امیرالمومنین(ع) شتافته و سلام کردند و خلافت را به حضرت تبریک و تهنیت گفتند، و حضرت نیز ضمن دادن جواب سلام، ایشان را به حضور پذیرفتند. آنگاه جوان شجاع و سخنوری از میان جمع ( همان جوان عاشق که بعنوان نماینده جمع 10 نفره انتخاب شده بود) جلو رفته و در پیشگاه امام(ع) ایستاد و گفت: السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ الْبَدْرُ التَّمَامُ وَ اللَّیْثُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضِّرْغَامُ وَ الْفَارِسُ الْقَمْقَامُ وَ مَنْ فَضَّلَهُ اللَّهُ عَلَى سَائِرِ الْأَنَامِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِکَ الْکِرَامِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صِدْقاً وَ حَقّاً. «سلام بر تو ای پیشوای عادل! و ماه شب چهارده و شیر ژیان و قهرمان دلاور و تک سوار بزرگ میدان جنگ و کسی که خدا او را بر تمام مردم (جز پیغمبر) برتری داد! درود بر شما و آل بزرگوارت باد. شهادت می دهم: به راستی و به حق و حقیقت که تو هستی». [به راستی عجب سخنرانی هیجان انگیزی، سخنانی که کاملاً نشان از فصاحت، شجاعت و آگاهی گوینده دارد]. آنگاه ادامه داد و گفت: « قطعا تو وصیّ رسول خدا، و خلیفه بعد از او هستی [نه آنهایی که قبل از تو خلافت را غصب کردند] و وارث علم او می باشی. از رحمت خداوند دور است کسی که حق تو و مقام و منزلت تو را کند. صبح کردی در حالی که امیرخلافت و ستونِ (نگهدارنده) آن هستی. به راستی عدالتِ تو بین مردم شهرت دارد، و بارانِ با فشار و پی در پی فضلِ تو و ابرهای لطف و مهربانی ات مرتب بر مردم فرود می آید. حاکم (یمن) ما را نزد تو فرستاده و ما از آمدن به نزد شما سخت خوشحال و مسروریم، پس مبارک و با برکت باد این طلعت پسندیده، و تهنیّت و گوارایت باد خلافت بر رعیّت». حضرت علی علیه السلام چشمان خود را بر آن جوان و ده نفری که بر او وارد شده بودند، دوخت و آنها را در نزد خویش فرا خواند. آنها نیز نزدیک امام نشسته و نامه فرماندار یمن را به آن حضرت دادند. حضرت نامه را باز کرد و با خواندن آن مسرور شد. آنگاه به هر یک از آنها هدیه ای داده و دستور داد که از آنها دلجویی کنند و آنها را اکرام و احترام نمایند. آن جوان با مشاهده رفتار کریمانه و احترام امام(ع) دوباره به ذوق آمده و از جا بلند شد و اشعاری در وصف حضرت سرود: اَنتَ المُهَیمِنُ وَ المُهَذَّبُ ذُو النَّدَی/وَ اِبنَ الضَّراغِمِ فی الطراز الاَوّل/اللهُ خَصَّکَ یا وَصِیُّ مُحمَّد/وَ حَباکَ فَضلاً فِی الکِتابِ المُنَزَّل/وَ حَباکَ بِالزَّهراءِ بِنتَ مُحَمَّد/حُورِیةٍ بِنتِ النَّبیِّ المُرسَل. «تو شخصیتی بزرگ، پاکیزه و با سخاوت و فرزند دلاوران پیش گام هستی؛ خداوند تو را به محمد صلی الله علیه و آله اختصاص داد و فضیلتی به تو بخشید که در کتاب قرآن نازل شده است؛ و تو را به همسری دختر محمد (ص) و حوریة انسیه دختر پیامبرِ (فرستاده خدا) افتخار داد» و ادامه داد : «ای امیر مؤمنان! ما را هر کجا دوست داری اعزام کن تا از ما آنچه دوست داری (و می خواهی) ببینی. به خدا قسم در ما نیست، مگر خصوصیّتِ هر قهرمان شجاع و نترس، هوشیار و زیرک، دلیر و سخت کوش، و جسور در جنگیدن. این را از پدران و اجداد خویش به ارث برده ایم و به همین صورت برای فرزندان صالحمان به ارث می گذاریم». راوی می گوید: امیرمومنان(ع) سخنان جوان را از بین جمعیت وارد شده تحسین نموده و فرمود:... ادامه داستان را بخوانید..👇 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰آیت الله ناصری(ره): یک وقتی خدمت آیت الله بهجت (قدس سره) بودیم. صحبت در همین زمینه ها شد. ➖فرمود: 🔹«همان اندازه که تصمیم گرفتي کار خوب انجام بدهی، خداوند، یک حسنه براي آن نوشت. اگر آن کار را انجام دادی، ده برابر برای تو می نویسد و اگر انجام ندادی، آن یک دانه را هم قلم نمی زند». 🔹اگر تصمیم بگیري نماز شب قشنگی بخواني، او فوراً برای تو می نویسد؛ ولو خيلي بدون آداب هم خواندی، او دیگر قلم نمی زند. اگر حال نداری نماز شب بخوانی، وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان. حال آن را هم نداشتی، باز هم سر خود را بگذار روی مهر و بگو: «خدایا! من آمدم؛ کمکم کن.» خداوند، تو را محروم نمی کند. 🔹کسی که خدای به این مهربانی را دارد، سزاوار است که کوتاه بیاید؟ منظور اينكه ما می توانیم پرونده های خودمان را با نیم ساعت یا یک ربع ساعت، يا ده دقیقه كه صادقانه به در خانه خدا برویم، همه آن‌ها را اصلاح بکنیم. ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🌹🌹🌹 عائله امام صادق و هزینه زندگی آن حضرت زیاد شده بود. امام به فکر افتاد که از طریق کسب و تجارت عایداتی به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد. هزار دینار سرمایه فراهم کرد و به غلام خویش – که «مصادف» نام داشت – فرمود : «این هزار دینار را بگیر و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش». مصادف رفت و با آن پول از نوع کالایی که معمولاً به مصر حمل می شد خرید و با کاروانی از تجّار که همه از همان نوع کالا حمل کرده بودند به طرف مصر حرکت کرد. همین که نزدیک مصر رسیدند، قافله دیگری از تجّار که از مصر خارج شده بود به آنها برخورد. اوضاع و احوال را از یکدیگر پرسیدند. ضمن گفتگوها معلوم شد که اخیراً کالایی که «مصادف» و رفقایش حمل می کنند بازار خوبی پیدا کرده و کمیاب شده است. صاحبان کالا از بخت نیک خود بسیار خوشحال شدند، و اتفاقاً آن کالا از چیزهایی بود که مورد احتیاج بود و مردم ناچار بودند به هر قیمت که هست آن را خریداری کنند. صاحبان کالا بعد از شنیدن این خبرِ مسرّت بخش با یکدیگر هم عهد شدند که به سودی کمتر از صد در صد نفروشند. رفتند و وارد مصر شدند. مطلب همانطور بود که اطلاع یافته بودند. طبق عهدی که با هم بسته بودند بازار سیاه به وجود آوردند و به کمتر از قیمتی که برای خود آنها تمام شده بود نفروختند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت. خوشوقت و خوشحال به حضور امام صادق رفت و دو کیسه که هر کدام هزار دینار داشت جلو امام گذاشت. امام پرسید : «اینها چیست؟» گفت : «یکی از دو کیسه سرمایه ای است که شما به من دادید، و دیگری – که مساوی اصل سرمایه است – سود خالصی است که به دست آمده.» امام : «سود زیادی است، بگو ببینم چطور شد که شما توانستید این قدر سود ببرید؟» قضیه از این قرار است که در نزدیک مصر اطلاع یافتیم که مال التّجاره ی ما کمیاب شده. هم قَسم شدیم که به کمتر از صد در صد سود خالص نفروشیم، و همین کار را کردیم. امام : سبحان الله! شما همچو کاری کردید؟! قسم خوردید که در میان مردمی بازار سیاه درست کنید؟! قسم خوردید که به کمتر از سود خالصِ مساوی اصل سرمایه نفروشید؟! نه، همچو تجارت و سودی را من نمی خواهم. سپس امام یکی از دو کیسه را برداشت و فرمود : «این سرمایه من» و به آن یکی دیگر دست نزد و فرمود : «من به آن کاری ندارم». آنگاه فرمود : « ای مصادف! شمشیر زدن از کسب آسانتر است». 📚داستان راستان جلد 1، ص139 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔹آیت‌الله حائری شیرازی🔹 🔸سرمایه گذاری🔸 بعضی‌ها زمینی را که سال‌ها پیش متری یک ریال خریده‌اند، پس از چندین سال متری می‌فروشند. اگر شما نیز در این دنیا به‌اندازۀ یک ریال در راه خدا خرج کنید، در آخرت از شما به‌اندازۀ ده‌میلیون تومان خواهند خرید؛ اما اگر در این دنیا، ده‌میلیون تومان برای دنیا و نه برای خدا خرج کنید، در آخرت به‌اندازۀ یک ریال هم از شما نخواهند خرید! برخی از کسانی که می‌دانند زمین روزی گران می‌شود، فرش زیر پایشان را نیز می‌فروشند و زمین می‌خرند! بلکه خانه‌هایشان را نیز می‌فروشند و در خانه‌ای اجاره‌ای می‌نشینند تا زمینی بخرند! اینها برای دنیایشان این‌چنین می‌کنند؛ شما برای خود چه‌ می‌کنید؟! بعضی‌ها هرچه دارند، می‌فروشند تا آخرت را با آن بخرند؛ شهیدان این‌گونه‌اند. گاهی کسی می‌گوید که با چشمم آنجا را می‌خرم؛ این چشم را در راه خدا می‌دهم و آنجا چشمِ باقی می‌گیرم. شیطان به انسان می‌گوید: «نه، نکن! حیف تو و جوانی تو نیست؟!» در جوانی، این‌گونه وسوسه می‌کند. وقتی هم که انسان شد، شیطان می‌گوید: «حالا دیگر به چه درد می‌خورد که به‌سوی خدا بروی؟! آن موقع که نیرو داشتی، خرجش نکردی! اکنون چه داری که بخواهی خرج کنی؟!» این پیر می‌گوید: «باشد؛ من می‌خواهم این ته‌مانده‌اش را بدهم؛ آن مقدارش را هم اشتباه کردم که صرف دنیا کردم. می‌خواهم این اندک چیزی را که مانده بدهم». خدا نیز از او می‌پذیرد. ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔹 سوال: از کجا بدانیم که بَلا (مانند بیماری) خیر و نعمت است تا از آن جلوگیری نکنیم یا نقمت و شرّ و عذاب است تا از آن جلوگیری کنیم؟ ✅ جواب : با مراجعه کردن به تا حدودی می شود فهمید. به این صورت که اگر قلب آرام و در حالت تقرّب و تقوا بود می توان فهمید که نعمت است و اگر دل، سخت و ناراحت بود، شرّ و نقمت است. در روایتی آمده است که گاهی خداوند بنده را یک ماه به بیماری مبتلا می کند تا در روز سی و یکم یک از روی «اخلاص» از او صادر شود. همچنین در حدیثی وارد شده است که می فرماید اگر میخواهی بدانی که خداوند متعال با تو چگونه معامله می‌کند، ببین تو با او در چه حالی هستی. 📚در محضر علامه طباطبایی ص357 ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
🔰مناظره امام باقر علیه السلام با «حَروری» ✔️بسیار جذاب و خواندنی مخالفین امیرالمؤمنین علی علیه السلام چندین گروهند که یکی از آنها خوارج نام دارند. خوارج، خود به دسته‌های مختلفی تقسیم شده‌اند که عدّه ای از آنها به «حروریه» معروفند : یعنی کسانی که در منطقه حروراء در نزدیکی کوفه جمع شدند و تشکیل گروه دادند. امام باقر علیه السلام با یکی از افراد این گروه در حضور تعدادی از فقهای آنها مناظره ‌ای داشته است که قسمت‌هایی از آن در زیر آمده است: حروری به امام باقر علیه السلام عرض کرد:« ابوبکر به دلیل خصوصیت، سزاوار امامت و خلافت است.» امام فرمود:« چه خصوصیاتی؟» حروری گفت: «اول این که او اولین صدّیق است و وقتی می‌گویند «ابوبکر»، ما نمی‌دانیم مقصود، کدام ابوبکر است تا وقتی که گفته شود ابوبکر صدیق». «دوم این که او در غار «ثور» همنشین و همدم رسول خدا بوده است».(شبی که پیامبر از مکه به طرف مدینه هجرت فرمود، ابوبکر را همراه خود برد. آنها در راه به غاری پناه بردند تا از شرّ کفّار در امان باشند). «سوم این که در روزی که بیماری رسول خدا شدّت یافته بود(اواخر حیات مبارکش)، ابوبکر در مسجد به جای ایشان به نماز ایستاد». «چهارم این که او در کنار رسول خدا دفن شده و آرمیده است». حضرت باقر علیه السلام فرمود: «وای بر تو! این خصوصیات که به گمان تو برای ابوبکر فضیلت به شمار می ‌آید، همه نقص و عیب است. اولاً این که گفتی ابوبکر صدّیق است، بگو چه کسی این اسم را بر او نهاده است؟» حروری گفت:« خدا و رسولش.» امام فرمود:« از فقها بپرس آیا ابوبکر اوّلین مؤمن به رسول خدا بوده است؟» فقها همه گفتند:« نه، به خدا قسم. علی بن ابیطالب اوّلین ایمان‌آورنده به رسول خداست.» امام باقر علیه السلام فرمود:« ای حروری! اگر ابوبکر به علّت تصدیق رسول خدا، صدیق نام‌گذاری شده، بنا به اعتراف جماعت مسلمین، قبل از او، امیرالمؤمنین سزاوار این نام بوده است.» حروری سکوت کرد. حروری گفت:« اگر این طور است که می ‌گویید، علی بن ابیطالب هیچ‌گاه و در هیچ‌زمانی شرک نورزید، پس اسم صدّیق برای او سزاوارتر است.» جماعت فقها گفتند:«بله، همین‌طور است. او هرگز مشرک نبوده و اسم صدّیق زیبنده اوست.» سپس امام باقر علیه السلام فرمود: «اما اینکه گفتی ابوبکر همنشین رسول خدا در غار بوده است، این هم برای ابوبکر فضلیت نیست؛ به چند علت: اول آنکه در قرآن، مدحی برای ابوبکر بیان نشده، جز روایت همراهی ‌اش با رسول خدا. که این همراهی و همصحبتی حتی می ‌تواند با انسانی باشد که کافر است؛ چنانچه خداوند در قرآن (در نقل ماجرای گفتگوی شخص با ایمان با شخص کافر از لفظ مصاحبت و همراهی استفاده میکند) و می ‌فرماید:«قال له صاحِبُه و هو یُحاوِرُه اکفَرتَ بالذی خلَقَک: شخصی که همراه او بود و با او صحبت می ‌کرد، گفت آیا به خدایی که تو را آفریده کافر شده ‌ای؟ (سوره کهف، آیه 37)». پس « همراه و مصاحبِ رسول خدا بودن» نیز به تنهایی فضیلت ندارد؛ زیرا ابوبکر نه ظلمی را دفع کرد، نه با دشمن پیامبر جنگید. دوم آنکه خداوند در این باره می‌فرماید:« لا تَحزَن انّ الله مَعَنا : (رسول خدا به ابوبکر فرمود:) محزون مباش! خدا با ماست -سوره توبه، آیه 40». این آیه هم دلالت دارد بر عدم اطمینان، و اضطراب درونی و ترس ابوبکر. زیرا بر آنچه خداوند راجع به حفاظت و امنیت از رسول خدا وعده داده بود، اطمینان نداشت و با اینکه جان پیغمبر در خطر بود، ابوبکر حاضر به مساوات با او نشد. به همین دلیل پیامبر فرمود:«این‌قدر محزون مباش!» اکنون من سؤال می‌کنم : آیا حُزن ابوبکر مورد رضای خداوند بود یا خشم خداوند؟؟ ادامه مناظره👇👇 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰مناظره امام باقر علیه السلام با «حَروری» ✔️بسیار جذاب و خواندنی اکنون من سؤال می‌کنم : آیا حُزن ابوبکر مورد رضای خداوند بود یا خشم خداوند؟؟ اگر بگویی رضای خداوند، پاسخت این است که: چنین نیست؛ زیرا رسول خدا هرگز از آنچه که مورد رضای خداست نهی نمی‌فرماید؛ و اگر بگویی که مورد خشم خداوند بود، پس این برای او چه فضیلتی است؟ سوّم آنکه همین کلام رسول خدا که فرمود:« محزون نباش، خدا با ماست.» به این معناست که ایشان دریافته بود که ابوبکر به همراهی خداوند و کمک او اعتقاد حقیقی ندارد، و این هم برای ابوبکر فضیلت نیست. و اگر این را هم قبول نکنی، باید بدانی که «خدا با ماست» یک قاعده همیشگی است. خداوند همیشه با همه مخلوقاتش همراه است؛ چرا که در سوره مجادله آیه 7 می‌فرماید:« ما یَکون مِن نجوی ثلاثةٍ الاّ هو رابعُهم و لاخمسةٍ الاّ هو سادسُهم و لا اَدنی مِن ذلک و لا اکثر الّا هو مَعَهم اَین ما کانُوا : هیچگاه سه نفر با هم سخن پنهانی نمی‌گویند، مگر اینکه خداوند چهارمی آنهاست، و نه پنج نفری که خداوند ششمین آنهاست و نه کمتر و نه بیشتر، مگر اینکه خداوند با آنهاست، هر جا که باشند.» پس خداوند همیشه با ماست و این فضیلتی برای ابوبکر نیست. چهارم آنکه این قسمت از آیه که می‌فرماید:« فأنزل اللهُ سَکینتَه علیه و اَیّدَه بِجُنودٍ لم ترَوها : خداوند اطمینان خود را بر او نازل کرد و به لشکریان نادیدنی تأییدش فرمود (سوره توبه آیه40) »، این قسمت از آیه درباره چه کسی نازل شده است؟ حروری گفت: « درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم.» امام فرمود:« آیا ابوبکر هم در این نزول آرامش و اطمینان با پیغمبر اکرم شریک بود؟» حروری گفت:«بله.» امام فرمود:« دروغ گفتی؛ زیرا اگر چنین بود خداوند می‌فرمود «علیهما»: یعنی آن سکینه و آرامشِ خاطر بر هر دوی آنها نازل شد (در حالیکه که خداوند فرمود: «علیه» یعنی فقط پیامبر) و اگر ابوبکر در این آرامش قلبی شرکت داشت، خداوند او را هم شریک می‌کرد؛ کما اینکه وقتی در جنگ حُنین خداوند اطمینان و آرامش خود را فرستاد، فرمود: «ثمّ أنزل اللهُ سَکینتَه عَلَی رسولِه و عَلَی المؤمنین : پس خداوند آرامش خود را بر رسولش و به مؤمنین نازل فرمود(سوره توبه،آیه 25 و 26)». و این دسته از مؤمنین که مشمول این آیه شدند، کسانی بودند که فرار نکردند و آنان تنها 9 نفر بودند: علی (ع)، ابودجانه ، اَیمَن و شش نفر دیگر از بنی هاشم. پس، از این آیه هم معلوم می‌شود ابوبکر جزو گروهی که خدا آرامش خود را بر آنان نازل کرده نبوده ، بلکه جزء فراریان بوده است.» حروری که جواب‌های دندانشکن امام باقر علیه السلام، او را شکست داده بود، گفت: « ای جماعت! برخیزید که این سخن، محمد بن علی را از ایمان خارج کرد. این سخن کفر است!» امام باقر علیه السلام فرمود: « اینها گفته های من نیست، بلکه کلام خداست». جماعتِ همراه حروری گفتند: ... ادامه مناظره👇👇 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰مناظره امام باقر علیه السلام با «حَروری» ✔️بسیار جذاب و خواندنی جماعتِ همراه حروری گفتند: «ای حروری! در بحث شکست خوردی و جواب نداری.» امام باقر علیه السلام فرمود: «اما اینکه گفتی ابوبکر (بجای پیامبر) با مردم نماز خواند، پاسخت را بشنو! ابوبکر، آن روز مأمور بود که تحت فرمان و پرچم «اُسامة بن زید» باشد و همه راویان، متّفق القول هستند که ابوبکر به همراه اسامه چندین فرسخ از مدینه بیرون رفته بود. پس چگونه ممکن است رسول خدا به او امر کرده باشد با مردم نماز بخواند؟؟ رسول خدا نه تنها امر نکرده بود که لشکریان اسامه برگردند، بلکه چندین بار فرموده بود:«لشکر اسامه را تقویت کنید! خدا لعنت کند کسی را که از او سرپیچی کند.» (یعنی افرادی که رسول خدا فرموده بود تا با اسامه باشند، اگر به مدینه باز می گشتند، مورد لعن و نفرین حضرت قرار می‌گرفتند.) و تازه خود شما می‌گویید وقتی ابوبکر به نماز ایستاد و تکبیر گفت، رسول خدا که خانه‌اش چسبیده به مسجد بود، صدای او را شنید و شتابان در حالی که بر علی (علیه السلام) و فضل بن عباس تکیه کرده بود و پاهای مبارکش روی زمین کشیده می‌شد، به مسجد وارد شد و ابوبکر هنوز به رکوع نرفته بود که رسول خدا جلو آمد و ابوبکر را از محراب کنار زد و خودش نماز را از ابتدا شروع فرمود. همه ‌ی اینها دلیل بر این است که نماز ابوبکر بدون امر رسول خدا بوده است و روایات صحیحی موجود است مبنی بر اینکه هرگاه بلال اذان می‌گفت و پیامبر نمی‌توانست برای نماز حاضر شود، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به نماز امر می‌فرمود.» حروری در اینجا نیز سکوت کرد. امام باقر علیه السلام فرمود:« اما خصلت چهارم که گفتی «او در کنار رسول الله دفن شده است، بگو ببینیم قبر رسول الله کجاست؟» حروری گفت:« در خانه ‌اش.» امام باقر علیه السلام فرمود: مگر خداوند نفرموده: «یا ایّها الذین آمَنوا لا تَدخُلُوا بیوتَ النّبی الاّ أن یُوذَنَ لکم : ای مؤمنین! به خانه‌های پیامبر داخل نشوید مگر به شما اجازه داده شود (سوره احزاب، آیه 53)»، آیا رسول خدا به ابوبکر اجازه چنین کاری را داده بود؟ حروری گفت:« بله.» امام باقر علیه السلام فرمود:« دروغ گفتی! چون رسول خدا تمام درهای خانه را که به مسجد باز می‌شد، بسته بود و به امر خدا، تنها در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام را باز گذاشته بود. حتی درب خانه عمر را هم بست. عمر به رسول خدا عرض کرد: «روزنه‌ای برای من قرار بده تا تو را ببینم.» پیامبر فرمود: «نه، به اندازه باریکی سر ناخن هم روزنه‌ای باز نمی‌کنم.» پس رسول خدا ابوبکر و عمر را از خانه‌ی خدا و مسجد بیرون کرده و درهای آنها را بسته بود. چه دلیلی دارید که به آنها اجازه ورود به خانه‌اش را داده باشد؟!» حروری گفت: « محل قبر ابوبکر و عمر، سهم الارث دختران آنها عایشه و حفصه (که همسران پیامبر بودند) است.» امام باقر علیه السلام فرمود: «چون رسول خدا در زمان رحلت، 9 همسر داشت، پس به جمع همسرانش، روی هم رفته، فقط یک هشتم از خانه می‌رسید. بنابراین به آن دو زن - عایشه و حفصه- دو قسمت از نه قسمتِ سهم زنان (یعنی دو نُهم از یک هشتم خانه) می رسید و این می شود دو قسمت از هفتاد و دو قسمت، که اگر درست حساب شود، شاید سهم هر یک از این دو، یکی دو وجب بیشتر نبوده نباشد. پس ابوبکر و عمر در سهم دخترانشان دفن نشده‌اند بلکه در زمین غصبی‌اند. تازه مگر خود شما از ابوبکر نقل نمی‌کنید که رسول خدا فرمود: «ما انبیاء ارثی از خود بجای نمی‌گذاریم؛ و هر چه از ما بماند، متعلّق به همه مسلمین است»، پس ارثی هم در کار نبوده است. در اینجا شخص حروری دیگر کلامی نتوانست بگوید و ساکت ماند. 📚بحار الانوار، ج 27، ص 321، ح4 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔹شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری نمود. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کرده و فرمودند: «تا می‌توانید گناه نکنید». سپس سر به زیر انداخته و مجدّداً مشغول ذکر شدند. بعد از چند لحظه ‌سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناهی مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است». ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔹 سوال : فشار قبر چگونه است؟ آیا واقعاً دیوارهای قبر به هم آمده و به مُرده فشار می دهد؟ 🔸 جواب : برای که از بدن مفارقت نمود تمثّل می شود که گویا قبر او را فشار میدهد، نه اینکه حقیقتاً جسد را فشار دهد، چنانچه امور دیگر که بنابر روایات در قبر رخ می دهد از قبیل نشستن در قبر و خوردن سر مُرده به سنگ لحد و ... همگی تمثّل است. 📚در محضر علامه طباطبایی ص228 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
از جمله فضایل امیر المؤمنین علی (ع) و از دلائل امامت و برتری او بر سایر صحابه آن است که رسول الله (ص) او را همسان خود و سایر انبیاء معرفی می کرد، بلکه از طرق شیعی و سنّی به الفاظ گوناگون روایت شده است که حضرت علی (ع) را به سبب خِصال و سجایا و مناقب او، به پیغمبران اولو العزم و سایر انبیاء تشبیه کرده است. این حدیث را که به حدیث تشبیه معروف است امام حنابله احمد بن محمد بن حنبل (م 241 ق) در المسند از احمد بن عبدالرزّاق و او از رسول الله (ص) چنین روایت کرده است : «مَنْ أرادَ أنْ یَنْظُرَ إلی آدمَ فی عِلْمِه و إلی نوحٍ فی فَهْمِه و إلی ابراهیمَ فی خلْقِه و إلی موسَی فی مُناجَاته و إلی عیسَی فی سُنّتِه و إلی مُحمّدٍ فی تَمامِه و کَمالِه فَلْیَنظُر إلی هذا الرَّجُلِ المُقبِلِ، فتَطاوَل النّاسُ فإذا هُمْ بِعلیِّ بْنِ أبی طالبٍ کأنّما یَنْقَلِعُ مِنْ صَبَبٍ و یَنْحَطُّ مِنْ جَبَلٍ». هر کس بخواهد آدم را در علمش و نوح را در فهمش و ابراهیم را در خلقش و موسی را در مناجاتش و عیسی را در سنّت و رفتارش و محمّد را در تمام خلقت و کمال صفاتش ببیند، باید به این مرد که از راه می رسد بنگرد، پس مردمان همه گردن کشیدند، ناگاه را دیدند که از راه می رسد گویی سیلی بود که از جای خود کنده شده و در سراشیبی افتاده و از کوه به زیر می آید. 📚 الغدیر، جلد 3، ص357 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰الإمام الكاظم(ع) : وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ فی أرْبَعٍ: أوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِیةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْكَ، وَالرّابِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما یخْرِجُكَ عَنْ دینِكَ. امام كاظم(علیه السلام) فرمود: تمام علوم جامعه را در چهار مورد شناسائی كرده ام: ✔️اوّلین آن‌ها، این كه پروردگار و آفریدگار خود را بشناسی و نسبت به او شناخت پیدا كنی. ✔️دوّم، این كه بفهمی كه از برای وجود تو و نیز برای بقاء حیات تو چه‌كارها و تلاش‌هائی صورت گرفته است. ✔️سوّم، بدانی كه برای چه آفریده شده‌ای و منظور چه بوده است. ✔️چهارم، معرفت پیدا كنی به آن چیزهائی كه سبب می‌شود از دین و اعتقادات خود منحرف شوی، یعنی راه خوشبختی و بدبختی خود را بشناسی و در جامعه، چشم و گوش بسته حركت نكنی. 📚كافی: ج ۱، ص ۵۰، ح ۱۱ ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 🔹زندگى‌دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى‌حقيقى همانا (در) سراى آخرت است؛ اى كاش مى‌دانستند! 📚سوره عنکبوت آیه ۶۴ ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: من أصبح و أمسی و الدّنیا أکبر همّه، جعل الله الفقر بین عینیه و شتّت أمره، و لم ینل من الدّنیا إلّا ما قسم له. و من أصبح و أمسی و الآخرة أکبر همّه، جعل الله الغنی فی قلبه و جمع له أمره. امام صادق عليه السّلام فرمود: هركس روز را به شب رساند و بزرگترين هدفش دنيا باشد خداوند فقر و پريشانى را جلوی چشمش گذارد و كارش را پريشان سازد و از دنيا - جز به آنچه كه خداوند قسمت او كرده است - به چيزى نرسد، و هركس روز و شب را به سر برد و مهم‌ترين هدفش آخرت باشد خداوند در دلش توانگرى و بى‌نيازى قرار دهد و كارش را مرتب بسازد. 👈 نکته= اینکه حضرت فرمود: خداوند فقر را در مقابل چشمانش قرار می‌دهد، یعنی کسی که دنيا بزرگترین هدفش باشد، ترس از فقر پیدا می‌کند. هرچه تلاش کند هیچگاه روی آرامش و بی‌نیازی را نمی بيند و همواره پریشان و مضطرب خواهد بود گرچه بظاهر ثروتمند هم بشود. ╔══💌═╗ 🆔@ishiaa ╚══💌═╝
غفلت، حجاب میان خدا و بنده است. و سبب غفلت، اشتغال به امور پَست دنیا است. اشتغال به دنیا، موجب حُبّ و اهتمام کامل به آن شده، پس قلب به آن مشغول می شود و در نتیجه، آینه‌ی قلب صفا پیدا نمی‌کند تا جمال حقّ -سبحانه- بر آن منعکس شده و معرفت حاصل شود. علامه طباطبایی 📚 رسالة الولایة ص 59 ╔══💌═╗ 🆔 @ishiaa ╚══💌═╝
روزی مرحوم کاشی مشغول وضو گرفتن بودند.. شخصی با عجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد.. با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی با دقت وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه‌ی وضو را بجا می‌آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...! به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: چه کار می‌کردی؟ .... گفت: هیچ. فرمود: تو هیچ کار نمی‌کردی!؟ گفت: نه! (می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند)! مرحوم کاشی فرمود: مگر تو نماز نمی‌خواندی!؟ گفت: نه! فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی...! گفت: نه آقا اشتباه دیدید! سؤال کردند: پس چه کار می‌کردی؟ گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین! این جمله در مرحوم کاشی (رحمة الله عليه) تأثیر عجیبی گذاشت.. و تا مدت‌ها هر وقت از احوال ایشان می‌پرسیدند، با حال خاصی می‌فرمود: -من یاغی نیستم... ———————- خدایا؛ ما خودمون هم می‌دونیم عبادتی در شأن خدایی تو نکرده‌ایم... نماز و روزه‌هامون هم اصلاً به جایی بند نیست!... ولی اومدیم بگیم که: خدایا ما یاغی نیستیم.. بنده‌ایم.. و هر خطایی هم که کردیم از روی جهلمون بوده نه از روی دشمنی.. خدایا به حق این ماهِ عزیز، ما رو ببخش.. یا ارحم الراحمین.. ╔══💌═╗ 🆔 @ishiaa ╚══💌═╝
هدایت شده از من شیعه هستم
🔰داستان بسیار عجیب 🌀محبت منهای اطاعت وقتی عثمان کشته شد و مردم با امیرمؤمنان (ع) بیعت کردند، مردی به نام حبیب بن منتجب از طرف عثمان حاکم یکی از شهرهای اطراف یمن بود. حضرت علی(ع) او را در این سِمت ابقا کرد و نامه ای برای او نوشت. حضرت در بخشی از این نامه به حبیب فرمان میدهد که: « 10 نفر از میان مردم انتخاب کن که خصوصیات زیر را دارا باشند و به سوی من بفرست: عاقل – سخنور – مورد اعتماد مردم – اهل فهم – شجاع و نترس – خدا شناس – دین شناس – آگاه به نفع و ضرر مردم – دارای رأی و نظر نیکو – و محکمترین افراد در یاری رسانی. و علیک و علیهم السلام». [به راستی اوصاف کمرشکنی که در هر کسی یافت نمی شود و قطعا کسانی که دارای چنین اوصافی هستند افراد ممتازی خواهند بود.] وقتی نامه رسید، حبیب آن را بوسید و بر چشمان و سر خود قرار داد. آنگاه نامه را برای مردم خواند و از مردم برای امیرالمؤمنین بیعت گرفت و 100 نفر از بین آنها انتخاب کرد،آنگاه از بین صد نفر 70 نفر را انتخاب کرد و در نهایت از بین این هفتاد نفر، 10 نفر از بهترین ها را برگزید و به نزد امام(ع) فرستاد. آنها هنگامی که به شهر رسیدند، به خدمت امیرالمومنین(ع) شتافته و سلام کردند و خلافت را به حضرت تبریک و تهنیت گفتند، و حضرت نیز ضمن دادن جواب سلام، ایشان را به حضور پذیرفتند. آنگاه جوان شجاع و سخنوری از میان جمع ( همان جوان عاشق که بعنوان نماینده جمع 10 نفره انتخاب شده بود) جلو رفته و در پیشگاه امام(ع) ایستاد و گفت: السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ الْبَدْرُ التَّمَامُ وَ اللَّیْثُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضِّرْغَامُ وَ الْفَارِسُ الْقَمْقَامُ وَ مَنْ فَضَّلَهُ اللَّهُ عَلَى سَائِرِ الْأَنَامِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِکَ الْکِرَامِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صِدْقاً وَ حَقّاً. «سلام بر تو ای پیشوای عادل! و ماه شب چهارده و شیر ژیان و قهرمان دلاور و تک سوار بزرگ میدان جنگ و کسی که خدا او را بر تمام مردم (جز پیغمبر) برتری داد! درود بر شما و آل بزرگوارت باد. شهادت می دهم: به راستی و به حق و حقیقت که تو هستی». [به راستی عجب سخنرانی هیجان انگیزی، سخنانی که کاملاً نشان از فصاحت، شجاعت و آگاهی گوینده دارد]. آنگاه ادامه داد و گفت: « قطعا تو وصیّ رسول خدا، و خلیفه بعد از او هستی [نه آنهایی که قبل از تو خلافت را غصب کردند] و وارث علم او می باشی. از رحمت خداوند دور است کسی که حق تو و مقام و منزلت تو را کند. صبح کردی در حالی که امیرخلافت و ستونِ (نگهدارنده) آن هستی. به راستی عدالتِ تو بین مردم شهرت دارد، و بارانِ با فشار و پی در پی فضلِ تو و ابرهای لطف و مهربانی ات مرتب بر مردم فرود می آید. حاکم (یمن) ما را نزد تو فرستاده و ما از آمدن به نزد شما سخت خوشحال و مسروریم، پس مبارک و با برکت باد این طلعت پسندیده، و تهنیّت و گوارایت باد خلافت بر رعیّت». حضرت علی علیه السلام چشمان خود را بر آن جوان و ده نفری که بر او وارد شده بودند، دوخت و آنها را در نزد خویش فرا خواند. آنها نیز نزدیک امام نشسته و نامه فرماندار یمن را به آن حضرت دادند. حضرت نامه را باز کرد و با خواندن آن مسرور شد. آنگاه به هر یک از آنها هدیه ای داده و دستور داد که از آنها دلجویی کنند و آنها را اکرام و احترام نمایند. آن جوان با مشاهده رفتار کریمانه و احترام امام(ع) دوباره به ذوق آمده و از جا بلند شد و اشعاری در وصف حضرت سرود: اَنتَ المُهَیمِنُ وَ المُهَذَّبُ ذُو النَّدَی/وَ اِبنَ الضَّراغِمِ فی الطراز الاَوّل/اللهُ خَصَّکَ یا وَصِیُّ مُحمَّد/وَ حَباکَ فَضلاً فِی الکِتابِ المُنَزَّل/وَ حَباکَ بِالزَّهراءِ بِنتَ مُحَمَّد/حُورِیةٍ بِنتِ النَّبیِّ المُرسَل. «تو شخصیتی بزرگ، پاکیزه و با سخاوت و فرزند دلاوران پیش گام هستی؛ خداوند تو را به محمد صلی الله علیه و آله اختصاص داد و فضیلتی به تو بخشید که در کتاب قرآن نازل شده است؛ و تو را به همسری دختر محمد (ص) و حوریة انسیه دختر پیامبرِ (فرستاده خدا) افتخار داد» و ادامه داد : «ای امیر مؤمنان! ما را هر کجا دوست داری اعزام کن تا از ما آنچه دوست داری (و می خواهی) ببینی. به خدا قسم در ما نیست، مگر خصوصیّتِ هر قهرمان شجاع و نترس، هوشیار و زیرک، دلیر و سخت کوش، و جسور در جنگیدن. این را از پدران و اجداد خویش به ارث برده ایم و به همین صورت برای فرزندان صالحمان به ارث می گذاریم». راوی می گوید: امیرمومنان(ع) سخنان جوان را از بین جمعیت وارد شده تحسین نموده و فرمود:... ادامه داستان را بخوانید..👇 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝